- آقاگل
- شنبه ۳۰ بهمن ۹۵
- ۳۴ نظر
و گفت: عافیت را طلب کردم در تنهائی یافتم؛ و سلامت را در خاموشی.
"تذکرة الأولیاء"
"ذکر ابوالحسن خرقانی"
و گفت: عافیت را طلب کردم در تنهائی یافتم؛ و سلامت را در خاموشی.
"تذکرة الأولیاء"
"ذکر ابوالحسن خرقانی"
آغاز دفتر سوم؛ هشت بهمن95
1
ترک دل و جان کردم تا بی دل و جان گردم
یک دل چه محل دارد؟ صد دلکده بایستی...
مولوی جان
2
تو هم دیوانهی گنجشکها باش
پری بر شانهی گنجشکها باش
زمستان فصل ویرانیست، ای برف!
به فکر لانهی گنجشکها باش
"سید حبیب نظاری"
3
حال من حال و روز خوبی نیست
خستهام، خسته، او نمیفهمد
این طبیعی ست ببر زخمی را
ببر روی پتو نمیفهمد...!
"رویا ابراهیمی"
4
از درد سخن گفتن و
از درد شنیدن؛
با مردم بى درد،
ندانى که چه دردى ست. . .
"مهرداد اوستا"
5
من کشیدم از همه، سیگار میخواهم چه کار؟
دل بریدم از شماها یار میخواهم چه کار؟
من بمام، بر خویش ویرانم ببین ای زندگی
دست بردار از سرم، آوار میخواهم چه کار؟
"علی نجاتی"
6
صبح است و شعر حافظ و سعدی فراهم است
برخیز و چند بیت بخوان با صدای ریز
برخیز! صبح سرد زمستان رسیده است
گرمای بیت بیت غزلها تویی عزیز...
"لا ادری همایونی"
(سرعت نت کم بود نشد سرچ کنم و ببینم از کیه!)
7
در پیچ و خم این جدلآباد هوس
عمری به تلاش سوخت اندیشه نفس
پیدا نشد آخر چو بساط شطرنج
یک خانه که با هم بنشینند دو کس
"بیدل"
8
در ساحت آرزوی سرخوردهی ما
امروز شمایید و دل مردهی ما
دوران گذار است، مگر نه؟ باشد
این پای شماست، این هم از گردهی ما
"امید مهدی نژاد"
9
هم رود خراب و مست راه افتاده
هم کوه عصا به دست راه افتاده
یک لحظه گذشتی از کنار دنیا
دنبال تو هر چه هست راه افتاده
جلیل صفربیگی
10
ای آفتاب ِحُسن! برون آ دَمی زِ اَبر
کآن چهره ی مُشعشع ِ تابانم آرزوست...
"مولوی جانان"
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
11
هر کس که دیدم از رفیق و یار، میلنگد
از بس که خورده از در و دیوار، میلنگد
حتی برادر از برادر زخمها دارد
یک جای این دنیای لاکردار میلنگد...
"علی نجاتی"
12
ما را فراق نه، که امید وصال کُشت
آری خیال روی تو،
آری! خیال کُشت...
"علی نجاتی"
13
انگار همیشه جای یک تن خالیست
این بار کسی نیست نه! اصلا خالیست
یک نیمکتِ نشَسته دارم در خود
جای دو نفر همیشه در من خالیست
"جلیل صفربیگی"
14
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
برو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این؟!
"حافظ"
15
از شروع این جهان، مرد از پی زن می دوید
از پی مردان دویدن را زلیخا باب کرد!
"شروین سلیمانی"
(شعرش رو کامل سرچ کنید بخونید! خیلی خوبه)
16
در شهر عشق رسم وفا نیست، بگذریم
یارای گفتن گلهها نیست، بگذریم
دردیست در دلم که دوایش نگاه توست
دردا که درد هست و دوا نیست، بگذریم
گفتی رقیب با من تنها مگر کجاست؟
گفتم رقیب با تو کجا نیست؟ بگذریم.
ابری که میگذشت به آهنگ گریه گفت:
دنیا مکان «ماندن» ما نیست، «بگذریم»
هرچند دشمنم شدهای دوست دارمت
بر دوستان گلایه روا نیست، بگذریم
"سجاد سامانی"
(اینقدر خوب بود دلم نیومد تک بیت انتخاب کنم!)
17
پیرانه سر هوای جوانی است در سرم...
"حافظ"
(فال زدم!)
18
نرگس از چشم تو دم زد بر دهانش زد صبا...
درد دندان دارد اکنون می خورد آب از قلم!
"لاادری همایونی"
(به این میگیم سبک هندی، تشبیهات بی شمار و لطیف، شاعر سوراخ بودن ساقه نرگس رو از این جهت میدونه که از چشم معشوق دم زده و باد صبا هم برا همین با مشت کوبیده تو دهنش! الآن دندونش درد میکنه باید با نی آب بخوره)
19
بخیه کفشم اگر دندان نما شد عیب نیست
خنده می آرد مرا بر هرزه گردی های من!
"لاادری همایونی"
(یک مثال دیگه از سبک هندی، خودتون ببینید شاعر پاره شدن کفشش رو چطوری تفسیر کرده)
20
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
21
سودا به سرم همچو پلنگ اندر کوه
غم بر سر غم به سان سنگ اندر کوه
دور از وطن خویش و به غربت مانده
چون شیر به دریا و نهنگ اندر کوه!
"ابوسعید ابوالخیر"
22
دهخدا تجربه عشق ندارد ورنه
معنی "مرگ"و "جدایی" به یقین هردو یکیست
"کاظم بهمنی"
23
وزارت دفاع جلوی دشمن را گرفت
وزارت نیرو جلوی خشکسالی را
صدا و سیما هم فعلا با دروغ درگیر است
خدایا خداوندا
وصیت داریوش ماریوش را ولش!
مرا از آزادی بیان دیگران
محافظت بفرما...
"اکبر اکسیر"
(گزیده شعر فَرا نو از اکبر اکسیر)
24
هر کس که میِ عشق به جامش کردند
از دردی درد تلخ کامش کردند
گویا همه غمهای جهان در یک جا
جمع آمده بود، عشق نامش کردند!
"هلالی جغتایی "
25
باران باران دوباره باران باران
باران باران ستارهباران باران
ای کاش تمام شعرها، حرف تو بود:
باران باران بهار باران باران
"قیصر شعر ایران"
(بارانهای این چند روز کم کم بوی بهار میده)
26
تو هم در آینه حیرانِ حُسنِ خویشتنی
زمانهای ست که هرکس به خود گرفتار است!
"آصفی هروی"
27
کدام مرد به دردِ عشق دچار بود و دمی آسود؟
حرام باد شبی بی تو اگر به خواب سحر کردم
"سجاد رشیدی پور"
28
میان جمع رفیقان همیشه حرف تو بوده
تو هر زمان که بیایى حلال زاده حسابى!
"سید سعید صاحب علم"
29
انگار گل سفید مریم گم شد
یا خاتم بیبدیل خاتم گم شد
یک فاطمه(س) بود و یک علی(ع)، فاطمه(س) رفت
یک مصرعِ شاهبیت عالم گم شد
"بیژن ارژن"
(به مناسبت ایام فاطمیه بود...)
30
عشق رسوایی محض است که حاشا نشود
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود...
...بین زوار که باشم به تو نزدیک ترم
قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود
(این غزل رو خیلی دوست دارم. خیلی...)
هفته آخر بهمن
31
بحمدالله که بازم دیدنِ رویت میسر شد
ز خورشیدِ جمالت دیدهی بختم منور شد
امر به معروف باید رواج پیدا کند، اما نه فقط گشت ارشادش! که مبادا تار مویی دل از گروی جوانکی بدزدد و به قهقرا بیاندازدش، گناه کار تنها بد حجاب نیست، امر به معروف فقط حجاب نیست که بعضی تنها به آن چسبیدهاند.
خلافهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، کار اداری و ... اینها بسی سنگینترند.
امر به معروف باید در دل مردم باشد، امر به معروف یک فرهنگ است، یک اندیشه است، یک تفکر اسلامی و انسانی است.
و از همه مهمتر یک وظیفه همه گانیست...
نگویید تفکر هرکس مختص خود اوست! که آنگاه مجبور خواهید بود به عقاید شیطان هم احترام بگزارید...!
من و دل بریدن از تو؟!
چه محال خنده داری!
س.ن:
1-فوتبال بازی سادهای است که در آن بیست و دو نفر نود دقیقه به دنبال توپ میدوند و نهایتاٌ پرسپولیس برنده است!
2-"زندگی و دیگر هیچ، بخشی از عنوان کتاب مشهور اوریانا فالاچی است، معادل واژه زندگی در این نام زیبا برای من فوتبال است. فوتبال یعنی زندگی. روزی که یک اتفاق فوتبالی نیافتد، معنای یک روز نافرجام را دارد. انگار خورشید مثل همیشه غروب نمی کند.
4- نیمه اول. یکی زدیم. خیلی قشنگ هم زدیم. ولی سه تا هم خوردیم و خیلی بد هم خوردیم. نبود کمال کامیابی نیا و احمدزاده ای که دفاع چپ پرسپولیس رو کرده بود اتوبان تهران-کاشان.
ولی این هیچی هیچی از ارزش های تیم قهرمان کم نمیکنه. ^_^
5-نیمه دوم، بازی فیزیکی و درگیرانه استقلال، دفاع اتوبوسی، خب انتظارش هم میرفت. با این حال اگر آقای گل کمی دقت داشت میتونست نتیجه دیگری رقم بخوره. باری، سه دو باختیم. ولی این مهم نیست. مهم این بود که جنگیدیم، تلاش کردیم، و مهم تر، قشنگ و جوانمردانه بازی کردیم.
مبارک استقلالیها!
6-#کامنتدونی
میشل پلاتینی:
"تیمهای بزرگ با کسب جام خوشحالی میکنند و تیمهای کوچک با شکست دادن تیمهای بزرگ!"
"بر اثر بروز گرد و غبار شدید در خوزستان و رطوبت بسیار بالای این استان، هم اکنون برق حدود ۹۰ درصد مشترکان در ۱۱ شهر استان خوزستان همچون خرمشهر، آبادان، شادگان و اهواز قطع شده است."
(خبرگزاری ایسنا-23-11-95)
"به دنبال قطع برق از ساعت ۴ بامداد امروز و خارج شدن پمپهای آب تصفیهخانهها و چاههای تامین آب شرب، آبرسانی در شهرهای خوزستان نیز دچار اخلال شده و هم اکنون آب در شهرهای بزرگ استان قطع است."
(ایضا همان خبرگزاری-23-11-95)
عجالتا نمیدانم چرا مسئولین اصرار دارند این پدیده را شوم توصیف کنند! به عقیده این بنده نگارنده گرد و خاک نه تنها هیچ ضرری نداشته که برکات بسیاری را نیز با خود برای مردم منطقه به همراه آورده است:
مهمترینش اینکه به یمن حضور پدیده مورد نظر خاک به یک میزان بر سر اهالی منطقه توزیع شده و مردم از این بلاتکلیفی هر روزه که "امروز دیگر چه خاکی به سرمان بریزیم" راحت میشوند. و این یعنی اجرای عدالت اجتماعی در منطقه!
مورد دیگر اینکه باز به یمن حضور گرد و خاک مردم مجبورند همه جوره خودشان را بپوشانند و این یعنی دیگر نیازی به گشت ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر نیست. و چون یکی از علل مهم خشک سالی در طی سالیان گذشته معضل بیحجابی بوده عنقریب است که اهواز غرق نعمت شود.(ای کاش اصفهان هم آلوده میشد!)
با افزایش گرد و خاک همچنین شاهد کاهش پدیده چشم چرانی خواهیم بود. و اخلاقیات و فرهنگ اجتماعی در منطقه رشد چشمگیری خواهد داشت.
همچنین از حجم ترافیک خیابانها نیز کاسته شده و در نتیجه مردم به راحتی میتوانند به کارهایشان برسند. و دیگر وقت گرانبهایشان در توده های ترافیکی تلف نشود.
درثانی(یا بلکه هم درخامس) به یمن حضور این پدیده، مدارس تعطیل شده، بچهها میتوانند در پارکها به بازی بپردازند و حتی آدم خاکی بسازند و کیفش را ببرند!
باری، از اینگونه مثالها بسیار است. و این بنده نگارنده آنچه را که نمیتواند درک کند این است که چرا مسئولین با این حال سعی دارند این پدیده خوش یمن را بد جلوه بدهند. و چرا سعی دارند بگویند گرد و خاک مخرب و مضر است. و باعث قطعی آب و برق میشود؟ و باعث بیماریهای ریوی و عفونی میشود. و باعث پدیده های مخرب اجتماعی می شود. و ...!؟ آخر پدیده به این نازی! به این خوشگلی. به این مامانی! اصلا دلتان هم بخواهد. نمیخواهید بدهید ببریمش برای تهرانیها، تهرانیها عاشق تعطیلیاند. اولش طوفان توئیتری راه میاندازند و بعد هم دست زن و بچه و غیره را میگیرند میروند شمال حالش رامیبرند. اینقدر نق هم نمیزنند و ناشکری نمیکنند.
حال من حال و روز خوبی نیست
خستهام، خسته او نمیفهمد
این طبیعی ست ببر زخمی را
ببرِ روی پتو نمیفهمد...
من به پایان خویش معترفم
جفت پرواز او نخواهم شد
من همین جوجه اردک زشتم
حتم دارم که قو نخواهم شد...
حال من حال تخت جمشید است
حال یک مرزبان ایرانی ست
آخرین تیر آخرین سرباز
آخرین لحظه قبل ویرانی ست!