۱۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

دوستانی بهتر از آب روان...

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۳ شهریور ۹۶
  • ۲۳ نظر


دریافت


هیچوقت آدم لفظ قلم حرف زنی نبودم. و اگر حرفی هم بوده سعی کردم به ساده‌ترین شکل ممکن اون رو به زبون بیارم. امروز و فردا تولد دوتا از دوستان گرامی وبلاگی است. دو دوستی که خوشحالم از آشنایی‌شون و از اینکه این وبلاگ باعث شد چنین دوستانی داشته باشم. و خب از اون جایی که هنوز دنیای مجازی آنقدر پیشرفت نکرده که بشه در اون به دوستانت در روز تولدشون هدیه مناسبی داد به ناچار این پست رو با نهایت ادب و احترام تقدیم این دو دوست عزیز می‌کنم که دوست اول رو با اسم خورشید خانم بلاگستان می‌شناسید و دوست دوم هم کسی نیست جز نویسنده وبلاگ زاویه زیست پری خانم. امیدوارم هر دو در زندگی شاد و خوشحال و موفق و موید و مظفر و منصور باشید.


س.ن: فایل صوتی، قسمتی از داستان انگلیسی شازده کوچولوست که نگارنده بسیار دوستش دارد.


تا سر زلف عروسان سخن

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱۰ شهریور ۹۶
  • ۱۱ نظر

تا سر زلف عروسان سخن به گفته خود محمود دولت آبادی یک به‌گزینی سخن پارسی است. یک به‌گزینی خوب از نثر کهن پارسی که گرچه مُشتی است نمونه خروار، ولی خواندنش برای من و شمایی که به لطف سیستم آموزشی کشور کمترین آشنایی را با ادبیات کهن داریم خالی از لطف نیست. بخصوص وقتی می‌بینیم حتی کتاب خوان‌های جامعه ما از خواندن نثر قدیم هراس دارند و کمتر سراغ کتاب‌هایی با نثر قدیم می‌روند. به نظرم این یک ضعف بزرگ است. متأسفانه مطالعه این دست کتاب‌ها تنها معطوف به دانشگاه و مطالعات دانشگاهی شده.
باری، داستان از این قرار است که سعی می‌کنم همگام با خواندن این کتاب گزیده‌هایی از آن را با توضیحات لازم در اینجا به اشتراک بگذارم. به چند دلیل، اول اینکه متوجه شوید خواندن نثرهای قدیمی زیاد هم سخت نیست. و دوم اینکه به قول مولوی "آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید." پس حالا که نمی‌توانیم یا وقتش را نداریم که تمام این آثار را بخوانیم لااقل گوشه‌هایی از آن‌ها را بخوانیم. در کنار این گزیده‌ پست‌ها پیشنهادم این است که این کتاب را خودتان خریداری کنید و بخوانید.
( بخصوص که تا آخر تابستان اغلب کتاب فروشی‌ها کتاب‌هایشان را با 20-30 درصد تخفیف می‌فروشند.)

بخش اول

تاریخ طبری- محمد بن جریر طبری

قرن سوم

...کیومرث و پادشاهی او

کیومرث ظاهراً اولین پادشاه جهان بوده و از نسل آدم است.(و کیومرث او بود و نخستین پادشاه در جهان او بود.) داستان از این قرار است که پسر کیومرث هیشنگ بر روی کوهی زندگی می‌کرده و خدای بزرگ را عبادت می‌کرده است. و کیومرث این پسر را بسیار دوست داشته، از قضا دیوها که از کیومرث کینه‌ای به دل داشته‌اند پسر کیومرث را می‌کشند. کیومرث که انگاری الهامی به وی شده باشد راهی کوه می شود تا به پسر سر بزند:

«... چون به راه اندر همی شد جغدی را دید که پیش او در آمد و در راه بنشست و چند بانگ کرد با سَهم، چون کیومرث بدو رسید برپرید و دورتر شد و بنشست و همی گفت: ای مرغ اگر خبر خیر است خجسته فالِ ما بادا از تو در فرزندان آدم تا جهان باشد، و اگر بد است فالِ شوم بادا از تو تا جهان باشد. پس بر کوه شد، پسر را دید هلاک شده و تباه گشته، جغد را نفرین کرد و از این سبب مردمان او را شوم دارند و بانگ او ناخجسته دارند و زجر را نیز از این قیاس کنند و اگرنه او را هیچ گناهی نیست.»

پس از اینکه کیومرث متوجه مرگ پسر می‌شود سه شبانه روز بر بلندای کوه عزاداری می‌کند و در پایان به خواب می‌رود. در خواب به وی الهام می‌شود که دیوان پسرش را کشته‌اند. پس به کاخ بر می‌گردد و حکومت را به دست پسر می‌سپارد و برای گرفتن انتقام روانه می‌شود.:


«...وقت نماز پیشین بود، یکی خروس سفید دید بر میان راه ایستاده و یکی ماکیان در عقب وی و ماری پیش خروس آمده آهنگ وی کرد و خروس بر مار حمله کرد و به غلبه او را همی‌زد؛ و هرگاه که مار را بزدی بانگ خوش کردی. پس دیدار و بانگ و حرب او کیومرث را خوش آمد. گفت از مرغان این عجب مرغی است بر جفت خویش ایدون مهربان که دشمن را از او دور همی‌دارد و با او حرب همی‌کند چون فرزندان آدم، طبع او با طبع مردم نزدیک است. پس کیومرث آن مار را بکشت و آن مرغ بدان مقدار الهامی که او را بود به نشاط بانگی کرد، کیومرث را سخت خوش آمد، طعامی که داشت پاره‌ی پیش وی انداخت. آن مرغ سر بر زمین گرفته منقار بر آن همی زد و آن جفت خویشتن را خواندن گرفت و از آن هیچ نخورد تا آن ماکیان فراز آمد و آن علف بخورد. کیومرث این هنر و طبع سخاوت که اندر وی دید گفت، به فال نیک است که من به طلب دشمن روم و از دشمنان فرزند آدمی یکی مار است، این مرغ با مار حرب همی‌کرد و این فرخ مرغی است و به فال نیک است و داشتن وی واجب. چون از آن حال که همی‌شد بپرداخت، خروس و ماکیان ببرد به نزد فرزندان و گفت این را نیکو دارید، طبع این با طبع آدمی نزدیک است و به فال نیک است.- و اهل عجم خروس را و بانگ او را به وقت خجسته دارند خاصه خروس سفید را و ایدون همی‌گویند که به هر خانه که این مرغ باشد دیوان در آن خانه درنیایند و بانگ خروس را به نماز شام بد دارند و به فال نیک ندانند، از آن بود که چون کیومرث را کار به آخر رسید نالان شد؛ آن خروس که وی را بود، نماز شام بانگ کرد و هرگز بدان وقت آن بانگ نشنوده بودند. همه گفتند چه شاید بودن بدین وقت؟ چون بنگریدند کیومرث مرده بود.»

این دو بخش که از گزیده‌های کتاب انتخاب کردم. هردو در رابطه با پادشاهی کیومرث است. اگر اطلاعات بیشتری در مورد تاریخ طبری خواستید صفحه ویکی پدیای کتاب را ببینید. و برای خواندن شرح کامل داستان بالا نیز به کتاب مراجعه کنید.

بیچاره ملتی که به قهرمان نیاز داشته باشد

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۶ شهریور ۹۶
  • ۲۳ نظر

آقای مسعود شجایی را قطع به یقین اگر قبلاً هم نمی‌شناختید در حال حاضر خوب می‌شناسید. ولی آیا تا همین چند روز پیش کسی مسعود شجایی را می‌شناخت؟ آیا از سطح فنی این بازیکن اطلاع داشت؟ آیا می‌دانست که وی از باشگاه صنعت نفت آبادان رشد کرده و بعدها در سایپا و الشارجه امارات بازی کرده؟ و بعد به اسپانیا و باشگاه اوساسونا رسیده؟ یا در حال حاضر در چه باشگاه و چه پستی بازی می‌کند؟ بسیاری از این غوغاگران فضای مجازی این موارد بالا را همچنان هم نمی‌دانند! ولی می‌دانند(یا بهتر است بگویم دوست دارند بدانند) وی به خاطر بازی مقابل یک تیم از رژیم صهیونیستی از تیم ملی محروم شده است. راستش ما ایرانی قهرمان پروری و جو پروری را دوست داریم. اینکه از یک نفر در هر جایگاهی که باشد بتی علم کنیم تا بتوانیم به به و چه چه بکنیم و در نهایت به نتیجه‌ای که می‌خواهیم(ند) برسیم. مهم نیست شما از فرهنگ، از فوتبال، از شعر، از داستان، از آشپزی، از دندان پزشکی و حتی از تعویض روغنی و آپاراتی و سوپرمارکتی چیزی ندانید! شما اگر یک روش ان فکر باشید.(روش ان فکر با روشنفکر از دید من متفاوت است.) شرایط جامعه مجازی ما ایجاب می‌کند که با موج مخالف جامعه و حکومت پیش بروید و هشتگ بزنید و با هرچیزی که می‌بینید مخالفش باشید. همین قدر تمسخرآمیز! اصلاً مهم نیست شما از بُعد فنی و نوع بازی آقای مسعود شجایی چقدر اطلاعات داشته باشید. اصلاً هم مهم نیست که بدانید سن ایشان 36 سال است. و مگر یک بازیکن تا چه سالی می‌تواند در سطح اول آمادگی ذهنی و بدنی بماند، مهم نیست بدانید که در حال حاضر پیرترین بازیکن تیم ملی فقط و فقط سید جلال حسینی است که آنهم اغلب نیمکت نشین است. یا مهم نیست بدانید در پست آقای شجاعی که سال‌هاست صندلی تیم ملی را قبضه کرده چه بازیکنان دیگری داریم که حق شان بوده در همه این سال‌ها به تیم ملی دعوت شوند یا در حال حاضر حقشان است که به تیم ملی کشورشان دعوت شوند. نه. واقعیت این است که هیچ کدام مهم نیست. حتی مهم نیست بدانید وی فوتبالیست است یا کشتی گیر! یکی از رفقا می‌گفت به خاطر دعوت نشدن مسعود شجایی به تیم ملی بود که ما در رقابت‌های کشتی فرانسه ضعیف عمل کردیم! و رسماً معتقد بود طلا حق مسعود بود. سهم مسعود بود تو مشتش بود! حتی اگر ندانید فوتبال یک بازی بیست و دو نفره هم هست باز هیچ اشکالی ندارد. تنها چیزی که مهم است این است که جریان مخالف حکومت دارد هشتگ می‌زند پس شما هم باید هشتگ بزنید تا باشید. هشتگ می‌زنم پس هستم! تنها چیزی که مهم است این است همین. اینکه چند لایک بگیرید و چندبار ریتوئیت شوید اهمیت بیشتری دارد. معتقدیم فوتبال سیاسی نیست! ولی وقتی مسعود شجایی را یک مربی خارجی به تیم ملی دعوت نمی‌کند بنا به وظیفه‌مان خیلی شیک و رسمی ماست‌ها را توی خورشت‌ها می ریزیم، آسمان را به ریسمان می بافیم و معنی دوغ و دوشاب را قاطی می‌کنیم.
خدا بیامرز گالیله می‌گفت بیچاره ملتی که به قهرمان نیاز داشته باشد. واقعیت این است که مسعود شجاعی نه یک اسطوره است و نه هم ردیف امثال تختی است، مسعود شجاعی جدای شخصیت اجتماعی‌اش از لحاظ کیفی برای منی که فوتبال را می‌فهمم تنها یک بازیکن فوتبال معمولی است که شاید سال‌ها قبل خوب بوده ولی الان دیگر خوب نیست. و حقش نیست که وقتی جوانانی به این خوبی داریم در تیم ملی باشد. حال بخواهیم سیاست را به فوتبال ربط بدهیم یا نه!


یادکرد مهدی اخوان ثالث

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۴ شهریور ۹۶

شش قطعه صوتی در یادکرد مهدی اخوان ثالث عزیز:


۱- زمستان،‌ شعر و صدای مهدی اخوان ثالث،‌ آهنگ از مجید درخشانی، آلبوم قاصدک

زمستان احتمالا معروف‌ترین شعر امید است که در سال ۱۳۳۴ و در فضای پس از کودتای ۲۸ مرداد سروده شده است.


۲. ما،‌ من، ما - شعر و صدای مهدی اخوان ثالث، آهنگ از مجید درخشانی، آلبوم چاووشی

ما، من، ما ظاهرا اخرین شعری است که اخوان سروده و تاریخ سرایش آن فروردین ۱۳۶۹ است.


۳.  چاووشی - ساز و آواز کیهان کلهر و محمدرضا شجریان بر روی شعری از اخوان.

این قطعه بخشی از کنسرت تورنتو ۲۰۰۵ است که باقی آن یافته نشد.


۴. غزل ۳ -(ای تکیه گاه و پناه زیباترین لحظه های پرشکوه و پر عصمت من) شعر اخوان ثالث با صدای فروغ فرخزاد، آلبوم تنها صداست که می‌ماند.

غزل ۳ درخشان‌ترین شعر عاشقانه اوست.


۵. آواز کرک - شعر و صدای مهدی اخوان ثالث، آهنگ از فریدون شهبازیان، آلبوم صدای شاعر ۳


۶. در این شب‌ها - آواز شهرام ناظری بر روی شعری از محمدرضا شفیعی کدکنی. از آلبوم سفر عسرت

این شعر را شفیعی کدکنی درباره اخوان ثالث سروده است.


س.ن: 

متأسفانه امکان آپلود در اینجا نبود. همه را یکجا ارسال کردم داخل کانال

شعرخوانی هفتگی

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲ شهریور ۹۶
  • ۱۳ نظر
قدیمی‌ها معتقد بودند شعر آرام کننده اعصاب و روان بوده و موجب رفع گرفتگی عروق قلبی و مغزی می‌شده و غذای روح است. همچنین معتقد بودند شعر به مانند کاتالیزور است. که واکنش را تسریع می‌کند ولی خود در نهایت باقی می‌ماند. ایضاً روایت داریم کسانی که برای دیگران شعر بخوانند یا شعر دکلمه کنند خداوند آنها را بسیار دوست خواهد داشت. 
قرض اینکه نشستیم و فکر کردیم حالا که دوستان دارند زحمت خواندن شعر را می‌کشند. وبلاگ این بنده نگارنده هم که بازدید زیادی ندارد. بعلاوه بنده هم کار میکس و غیره از دستم بر نمی‌آید. (که خود این عامل باعث می‌شد کیفیت کار پایین بیاید.) پس نشستیم و گفتیم آیا حیف نیست شعرها را اینجا بارگذاری کنیم؟ این شد که از این هفته کمی حرفه‌ای تر میزبان شعرخوانی‌های شما وبلاگ رادیوبلاگی‌ها خواهد بود. و البته به جای هر جمعه، هر چهارشنبه (به استثناء این هفته که پنج شنبه بود) پست شعر خواهیم داشت. ان شالله.

البته بنده همچنان هر هفته تک بیت‌های بی مخاطب را به روز خواهم کرد. و مهم تر اینکه هر هفته یک شعر خواهیم داشت. ولی فایل شعر را بر روی وبلاگ رادیو خواهیم گذاشت. به دو دلیل، یک نشر حداکثری، و دو اجماع فایل‌های صوتی در آرشیو رادیو. 

باری، این هفته در خدمت خانم رفیعه رجعتی از وبلاگ طاقچه هستیم.
و هفته بعد نیز نوبت به نیمه سیب سقراطی خواهد رسید. 
 هفته بعد هم که گفتن ندارد، نوبت شماست. :)
 
اینجا

تک بیت های بی مخاطب دفتر مخاطبین-4

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۱ شهریور ۹۶
  • ۰ نظر

آغاز دفتر چهارم؛ 20 خرداد96 مصادف با میلاد امام حسن مجتبی(ع)


1

مردِ غیرت ندهد آبروی فقر به باد

روزه نیت کند آن روز که نانش نرسد...

طالب آملی


2

خدایا حاجتی دارم که باید مطمئن باشم

تو هم مثل همه امروز و فردا می‌کنی یا نه؟


ببین! من یوسفم امّا، کمی تا قسمتی ناپاک

مرا مهمان آغوش زلیخا می‌کنی یا نه ؟

علی‌اکبر یاغی‌تبار


3

توبه‌ات از روزهایم عشقبازی را گرفت

آه از آن زاهد که استغفار یادت داده‌است

سجاد سامانی


4

خلق دلسنگ‌‌اند و من آیینه با خود می‌برم

بشکنیدم دوستان دشنامِ پنهانی بس است...

فاضل نظری


5

ما ازین هستی ده روزه به جان آمده‌ایم 

وای بر خضر که زندانی عمر ابد است

صائب تبریزی


6

اگر وفا به تو نسپرده ام مرنج از من

از اینکه عمر منی، اعتبار نیست تورا

مخلص کاشانی


7

عاشق نشوم، دل ندهم، پس به چه کوشم؟

جز عشق، دگر بهر چه کار است دل ما؟

شفایی اصفهانی


8

دوشت به خواب دیدم و گفتم که آمدی؟

ای خوش ترین خوش آمده، بار دگر بیا!

هوشنگ ابتهاج


9

گل که می‌خندد،گهى خون می‌چکد از خنده‌اش

شادکامِ دهر گر این است، پس ناشاد کیست؟

طالب آملی


10

گفتم: "نشین به منظر چشمم" به خنده گفت:

"در رهگذار سیل، که بنیاد خانه کرد؟!"

رفعت سمنانی


11

نی صدرِ وصل خواهم و نی پیشگاهِ قرب

همراهیِ تو یک - دو - سه گامی مرا بس است

وحشی بافقی


12

به دستِ کریم توست امیدم که هیچگاه

چشمی به دست یاریِ مردم نداشتم...

سجاد رشیدی پور

(میلاد امام حسن مجتبی(ع) رو تبریک عرض می‌کنم)


13

گیرم سلامی هم رسید از او

یا نامه‌ای هم آمد و خواندی

وقتی که یوسف بر نخواهد گشت

با بوی پیراهن چه خواهی کرد؟


گفتم بیا آینده‌ی من باش

تنها دلیل خنده‌ی من باش

خندید و ساعت را نگاهی کرد

پرسید: بعد از من چه خواهی کرد...؟

محمدرضا طاهری


14

ناز شوال همین امشب و فرداست ولی

تا ابد رؤیت روی تو بعید است ... بعید!

فاضل نظری


15

دیگران را عید اگر فرداست ما را این دمست

روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست

سعدى


16

عید آمد و هرکس پی کار خویش است

می‌نازد اگر غنی اگر درویش است


من بی تو‌ به کار خود نظرها کردم

دیدم که هنوزم رمضان در پیش است...

لاادری همایونی


17

یک ماه نه 

یک عمر ز تو روزه گرفتیم

گفتند اذان را و 

نشد هجر تو افطار.......!!!!!!؟

علی ارحامی


18

عشوه کن بیشتر از ماه شب اول ماه؛

ماه من این همه زیبایی و این ناز کم است...!

مهدی آسترکی


19

هنا، عند مُنْحَدَرات التلال، أمام الغروب

 وفُوَّهَة الوقت، 

قُرْبَ بساتینَ مقطوعةِ الظلِ، 

نفعلُ ما یفعلُ السجناءُ، 

وما یفعل العاطلون عن العمل: 

نُرَبِّی الأملْ.


(اینجا، در سراشیب تپه‌ها، پیشاروی غروب

و دهانه توپ زمان، 

کنار نهالستان‌های شکسته‌سایه، 

به همان کاری مشغولیم که زندانیان

به همان که خیلِ بیکاران: 

امید می‌پروریم)

محمود درویش


20

آخرین افطاریِ این ماه نزدیک است و کاش

روی ماهت جلوه‌گر باشد در استهلال‌ها...

🌙 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 


آخرین تغییر روز آخر ماه مبارک رمضان.

عید همه دوستان مبارک ان شالله.


21

امشب به قصه دل من گوش میکنی!

فردا مرا چو قصه فراموش می کنی...

هوشنگ ابتهاج


22

مُحمَّدْ، 

یریدُ الرجوعَ إلى البیت، مِنْ 

دون دَرَّاجة... أو قمیص جدید 

یریدُ الذهابَ إلى المقعد المدرسیِّ... 

الى دَفتر الصَرْف والنَحْو: خُذنی 

الى بَیْتنا، یا أبی، کی أُعدَّ دُرُوسی 

و أکملَ عمری رُوَیْداً رویداً... 

على شاطئ البحر، تحتَ النخیلِ 

و لا شیء أبْعدَ، لا شیء أبعَدْ 


محمد،

می‌خواهد به  خانه برگردد 

بی  دوچرخه بی  پیرهنی نو 

در آرزوی  نیمکت  مدرسه

 و دفتر مشق‌هایش است  

 پدر! مرا به  خانه‌مان ببر  

تا مشق‌هایم را بنویسم 

و آهسته آهسته

 روی ساحل دریا  

و زیر سایه‌های درختان نخل 

زندگی کنم 

اینکه چیز زیادی نیست 

اینکه چیز زیادی  نیست 

محمود درویش


23

بلادٌ علی أهبَة الفجر،

صرنا أقلّ ذکاءً،

لأنّا نُحملقُ فی ساعة النصر:

لا لیلَ فی لیلنا المتلألئ بالمدفعیة،

 أعداءنا یسهرون، 

وأعداءنا یشعلون لنا النور، 

فی حلکة الأقبیة

   

سرزمینی است در آستانه سپیده دم

کم نور گشته‌ایم

زیرا به هنگام پیروزی، به همدیگر زُل می­زنیم:

در شبِ ما که با توپ، روشن گشته

شبی وجود ندارد؛ 

دشمنان ما بیدارند

و برای ما در سیاهی جامه­هایشان،

آتش روشن می­کنند. 


محمود درویش


24

خدایا داد از این دل داد از این دل

نگشتم یک زمان من شاد از این دل

چو فردا داد خواهان داد خواهند

بر آرم من دو صد فریاد از این دل


باباطاهر


25

رفته‌ای...

اما گذشتِ عمر تاثیری نداشت 


من که دلتنگ توام امروز

فردا بیشتر....


حامد عسکری


26

ماهی تنهای تنگم،

کاش دست سرنوشت


برکه‌ای کوچک به من می‌داد 

دریا پیشکش!

سجاد سامانی


27

بوعلی سینا هم این لب را اگر بوسیده بود

جای قانون و شفا "دیوان سینا" داشتیم!

رسول رمضانیان


28

ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران

بیداری ستاره در چشم جویباران


آئینه نگاهت پیوند صبح و ساحل

لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران...

استاد شفیعی کدکنی

(حتی به روزگاران با صدای علیرضا قربانی، بشنوید.)


29

گرچه آرام از دل ما می رود

همچنین می رو که زیبا می روی...

سعدی جان


30

تو زیبایی و زیبایی، در ‌این‌جا کم گناهی نیست

هزاران سنگ خواهد خود در مرداب، ماه این‌جا ...

فاضل نظری


آخرین تغییر، هفته اول تیرماه


31

بوسه ای گر نربوده ست ز یاقوت لبش

دهن لاله چرا تا به جگر سوخته است؟

صائب تبریزی


32

تا نهادم پای در وحشت سرای روزگار

عمر من در فکر آزادی چو زندانی گذشت!

صائب تبریزی


33

چه فارغ بال می‌گشتم درین عالم اگر می‌شد

غم امروز چو اندیشه فردا می‌شد فراموشم!

صائب تبریزی


34

گفتی: به راستی دلت از ما شکسته شد؟

خود کی درست بود؟! که بشکسته‌ایم باز

اوحدی


35

ببین حکایت شیرین عشق با دل من 

چه کرده است! که فرهاد می‌دهد پندم...

سجاد سامانی


36

گر طبیبانه بیایی به سر بالینم

به دو عالم ندهم لذت بیماری را 

لاادری همایونی


37

بعد از گذشتن غم و اندوه سال‌ها

حالا رسیده نوبت ما بی‌خیال‌ها

آسان نبوده جور زمانه ولی هنوز

شیریم و زنده‌ایم به رغم شغال‌ها...

علی نجاتی


38

و الحبّ مثل الموت

یجمعنا... یفرقنا

و لیس لنا اختیار...


و عشق به مرگ می‌ماند

ما را در کنار هم جمع می‌کند

از هم جدا می‌کند

و ما را اختیاری نیست...

فاروق جویدة


39

مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم...

حافظ

(ساز و آواز استاد شجریان. عالی است)


40

آنقدر که گیج می‌زنم بعد از تو

خود را به خلیج می‌زنم بعد از تو

تو جام شراب می‌زنی بعد از من

من آب هویج می‌زنم بعد از تو 

مرتضی لطفی


لبتون خندون :)


آخرین تغییر هفته دوم تیر


41

صفایی بود دیشب با خیالت خلوت مارا

ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم!

شهریار


42

الموت لا یوجع الموتی

الموت یوجع الأحیاء...


مرگ مردگان را اذیت نمی‌کند

زندگان را به درد می‌آورد...

محمود درویش


43

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد!

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک...

حافظ جان


44

نشود فاش کسی انچه میان من و توست 

تا اشارت نظر نامه رسان من و توست 


گوش کن با لب خاموش سخن می گویم 

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست 

هوشنگ ابتهاج

(با صدای مستان همای بشنوید حتماً)


45

تو انعکاسِ من شده‌ای... کوه‌ها هنوز

تکرار می‌کنند تو را در صدای من

زنده یاد نجمه زارع 


46

رفته‌ای...

اما گذشتِ عمر تاثیری نداشت 


من که دلتنگ توام امروز،

فردا بیشتر....

حامد عسکری


47

تو آرزوی محال من باش رفیق

من مال توام، تو مال من باش رفیق


دلتنگ تو، دلتنگ تو، دلتنگ توام

لطفا نگران حال من باش رفیق!

جلیل صفربیگی


48

دل عاشق به پیغامی بسازد

خمار آلوده با جامی بسازد


مرا کیفیت چشم تو کافی ست

ریاضت کش به بادامی بسازد...

بابا طاهر


49

گر عقل پشت حرف دل، اما نمی‌گذاشت

تردید پا به خلوت دنیا نمی‌گذاشت


از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست

می‌شد گذشت... وسوسه اما نمی‌گذاشت!

فاضل نظری 


50

اندر دل من درون و بیرون همه اوست

اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست


این جای چگونه کفر و ایمان گنجد؟

بی‌چون باشد وجود من، چون همه اوست!

مولانا


آخرین تغییر هفته سوم تیرماه


51

در پرده‌ی قیل و قال گفتیم و نشد

از پنجره‌ی خیال گفتیم و نشد


گفتند: بگو، تا دلت آرام شود

گفتیم، هزارسال گفتیم و نشد!

امید مهدی نژاد


52

روزم که به شب رسید، شب را چه کنم؟

با درد شدم رفیق، تب را چه کنم؟


گیرم که هوس را به ادب خواباندم

بی خوابیِ عشق ِبی‌ادب را چه کنم؟

امید مهدی نژاد


53

عمری به بلندای ازل می‌طلبد

شرح زلفش شیخ اجل می‌طلبد


بس نیست دوبیتِ مختصر، حوصله کن

این قصه دراز است غزل می‌طلبد

امید مهدی نژاد


54

یک مشت کتاب و دفتر و دیگر هیچ

اندوخته‌ای مختصر و دیگر هیچ


-یک مشت کتاب و دفتر و دیگر چه؟

یک مشت کتابِ دیگر و دیگر هیچ!

امید مهدی نژاد


55

برگرده‌ی ساده‌ها سواری کردند

بر شانه‌ی جاده‌ها سواری کردند


اسب و فیل و شاه و وزیر از پی هم

بر دوش پیاده‌ها سواری کردند!

امید مهدی نژاد

(چند رباعی برگزیده از کتاب پیاده‌ها سروده امید مهدی نژاد)


56

آتش به دلم زدی تنورم کردی

سنگی شده بودم و بلورم کردی


من عاقل کم تحمّلی بودم که

تبدیل به عاشقی صبورم کردی

جواد حاجی‌زاده 


57

ای در دل من میل و تمنا همه تو

واندر سر من مایه سودا همه تو


هرچند به روزگار در می نگرم

امروز همه تویی و فردا همه تو ...

مولانای جان


58

ای زندگی تن و توانم همه تو

جانی و دلی ای دل و جانم همه تو


تو هستی من شدی از آنی همه من

من نیست شدم در تو از آنم همه تو

مولانای جان

(هر دو رباعی بالا رو همایون جان شجریان خوانده اند، پیدا کنید و گوش دهید-آلبوم نه فرشته ام نه شیطان، قطعه چونی بی من)


59

وا فریادا ز عشق وا فریادا

کارم به یکی طرفه نگار افتادا


گر داد من شکسته دادا دادا

ور نه من و عشق هر چه بادا بادا

ابوسعید ابوالخیر


60

تا کی غم این خورم که دارم یا نه

وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه


پر کن قدح باده که معلومم نیست

کاین دم که فرو برم برآرم یا نه

خیام عزیز

(مگر می‌شود رباعی نوشت و از خیام ننوشت؟)


آخرین تغییر هفته اول مرداد، منزل جدید!

- این هفته به این خاطر که کتاب امید مهدی نژاد اغلب همراهم بود رو آوردم به رباعی نویسی. 


61

خُوشا چشمی که صبحِ او به لبخندِ تو وا گردد ...

محمد عسگری


62

فی المسافة

بین غیابک و حضورک

انکسر شیء ما لن یعود کما کان أبدً. 


ترجمه:

در فاصله‌ی

میان هجرانت تا وصال

در من چیزی می‌شکند که هیچ گاه ترمیم نخواهد شد.

غادة السمان


63

أو تدری؟

أسراب الخیول التی تصهل فی دمک

انا التی ربیتُ جنونها

علی مهل!...


ترجمه:


هیچ می‌دانی

به گله‌ی اسب‌هایی که در خون ِ تو شیهه می‌کشند

منم که سر ِ صبر جنون آموخته‌ام؟...

ربیعه جلطی


شعرهای بعدی را کاری ندارم شاعر برای چه و کجا سروده، من این شعرها را در وصف امام رضا می‌خوانم و بس. اغلب هم اشعاری بوده اند که در کانال آقا کار شده‌اند. یکی از برکات فضای مجازی برای این بنده خطاکار این بود که به واسطه‌اش در خدمت آقا باشم. بسیار شیرین است برای من. بسیار شیرین است این خدمت. 


64

دل برده از بهشت، زوایای مرقدت

ازبس که در حریم تو بوی خدا رسید...


65

به خدا دلخوشی‌ام مهر و تولای شماست

جذبۀ مِهر شما می‌کشدم سوی بهشت...


66

مرغِ دلِ ما را که به کس رام نگردد

آرام تویی، دام تویی، دانه تویی تو...

میرزا حبیب خراسانی


67

توصیف ناپذیری و این را به غیر تو

در وصف هر کسی که بگویم، تعارف است...

سجاد سامانی


68

ای در دل من میل و تمنا همه تو

و اندر سر من مایه‌ی سودا همه تو


هرچند به روزگار در می‌نگرم

امروز همه توئی و فردا همه تو

مولوی


69

از رهگذر خاک سر کوی شما بود؛

هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد...

حافظ


70

هر که دلارام دید از دلش ارام رفت...

سعدی



ولادت امام رضا(ع) را مجدد تبریک عرض می‌کنم.


71

نخواست شیخ بیابد مرا که یافتنم

چراغ نه، که به گشتن هم احتیاج نداشت !

فاضل نظری


72

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید

بفرستند رفیقان به تو این بندش را:


«منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر

لای موهای تو گم کرد خداوندش را!»

کاظم بهمنی


73

شب، ندارد سرِخواب...

شاخِ مایوسِ یکی پیچکِ خُشک

پنجه بر شیشه ی در می ساید

من ندارم سرِ یأس،

زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور

ضربِ آهسته ی پاهای کسی می آید...

شاملوی عزیز

(کی می‌گفت من شاملو نمی‌خونم؟)


74

تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد؟!

این قدر دانم که از شعر ترش خون می‌چکید

حافظِ جان


75

به سان رود که در نشیب دره سر به سنگ می‌زند

رونده باش

امید هیچ معجزه‌ای ز مرده نیست،

زنده باش...

ابتهاج عزیز

(عجیب این شعر ابتهاج به دلم نشسته)


76

چو عکس ماه که افتد درون چشمه‌ی روشن

به‌ چشم من همه‌ نزدیکی و ز من همه‌ دوری!

خاقانی


77

سال‌ها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره عشق چه ها می‌خواهی

صبح تا نیمه‌ی شب منتظری

همه جا می‌نگری

گاه با ماه سخن می‌گویی

گاه با رهگذران

خبر گمشده‌ای می‌جویی

راستی گمشده‌ات کیست؟

کجاست؟

قیصر شعر ایران


78

بلند حرف بزن ماهِ بی‌قرینه! ولی

مراقبِ سخنت باش، شب خبرچین است

ناصرحامدی


79

ضمیرها بَدَلِ اسمِ اعظم‌اند همه 

از "او" و "ما" که منم ، تا "من" و "شما" که تویی

مرحوم حسین منزوی


80

مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم...

حافظ


(این را بارها و بارها با صدای استاد شنیده‌ام. به قول سایه اگر خود حافظ بود شجریان را به خاطر اینچنین خواندنش غرق بوسه می‌کرد!)


81

سلامٌ للذین

احبّهم عبثا

ً

ترجمه: 


سلام به کسانی که

بیهوده دوستشان داشتم

‏محمود درویش


82

بمیرم پیش آن لب، اینچنین گاهی تبسم کن

بحمدالله که دیدم بی گره، یک بار ابرویت!

وحشی بافقی لعنتی


83

بر جای نمانده‌ست نه یاری نه رفیقی

تقدیرِ دلِ ماست که هر کس به طریقی... 

امیرحسین اللهیاری


84

سخت است پیمبر شده باشی و ببینی

فرزند تو دین دگری داشته باشد...!

حسین جنتی


85

گفتم به چشم کز عقب ِگلرُخان مرو!

نشنید و رفت، عاقبت از گریه کور شد

فیض کاشانی


86

کم نامه‌ی خاموش برایم بفرست! 

از حرف پرم، گوش برایم بفرست 

دارم خفه می شوم در این تنهایی

لطفا کمی آغوش برایم ...

جلیل صفربیگی


87

دل خسته‌ام و خراب، تنهایی جان!

لبریزم از اضطراب، تنهایی جان!

من زخم نبسته‌ی زیادی دارم

تو شام بخور، بخواب، تنهایی جان!

جلیل صفربیگی


88

هر روز از این مسیر برمی‌گردم

از رفتن ناگزیر برمی‌گردم

تو شام بخور بخواب تنهایی جان!

من مثل همیشه دیر برمی‌گردم...

جلیل صفربیگی


89

شما حماسه سرودید و ما به نام شما

فقط ترانه سرودیم و نان در آوردیم


برای اینکه بگوییم با شما بودیم

چقدر از خودمان، داستان در آوردیم...

سعید بیابانکی

#شهید_محسن_حججی

آخرین تغییر هفته های پایانی تابستان


90

حین أحببتک

لاحظتُ بأن الله

قد عاد إلی الأرض أخیرا...

::

وقتی عاشقت شدم

فهمیدم خدا بالاخره به زمین برگشته...

نزار قبانی 


91

ما مرّ ذکرک الا وابتسمتُ له

کأنک العید و الباقون أیام...

::

هرگاه یاد تو از خاطرم گذشت لبخند زدم

گویی تو "عید"ی و بقیه "روزها"یند...

شادی المرعبی


92

یک نیم رخت الست منکم ببعید

یک نیم دگر ان عذابی لشدید


بر گرد رخت نبشته یحی و یمیت

من مات من العشق فقد مات شهید

ابوسعید ابوالخیر


93

دم غروب، میان حضور خسته ی اشیا

نگاه منتظری حجم وقت را می دید.

و روی میز، هیاهوی چند میوه ی نوبر

به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود.

و بوی باغچه را، باد، روی فرش فراغت

نثار حاشیه ی صاف زندگی می کرد.

و مثل بادبزن، ذهن، سطح روشن گل را

گرفته بود به دست

و باد می زد خود را.

سهراب


94

به امیدی که چون باد بهار از در درون آیی

چو گل در دست خود داریم نقد زندگانی را

صائب تبریزی


95

برای دیدن آن خوب، آن خجسته ی مطلوب

چقدر باید از این روزهای بد، بشمارم؟

حسین منزوی


96

رفیق آمد و از پشت دشنه‌ای زد و رفت

ولی همین که فراموشمان نکرد خوشیم...

عبدالمهدی نوری


97

انگشت به لب مانده‌ام از قاعده‌ی عشق 

ما یار ندیده، تب معشوق کشیدیم..‌.

صائب تبریزی


98

من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده‌ام؛ لیکن

بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم...

حافظ


99

چشمی به تخت و بخت ندارم، مرا بس است 

یک صندلی برای نشستن کنار تو

حسین منزوى


100