به یاد جواد ظریف

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۲۶ فروردين ۹۴
  • ۳ نظر

 

بدون افاده جواد ظریف

بیانیه داده جواد ظریف

(خیال کج)

 

به رسم الخط گوشی گیج من:

طواد...دواد...جواد ظریف

(پرنیان)

 

بقیه وزیران اگه موذی اند

ولی صاف و ساده جواد ظریف

(یزدانی)

 

ندوشش، "نر"ه لااقل بند کن

به یک گاو ماده جواد ظریف

(خیال کج)

 

شود بعد از این روزها لحظه ها

بلا استفاده، جواد ظریف

(افضلی)

 

حسن خم، پیاله بود صالحی

می ناب و باده جواد ظریف

چه خوشگل کنار کری میزند

قدمها پیاده جواد ظریف

(پرنیان)

 

بود راه و رسمش مشخص همی

نه از حزب باده جواد ظریف

(خانم رجایی)

 

چنان رفت تا ته سر غربیان

کلاه گشاد جواد ظریف

(خیال کج)

 

نگردد جدا خنده از چهره اش

ببینین چه شاده جواد ظریف

(خانم رجایی)

 

قمی ها! بگویید لطفا به او

به جای "جواده" جواد ظریف

(پرنیان)

 

مشو غره بر این بیانبه ها

دراز است جاده جواد ظریف!

کند مادرش فخر بر مرد و زن

چه فخری؟ که زاده جواد ظریف

(پرنیان)

 

گمانم که جا مانده توی لوزان

کتاب و مداد جواد ظریف

گمانم بمالد به پوست خودش

ویتامین آ . د جواد ظریف

(خ رجایی)

 

نه که بسوادند دلواپسان!

ولی باسواده جواد ظریف

شبیه یه لیوان بی وقت آب

یقینا مراده جواد ظریف

(طاهر افضلی)

 

و باید بسازد بجای ایفل

فرانسه نماد جواد ظریف

(خیال)

 

مث روحیه ت کفشی که کردی پات

یه خورده گشاده جواد ظریف

شماره ندادن به اشتون خودش

یه نوع جهاده جواد ظریف

شریعتمداری یل کل کل و

یل انتقاده جواد ظریف

نداره شیشه خورده اما داره

یه خورده براده جواد ظریف

(میرصفی)

 

چی مشد اگه بود چون احمدی!

یه خورده نژاد جواد ظریف

(میرصفی/رجایی)

 

فدای سرت هسته ای مون پرید

همینم زیاده جواد ظریف

برایش همه سوت وکف میزنن

که سوتی نداده جواد ظریف

(حبیبی)

 

وبازار اشتون- جلیلی شده

دوباره کساد جواد ظریف

(خیال کج)

 

نمیزاد گاوت دیگه مش حسن!

که بت قول داده جواد ظریف

(میرصفی)

 

نگین تو توافق گرفته چیا

ببینین چی داده جواد ظریف

دگر خواب چشمان من را ربود

شبت خوش به یاد جواد ظریف

(پرنیان)

 

امیدوارم شاد باشید ؛ به یاد جواد ظریف!


س.ن: کاری دست جمعی از طنزپردازان قمی

در بیان و نعت عطار نیشابور

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۵ فروردين ۹۴
  • ۱ نظر
در وب گردی یومیه به وب یکی از دوستان برفتیم و ملتفت شدیم که امروز روز یزرگداشت عطار بزرگوار است و حیفمان آمد که در بیان و نعت این شاعر بزرگوار سخنی نرانیم، به همین دلیل گشتی زدیم در لبتاب گرام و در نهایت برسیدیم به  تذکرة المقامات ابولفضل زرویی نصرآباد.!!!!( خودمان هم در این حسن انتخاب ماندیم!!!)
که در واقع نقیضه ای است بر تذکره المقامات شیخ و ستون طنزی بود در مجله "گل آقا" در نعت و ستایش مقامات آن زمان( و الا حال چه کسی جرات انتقاد از دوستان را دارد!!!).
باری از روی ارادتی که به کیومرث صابری عزیز داریم قسمتی از این اثر را که در نعت و ستایش گل آقای آن زمان نوشته شده را باز نشر می دهیم. باشد که روحش شاد گردد.

آن رونده راه صواب، آن زننده حرف حساب، آن طوطی وادی شکر خایی. آن صاحب منصب گل‌آقایی، آن منتقد طریقت جابری، مولانا «کیومرث صابری»- دامت توفیقاتهشیخ الشیوخ طنازان عصر خود بود.
برخی مغرضین گویند: ابتدای کار او آن بود که از فومنات آمده بود و شیخنا «سید محمود دعایی» که از اجله ی زعمای جریده ی « اطلاعات» است، با بعضی اصحاب خاص در شارع عام می‌رفت و با مولانا «جلال‌الدین رفیع» می‌گفت: «مارا می‌باید تا شخصی گیج و گول بیاریم و بعضی امورات جریده به او سپاریم. که عقلا در کار ما در مانده‌اند.» مگر این مرد – حفظه‌اللـه- بر آنجا می‌گذشت و این سخن شنیدپس در دامن شیخ آویخت که: «یا شیخ! مرا کاری ده.» گفت: «نامت چیست؟»
گفت: «گول آغا!» پس گفت: «ای‌جلال! ما به مسمّی راضی بودیم و این مرد اسمش هم در همان راستاستدامنش از کف مده که راست کارماست»
نقل است که در جوانی تعمیر ماشین می‌کردوقتی ماشین پیش او بردند که تعمیر کن. ساعتی نگذشت که کرد. پس بر طریق «پُز» با ایشان گفت که: «ما اینیم!» چون نظر کردند، سوپاپ در دستش دیدند و پنداشتند که یعنی گفت: «ما سوفافیم!» و این که او را سوپاپ می‌گویند، هم از این جهت است نه به جهات دیگر(!)  

به نقل از http://zarooee.ir

ای قوم به حج رفته کجایید کجایید

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۲۴ فروردين ۹۴
  • ۱ نظر


س.ن: در اینکه اتفاق رخ داده در جده بسیار دردناک بود شکی نیست اما دردناک تر مردمی اند که به راستی بویی از انسانیت نبرده اند و هرچیز را دستمایه شوخی و خنده لحظه ای خود قرار میدهند. این ها به کنار جای بسی خوش حالیست که در میان این مردم هنوز هستند انسان هایی به غایت پهلوان منش.

قهرمانی در خاک آمریکا خوشمزه است

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۲۴ فروردين ۹۴
  • ۳ نظر

رفتیم فینال.
آفرین دلاور
خسته نباشی پهلوان

دل ملتو شاد کردی
فردا صبح انشا الله در خاک آمریکا پرچم ایرانو برافراشته می کنیم.

س.ن: در تکمیل خبر باید بگم کله سحر قهرمان شدیم و سرود ملی خوندیم تو خاک آمریکا.

ایشا الله سری بعد تو کاخ سفید نماز جماعت بخواندد بچه ها...


نیروی تلقین

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۳ فروردين ۹۴
  • ۲ نظر

و گفته اند مردی را به مرگ محکوم کردند چون خواستند که اعدامش کنند دانشمندی بیامد و تقاضا نمود تا اعدام را به او بسپارند. روز اعدام فرا رسید مرد دانشمند جهت اعدام تیغ تیزی بیاورد همراه تشتکی بزرگ. و رو به مرد تبهکار نمود و گفت ببین این ها اسرار دارند تا با این تیغ به طرز فجیعی به قتل برسانند اما من به تو لطف میکنم و تنها زخمی عمیق بر گردن تو میزنم تا به راحتی و بدون اینکه درد بکشی در عرض نیم ساعت جان بدهی، سپس چشم های مرد را ببست و با تیغ زخمی کوچک بر گردن مرد وارد کرد و بعد لوله ای از آب گرم بر گردن او جاری ساخت. مرد گمان کرد که رگ گردنش را زده اند و این گرمی از خون خود اوست!!!!!

و حقیقت این بود مرد پس از نیم ساعت جان سپرد... 

س.ن: نقل به مضمون از یک فایل صوتی که صبح در طول مسیر دانشکده گوش دادم.

انبساط انسانی

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۳ فروردين ۹۴
  • ۲ نظر

در این چند وقت و بعد از کودتای 18 فروردین( کمتر از کودتای بیست و هشت مرداد نبود!) علیه خودمان و بعد از جمع بندی و محاکمه سران فتنه به نتایج قابل توجهی در رابطه با انبساط انسانی دست یافتم.!!!( چون خودم کشفش کردم پس اختیار اسمش هم با من بود مثلا حتی میتونم اسمش رو بزارم "تئوری سعید"!!!)

خلاصه تئوری بدین صورت هست که انسان ها از بدو تولد همانند یک کره اند که در ابتدا بسیار کوچک است. سال به سال که می گذرد (و بلکه هرچند سال یک بار) لایه ای جدید بر روی این کره شکل میگیرد و جلوه ای تازه تر می بخشد( این جلوه به نوعی همان افکار و انسانیت ماست.). و البته این پوست تازه کردن و به اصطلاح "انبساط انسانی" چندان هم راحت نیست و گاه آنقدر دردناک است که روزها آدم را از کار و زندگی می اندازد.

و این بود حاصل تفکرات پیچیده ما!!!

گوشه ای از زندگی همون چیپ زنه

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۲۲ فروردين ۹۴
  • ۲ نظر

گوشه ای از مصاحبه مهدی طارمی جوان اهل بوشهر( کاش همه همچین طرز تفکری داشتند و کاش مهدی همیشه همینجور بمونه و پول فوتبال خرابش نکنه...)

یک روزهایی ظهر گرما دنبال توپ پلاستیکی روی زمین داغ بوشهر می‌دویدم. همین که خدا بین آن همه هم‌سن و سال مرا به اینجا رسانده خدا را شکر می‌کنم وگرنه من هم می‌توانستم مثل خیلی از آنها الان دنبال صید و جاشویی و لنج و بار باشم. اینهایی که گفتم از سر ناسپاسی نبود. پرسپولیس به من همه چیز داده. خوب می‌دانم 150 میلیون تومان قرارداد من بیشتر از درآمد تمام عمر 5 تا صیاد است که صبح تا شب تور می‌کشند و دستشان زخم می‌شود. گذشته‌ام را فراموش نکرده‌ام. برای همین تا فرصت می‌کنم می‌روم بوشهر. دست پدر و مادرم را می‌بوسم و کنار همبازیان دوران کودکی و نوجوانی می‌نشینم، گاهی اوقات پا برهنه روی ماسه‌ها راه می‌روم تا یادم نرود از کجا به اینجا رسیده‌ام. 

کودتا....

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۲۲ فروردين ۹۴
  • ۲ نظر

س.ن: نصف شبی نوشتنم نمیاد زوری که نیست!!!!

توضیح اینکه دوباره برگشتیم.

و توضیح اضافه اینکه بله رفته بودیم.

و توضیح اضافه تر اینکه چرا یهو اینجوری شد و چه رفتنی و چه برگشتنیش؟؟؟؟ به خودمون مربوطه.  

و توضیح اضافه ترتر اینکه دستی به سر روی آبدارخونه زنگار گرفتمون کشیدیم باشد که یادمان بیاید برای چی اصلا اومدیم؟

و توضیح اضافه ترترتر اینکه منتقدین ما خرند و لاغیر....

ایامکم سعیدا الطافکم مزیدا