۲۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

فی مقامات الکیمیا

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۲۱ بهمن ۹۴
  • ۱۶ نظر
اندر احوالات آن یگانه سریال ایرانی و آن مادر فداکار که شهره بودی به خاص و عام و چنان چراغ نگه داشتی که فرزندش در سن 21سالگی به مدارج عالیه دست یافتی و دکتر شدی: 

آنقدر در اوصاف و احوالات این خردمند فرزانه و این یگانه فرزند ایران زمین گفتندی که بر آن شدم بدانم که او براستی کیست؟
القصه در تحقیقاتی که انجام دادم متوجه شدم این بزرگ زن ایرانی در علم شیمی نیز نقش بسیار داشته است.
و آنقدر این نقش پررنگ بوده که گذشتگان به افتخار این دانشمند ایرانی الاصل نام این علم را کیمیا گذاشته بوده اند! (کیمیا=کیمیاگری=chemical=شیمی)
از علوم غربیه که بگذریم ایشان علاوه بر اینکه شخصیت علمی برجسته ای بودندی نقش بسیار برجسته ای نیز در اشعار شعرای قرون وسطا داشته و گفته اند بالغ بر هزاران بیت در اوصاف و احوالات ایشان و در مدح و ستایشش گفته شدندی!!!
فلمثل جناب حافظ شیرین گفتار:

هنگام تنگ دستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدارا...

ادبا اندر معنی این بیت چنین گویند که کیمیا نامی هست با دستانی بخشنده چنانکه گدایان را قارون نمودی! و از همین روی سفارش کنند چون تنگ دست شدی به کیمیا رجوع کنید.

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟

آنچه مشخص است این بیت از یک مثلث عشقی خبر دهد! فردی که گویی مجنون کیمیا بودی و حتی خاک را به شکل کیمیا مجسم می کرده است! و لیلی نامی که عاشق مجنون شده بودی و درخواست داشته مجنون از برای خدا گوشه چشمی نیز بدو افکند...!


و در این ابیات از جناب سعدی جان نیز می توان ردپای کیمیا نامی را دید:

استاد کیمیا را، بسیار سیم باید
در خاک تیره کردن، تا آنکه زر بباشد...

ادیبان بسیاری بر این عقیده اند که استاد نامی بوده است با نام کیمیا که بسیار سیم و زر داشته! چنانچه خاک تیره را از گدایان تحویل گرفته و به جای آن زر تحویلشان می داده!  ( و آورده اند که مقالات دانشجویان را به اسم خود چاپ کرده و مدارج علمی را با پله برقی طی همی کرد!- توضیح از بنده نگارنده از کتاب فی مقامات حضرت استادی) 

سهل است اگر چشم عنایت نظر کنی
اصلاح قلب را چه محل پیش کیمیا!

در آیات و روایات است این بیت در مدح فرزند ایشان سروده شده است! و اشاره دارد به دکتر بودن ایشان از همان دوران طفولیت. و گفته اند این مقام طفل تنها بخاطر نظر افکندن کیمیا بر وی بوده. و چنین شد که فرزند از همان طفولیت دکترای قلب گرفتی!

و ایضا جناب مولوی نیز در مدح و ستایش این شخصیت برجسته و حضورش در چنین سریالی اشعاری دارد:

کیمیای کیمیاساز است عشق
خاک را گنج معانی می کند!

و این بیت:

چاه را چون قصر قیصر کرده ای
کیمیایی کیمیایی کیمیا!

بیت فوق تلمیح به دو داستان متفاوت دارد، یک فیلم قیصر و دو سریال پرمغز کیمیا! و منظور شاعر چنین است که وین عجب بین که سریالی چنین آبکی را به برکت حضورت همچون فیلم قیصر زیبا و پر معنا کردی ای کیمیای کبیر!
 
باری، این تنها بخشی از اشعار زیبای شعرای گمنام در وصف آن دانشمند نامدار و آن یگانه فرزند ایران زمین بودی، در یک کلام باید گفت:  "هیهات که اگر رستم نبودی قطعا کیمیا بود."
 
و باید اعتراف کنم زبان از گفتن آن همه عاجز است و بقول شاعر شیرین بیان باید چنین گفتمی که:

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من، نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است...

به زبان ساده تر ای کاش این سریال وزین به جای 120قسمت "عمر گل لاله" داشتی!

اشعار دوستان مهربان آقاگل

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۰ بهمن ۹۴
  • ۱۹ نظر
پست چالش شعر رو که یادتونه؟ :)
واقعا بابت شعرهای قشنگتون تشکر دوستان.
باید اعتراف کنم دلچسب ترین پست وبم بود. ^_^
ممنون از همتون.







ببخشید اگه دست خطم خیلی بیشتر از خیلی خوب نیست! :))

جملات خاطره انگیز از دوستانی که فراموش نخواهند شد...

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۹ بهمن ۹۴
  • ۷ نظر

برخی جملات زندگی اینقدر شیرین و پر مغز هست که برای همیشه در پستوی ذهن نقش می بندند.

و عجیب تر آنکه تصویر هم دارند. جملاتی که قبلترها از همین آدم ها شنیده ای و حال که به جمله فکر  میکنی نه تنها خود جمله که لحن گفتار و چهره فرد هم از پستوی ذهن خودش رو آزاد میکند و به قسمت خاطرات قدم میگذارد. 

فالمثل:

"تلاش عادی نتیجه عادی هم در پی داره!"

هادی هم اتاقی چهارساله دوران کارشناسیمان همیشه این ورد زبانش بود و سخت تلاش می کرد شخصی که از شیمی به ادبیات تغییر گرایش داد و نفر سوم المپباد کشور شد!

.

"منتقدان من خرند!"

این جمله با تمام سادگی ظاهریش برای بنده و امید جان که در اکثرکارهای فرهنگی باهم بودیمپر از مفهوم بود. و البته که این جمله طنزی بیش نبود و ما به این دیکداتوری هم که میبینید نیستیم! یادم است ایشان بنده را یک "روشنفکر انقلابی دینمدار مردم گریز" میدانست.

هنوز هم همین هستم!

.

"دنیای هر کسی به اندازه آدم هایی است که میشناسه"

یکی از اساتید وقتی که داشت نصیحتمان میکرد این حرف را زد. فکر می کنم در کل حرف صحیحی است.

.

"ان شالله خدا یک زن خوب بهت بده!"

دعای معروف پدربزرگ جان مرحوم...

همیشه میگفتم یک دعای بهتر بکن زن میخوام چیکار؟ می گفت نه تو نمیفهمی حالیت نیست! (آدم شناس قوی بود.)


و بسیاری جملات دیگر...

کاش آدم های زندگیمان را دریابیم قبل از آنکه دیر شود...

 

س.ن2: در این هفته به یک محفل خیلی خوب دعوت شدم :)

س.ن3: شب با تنی چند از دوستان فال حافظ میزدیم این غزل آمد:


"این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت

اجر صبریست که در کلبه احزان کردم ...!"


اگر علاقه ای هم به فوتبال ندارید قطعا قسمت سبز رنگ را بخوانید!

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۱۸ بهمن ۹۴
  • ۱۹ نظر

دست بر قضا امروز همه چیز دست به دست هم داد تا این بنده نگارنده بار دیگر پای گزارش آن منتقد دفاع خطی، آن سوتی دهنده برتر آن شهره به شهر و کشور سرهنگ علیفر عزیز نشسته و به تماشای بازی لسترسیتی و منچستر سیتی بپردازم!

از شیرین کاری های استاد آنکه در همه گزارشات خود از دفاع خطی انتقاد کرده و حتی مورینیو کبیر را به همین خاطر مربی فوتبال نمی دانند! و معتقدند دو بازیکن نه تنها می توانند بین خود مثلث تشکیل دهند که چه بسا این مثلث به مربع نیز تبدیل شود! (ایسکو و په په یه مثلث تشکیل میدن که تبدیل به مربع میشه !)

بگذریم.

باری، روی سخنم درمورد تیم لسترسیتی است.

شاید باورتان نشود ولی واقعیت این است: لستر تیمی است که در حال حاضر بیش از یک ماه است صدرنشین لیگ انگلستان است! تیمی که اغلب کارشناسان آن را کاندید (خواستم بگویم نماینده، ترسیدم صلاحیتش احراز نشود!) سقوط به دسته پایینتر می دانستند!

تیمی که بیش از آنکه سرمایه داشته باشد و یا بازیکنان عالی همچون رونالدو و مسی و نیمار! روح مبارزه طلبی دارد! بدون ترس مبارزه می کند. و برایش مهم نیست حریف مقابلش شموشک نوشهر است یا بارسلونای اسپانیا.

کافیست نگاهی به این تیم بیاندازید. دروازه بانشان چهار سال قبل از یک تیم دسته اولی اخراج شده! مدافعشان کسی است که الکس فرگوسن در موردش میگوید :" او شبیه هر چیزی است جز یک فوتبالیست! "  یکی از بازیکنانش هفت سال قبل به خاطر دزدی تلفن همراه دستگیر شده! و سرمربی اش را مورینیو "پیرمرد بی افتخار" لغب داده است! 

شاید قبل تر از این فقط در فیلم ها شاهد چنین تراژدی هایی بودید اما واقعیت امر این است مبارزه مبارزه و مبارزه...

تیمی که در گوشه ای از رختکنش این جمله حک شده است: "بدون ترس!" تیمی که هرگز دست از مبارزه نخواهد کشید.( وام گرفته از +)



و آنچه امروز فوتبال به من آموخت!

اگر انتخاب شده اید و پا به این دنیا گذاشته اید برای خوب بودن باید مبارزه کنید.

نترسید و به مبارزه خود ادامه دهید.

و مطمئن باشید خدای دیروز و امروزتان خدای فرداهایتان هم خواهد بود...!



س.ن: حالم خوب است و خوبتر آنکه خبرهای خوبی در راه است!

 سپاس از دوستانی که جویای احوالات بنده بودید.

خوشحالم از بودن در کنار شما.


چالش شعر

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۱۳ بهمن ۹۴
  • ۲۴ نظر

این غم انگیز ترین شعر جهان خواهد شد

شاعری واژه به سر دارد و معشوقی نه...



 از خدا که پنهون نبوده از شما چه پنهون بد سخت میگذره این چند وقت! 

 مواقعی که حوصله ندارم یا وضعیت طوریه که مغزم خوب وظیفه خون رسانیش رو انجام نمیده شعر میخونم! یک جورایی شعر برای من حکم مس رو داره برای کیمیاگرا!

 

.

بگذریم از این ها.

فرض کنید وسط خیابون یک نفر صداتون کنه و ازتون خواهش کنه که یک بیت شعر براش بخونید.

الآن این وب خیابونه و من همون رهگذر پیر و خسته...


دلا مادونیا!

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۲ بهمن ۹۴
  • ۹ نظر
دنیای ما فوتبالی ها کلا یک دنیای دیگه است، ولی حقیقت داستان اینه که فوتبال همیشه هم فوتبال نیست. دنیای فوتبال گاهی وقت ها صحنه جنگ دو ملیت و یا دو ایدئولوژی(سری قبل دوستان تذکر دادن! ولی واقعیت اینه من حافظم خوب نیست) هست، بعنوان مثال بازی تیم های آلمان غربی و آلمان شرقی در دهه های قبل بیشتر میدان جنگ بود. یا بازی دو تیم آلمان و هلند در زمانی که آلمان ها هلند را اشغال کرده بودند! بازی که هلندی ها توانستند آلمان قدرتمند را حداقل در مستطیل سبز مغلوب کنند! یا بازی  تیم های گلاسکو رنجرز اسکاتلند و سلتیک که نه تنها یک بازی فوتبال بلکه دعوای بین دو مذهب پروتستان و کاتولیک بود. (دربی فوتبال و چند روایت معتبر)
این ها را گفتم تا برسم به بازی دیشب و دربی حساس دلا مادونیا، دربی دلامادونیا اسمی است برای بازی تیم های شهر میلان ایتالیا (اینتر میلان - آث میلان) گویی نام دربی میلان به افتخار تندیس زرین مریم که مدونینا نام دارد، دلامادونینا نامیده می شود. ( این تندیس زرین بر فراز دوئومو، کلیسای جامع شهر میلان قرار دارد. )  برای اینکه اهمیت این بازی را دریابید باید بگویم با اینکه هر دو باشگاه در یک زمین بازی می کنند اما میلانی ها آنرا ورزشگاه سن سیرو می نامند و اینتری ها برای آنکه از تیم هم شهری پیروی نکنند آنرا جزپه مآتزا می گویند!
باری، از شما چه پنهان این بنده نگارنده از همان دوران طفولیت عاشق پرسپولیس و همین تیم آث میلان بودم! و حال نیز با اینکه خیلی وقت است فوتبال را به کل بوسیده و کنار گذاشته ام اما هنوز نتوانسته ام دست از این بازی خاص بردارم و در واقع این تیم میلان برای بنده حکم دریچه کوچکی است برای زنده بودن!
این قدر بازی فوق برایم مهم بود که بعد از اتمام فیلم کیمیای مادرجان لبتاب همایونی را به پدر سپردم تا به تماشای فیلم مأموریت غیر ممکن بپردازند! (این لبتاب تنها وسیله شخصی بنده درخانه محسوب میشود و جکم مسواک را دارد!-توضیح از بنده نگارنده جهت درک عمق حرکت!)  
و اینکه بعد از مدت ها نود دقیقه خیره به تلویزیون به تماشای یک فوتبال خوب و مهیج نشستم و بیش از یک کیلو تخمه آفتابگردان را به فنا دادم! و مهم اینکه دست آخر میلان جانمان بازی را با سه گل برنده شد! و باعث شد جلوی برادرجانان سرم را بالا بگیرم! 
س.ن: در حال حاضر با اینکه هنوز مقادیری خوشحالم اما نگرانیم از این است که فردا شب پدرجان قصد داشته باشند مأموریت غیرممکن2 را ببینند! :)
س.ن2: با اینکه اصفهانی هستم ولی امیدوارم سه شنبه پرسپولیس جانمان سپاهان مهربان را گل باران کند!

تلخ و شیرین تقلب!

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۱۱ بهمن ۹۴
  • ۲۰ نظر

از آنجایی که تنور تقلب نویسی گرم شده و دوستان از تقلب های دلنشین و دلچسب شان گفتند (بخوانید مترسک را، گندم بانو را و نگار بانو را) و پیرو این سخن شاعر که "هنرش گفتی عیبش هم بگو" (صنعت برعکس نویسی اشعار!:دی) تصمیم گرفتم یک خاطره تقلبی کمی تا قسمتی دردناک را برایتان بیان کنم!

ترم هشت درسی داشتیم با عنوان کارگاه نرم افزار یک واحدی بود و با استادی که به تازگی به گروه اضافه و در همان یک ترم آوازه اش گروه را پر کرده بود.

 هر جلسه چهار ساعت بود و در طول هر جلسه دوبار حضور غیاب صورت گرفته و در ازای هر غیبت نیم نمره بر باد می رفت! و آنکه حتی اگر با پنج دقیقه تأخیر می آمدید غیبت محاسبه می شد! (ده دقیقه بین کلاسشان استراحت می دادند-توضیح از بنده نگارنده)

باری، هرچه بود با ایشان تا آخر ترم به سر کرده و با قوانین عجیب و غریبشان سوختیم و ساختیم.

روز موعود فرا رسید، امتحان بصورت کتبی و برنامه نویسی و در سایت دانشکده برگزار می شد. و تعجب ما از این بود که چرا مراقب نداریم! تنها مسئول سایت بود و حضرت استادی، که البته مسئول سایت نیز خودی بود و کاری به کار کسی نداشت! القصه همین عامل باعث شد فکر تقلب به سرمان زد. و تقریبا با مشورت کامل قسمت کتبی امتحان ختم به خیر شد!

برای امتحان برنامه نویسی اما بحث متفاوت بود، هر شخص یک سیستم داشت و یک نمونه سوال خاص! حال تصور کنید درس دادن استاد در حد دو دوتا چهارتا بود و سوالاتش در حد انتگرال سه گانه ای که نیاز به رفع ابهام هم داشت!

باری، این نیز بگذشت! تقریبا اواخر ترم بود که نمرات درس مذکور اعلام شد! چیزی در حد فاجعه، تقریبا از درس یک واحدی آنهم در ترم هشت 17 نفر افتاده بودیم! :/

داستان را از مدیر گروه جان جویا شدیم و ایشان فرمودند آقای فلانی گفته اند اشخاصی که افتاده اند سر جلسه تقلب نموده اند و حتی فبلم آن هم موجود است!؟!

 هرآنچه تاکتیک دیپلماسی لبخند و حتی تاکتیک پلیس خوب پلیس بد را پیش گرفتیم سودی نداشت و استاد مذکور کوتاه نیامد که نیامد:/

 آن 17 نفر هم افتادند و بالاجبار در تابستان و با شرایط خاص درس را گذراندند! 17 نفری که بیشترشان بار اولشان بود طعم گس افتادن را می چشیدند.

بعد ها از مسئول سایت شنیدیم که ایشان روی تک تک سیستم ها ویندوز و نرم افزار مذکور را مجدد نصب کرده و ایضا دوربین های مدار بسته سایت را کامل کنترل کرده بودند و حتی دو ساعت قبل از امتحان مستر اسدی را از سایت بیرون انداخته بودند! :/

باری، این را گفتم که بدانید تقلب روی تلخ هم دارد. :)

بماند که هنوز سر این داستان با بچه ها بگو و بخند داریم، و الحق باعث ماندگارتر شدن خاطرات آخرین ترم دانشگاهمان شد. ( قسمت شیرین تقلب!)

س.ن: ببخشید اگه خیلی طولانی بود. 

و خودم میدونم که به اندازه دوستان گرامی خوب ننوشتم و نتونستم حق مطلب رو ادا کنم. امیدوارم این دوستان بنده رو ببخشند.

اندر احوالات یاد یاران...

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱۰ بهمن ۹۴
  • ۱۵ نظر

روایت معتبر از غیر معصوم داریم که می فرماید: هرکس این بنده نگارنده را ( +آقاگل ملت را ) یاد کرده و با سلام و لبخندی گرم موجب خشنودی دلمان شود بهشت بر او واجب گردد!

"مفاتیح الجنان-ص128"

( البته تو خود کتاب نیست روی یک برگه نوشتم گذاشتم وسطش!)