۳۵ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

خنده های امپراتور

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۵ تیر ۹۴
  • ۶ نظر


تصور کن اناری را که از دست تو خواهد رفت

و یا موز و خیاری را که از دست تو خواهد رفت

تحمل کردنش سخت است میدانم، تصور کن

کباب چون چناری را که از دست تو خواهد رفت

نزن بر فرق سر آرام بنشین و تماشا کن

همه دار و نداری را که از دست تو خواهد رفت

نکش بیهوده آه از دل که آهت برنگرداند

ریالی را دلاری را که از دست تو خواهد رفت

همیشه عید با خود خنده و شادی ندارد، نه

تصور کن دماری را که از دست تو خواهد رفت

بخواهی یا نخواهی سیزده روزی به زندانی

چه غم راه فراری را که از دست تو خواهد رفت

رضا احسان پور

س.ن : خنده های امپراتور  نقیضه های ایست بر کتاب گریه های امپراتور فاضل نظری عزیز. 

گریه های امپراتور

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۵ تیر ۹۴
  • ۲ نظر



تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت

خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت

شبی در پیچ زلف موج در موجت تماشا کن
نسیم بی قراری را که از دست تو خواهد رفت

مزن تیر خطا آرام بنشین و مگیر از خود
تماشای شکاری را که از دست تو خواهد رفت

 همیشه رود با خود میوه غلتان نخواهد داشت
به دست آور اناری را که از دست تو خواهد رفت

به مرگی آسمانی فکر کن محکم قدم بردار
به حلق آویز داری را که از دست تو خواهد رفت

 فاضل نظری

 

تذکرة الأولیاء-شش

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۵ تیر ۹۴

و گفت: بنده در توبه بر هیچ کار نیست زیرا که توبه آن است که بدو آید نه آنکه از او آید.

 "ذکر ابوحفص حداد"

"تذکره الاولیاء"

برون رفت

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۵ تیر ۹۴
  • ۵ نظر

این ملت همیشه در صحنه چنان با ما کردند که تا مدت ها حالمان از  مذاکره و توافق و مشورت به هم می خورد.

عشق است دیکتاتوری! و عشق است هیتلر جان خودمان! ( این بنده نگارنده بشدت عاشق هیتلرم!)

باری، جهت برون رفت از این فضای حال به هم زن دموکراسی! یک پیشنهاد فرهنگی آهنگی داریم و بس.

( س.ن: اوایل کار جمعه ها همیشه از این پیشنهادها داشتم رسم خوبی بود که باید احیا شود ان شالله!)




بیا بریم دشت
کدوم دشت؟
همون دشتی که خرگوش تاب داره
ها! بله
بچّه صیّاد به پایش دام داره
ها! بله
بچّه صیدم را مزن
خرگوش مستم را مزن
خواب خرگوش به خواب یار می‌ماند بله
خواب خرگوش به خواب یار می‌ماند بله

توافق ظریفانه....

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۳ تیر ۹۴
  • ۸ نظر


شعر تقدیمی به تیم مذاکره کننده و تمامی  دوستان.

باشد که در سال همدلی گامی محکم در جهت اعطلای میهن برداشته شود به دور از قرض ورزی ها (غرز-غرض-قرز!) و جناه بازی ها ( جناه!!!)  و هزب بازی ها( یا حظب)


تو شاکری ز خالق و خلق از تو شاکرند

تو شادمان به دولت و مُلک از تو شادمان 

حافظ



س.ن: تعداد فراوانی "غلت"!!! املایی در متن گنجانده شده است!

دلواپسیم و دلواپسیمان....

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۳ تیر ۹۴
  • ۳ نظر

آری، سخت دلواپسیم....

و دلواپسی مان نه از جنس دلواپسان که از جنس خود خومان است.

ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﻭ ﮔﻮﺵ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ وین است، ﺑﻪ ﺍﻭﺭﺍﻧﯿﻮﻡ ﻭ ﺩﺭﺻﺪ ﻏﻨﯽ ﺳﺎﺯﯼ! به ﺗﻮﺍﻓﻖ ﺧﻮﺏ ﯾﺎ ﺑﺪ به نرخ دلار و ارز. و ما دلواپسیم.

و دلواپسی مان نه از جنس دلواپسان که از جنس خود خومان است.

دلواپسیم که نکند حادثه آرژانتین تکرار شود، که باز دقیقه آخر بشود آنچه نباید....!

و دلواپسی مان نه از جنس دلواپسان که از جنس خود خومان است.

دلواپسیم که نکند مردم همیشه در صحنه به بهانه باخت مقتدرانه شان!!! به خیابان بریزند. و بشود آنچه نباید...!

و دلواپسی مان نه از جنس دلواپسان که از جنس خود خومان است.

دلواپسیم که باز نفهمیم مفهوم فکت شیت را و نفهمیم معنای توافق را و بیانیه را وتفاهم را و دلواپسیم که تفسیرش کنند به جهل جاهلان ( جاهلان همان روش ان فکرانند!) و تفسیرش کنند به عمد دلواپسان و تفسیرش کنند به سهو مردمان....

و دلواپسی مان نه از جنس دلواپسان که از جنس خود خومان است.

آری ...
دلواپسیم...
و دلواپسی مان....
....




aghagol left the group

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۲۲ تیر ۹۴
  • ۵ نظر

صحنه اولیه: اندر فضای مجازی و در گروهی در تلگرام با نام "شعر و ادب پارسی".

دوستی از در درآمده و از خود به در شده و جهالتش را با جک ها و شر و ورهایش ( حقیقت کلمه ای درخور ادب ایشان در میان فرهنگ لغتم نیافتم)  به نحو کامل به اثبات می رساند.:

یکی از پست های ایشان:

+ اصلأ سیستم پسرا خیلی جالبه کلا ....

- کامنت وارده بنده نگارنده :

- بنده سوال اساسیم اینه!!!!

انجمن آیا مدیر نداره؟

دوست عزیز خب حداقل کمی به اسم انجمن احترام بگزار ما هیچ اصلا برادر من

+اقا گل فکر کنم اسمت باشه مگه من چی گذاشتم که ناراحت شدی؟

و سناریوی از پیش طراحی شده! دوست دیگری با دادن یک سلام به ناگاه اضافه می شود.

*سلام

+سلام

*اینجا تنها چیزی که دیده نمی شه شعر پارسیه.

- نمیدونم بنده گمانم بر این بود که اینجا یک گروه شعر هست البته؟! و نه جک و مطالب ازین دست!!!

+باشه پس شعر میگم

* یه توپ دارم قل قلیه 

+توانا بود هر که دانا بود میازار موری که دانه کش است

+کلنگ از اسمان افتاد و نشکست برو کار کن مگو چبست کار

*بابا شعر هم هر کی داشت بزاره!!!

-نرسان جهل خویش را به ثبوت

که تو سنگین تری به وقت سکوت... ( کامنت وارده بنده حقیر و ترک صحنه مذاکرات!)

+مدیر کجایی این اقا گل داره درس اخلاق میده به من!

*میارار موری که دانه کش است، ن بده!

( و جملاتی که دور از سطح شعور بنده نگارنده و خوانندگان بوده و هست و از گفتنشان شرم دارم.)


باری، پس شد آنچه شد:

aghagol left the group


وای بر من گر کنم با تو نشست

وای بیداری که با نادان نشست...

NPT

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۲۲ تیر ۹۴
  • ۳ نظر




و من باب دیپلماسی بالکنی :)

روی سکوی کنار پنجره این روزا جای منه.

چند ورق کاغذ و یک دونه قلم ،این روزا یار منه