۱۶ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

اتل متل توتوله

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۱۵ آذر ۹۶
  • ۴۲ نظر

چند روز پیش جایی مهمان بودیم و مثل همیشه جمع بچه‌های قد و نیم‌قد جمع بود. از دور می‌دیدم که مشغول بازی «اتل متل توتوله گاو حسن چجوره» هستند. کمی که دقیق شدم شنیدم که دختر میزبان، که نقش رهبر بازی را داشت، شعر مورد اشاره را این‌ شکلی می‌خواند:

اتل متل توتوله

گاب حسن چجوره

نه شیر داره نه سینه

اوضاع ما همینه

و الخ...

پیش خودم فکر کردم دقیقاً ممکن است چه تغییر ژنتیکی‌ای در گاب‌های دهه‌ی هشتاد اتفاق افتاده باشد که پستان گاب در طول این سالیان به سینه‌ی گاب تبدیل شده باشد؟ چون تا جایی که یادم می‌آید و از خاطرات کودکی در ذهنم هست، گاب بیچاره فقط چندتایی پستان داشت. عمه‌ی مادر را خوب یادم است که از همان چند پستان، شیر می‌دوشید. حتی در کارتون هایدی یا دختری در مزرعه هم یادم است که از پستان گاب شیر می‌دوشیدند و نه از سینه‌اش. 

سوال سخت‌تر البته اینجاست که این وسط تکلیف شعر ایرج میرزا در کتاب‌های درسی چیست؟ ( مطمئن نیستم شعر ایرج‌ میرزا هنوز سرجایش هست یا نه. زمان ما که بود.) اگر آن زمان شعر ایرج میرزا را این شکلی می‌خواندیم که:

گویند مرا چو زاد مادر

"پستان" به دهان گرفتن آموخت

از این پس تکلیف چیست؟ چطور بخوانیمش؟ مثلاً بخوانیم:

گویند مرا چو زاد مادر

"سینه" به دهان گرفتن آموخت؟

یا حتی نه، پا فراتر بگذاریم و برای اینکه مشکل را به‌طور کلی برطرف کنیم و نگران حال آیندگان هم نباشیم، این شکلی بخوانیمش:

گویند مرا چو زاد مادر

"انگشت" به دهان گرفتن آموخت! 

البته اینکه چرا باید وقتی مادر فرزندش را به دنیا می‌آورد، به او انگشت به دهان گرفتن را هم آموزش بدهد، دیگر ربطی به من ندارد. من قصد دخالت در روابط مادری-فرزندی دیگران ندارم.


+در همین رابطه: بی‌حیاها

یک پست و چند حرف

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۳ آذر ۹۶
  • ۱۶ نظر
مورد اول:
چند وقت پیش جایی ماشین رو پارک کرده بودم و منتظر نشسته بودم داخل ماشین. بعد از چند دقیقه انتظار یک عدد ماشین پژوی نقره‌ای‌رنگ رو دیدم که ظاهراً چون جای پارک پیدا نکرده بود. (یا شاید چون دقیقاً توی مغازه روبرویی کار داشت! و دلش نمی‌خواست ده بیست متر جلوتر یا عقب‌تر ماشینش رو پارک کنه)  به صورت دوبل پارک کرد و رفت که به کارش برسه. مجدد بعد از چند دقیقه انتظار، شخصی رو دیدم که سوار بر ویلچر بود. و از اونجایی که پیاده‌روهای ما اصولاً بسیار استاندارد و خالی از چاله‌چوله و موانعی با هدف زیباسازی شهری هستند به اجبار از خایابان به‌عنوان محل آمد و شد استفاده می‌کرد. مسیرش رو ادامه داد تا رسید به اون پژوی نقره‌ای‌رنگ که دوبل پارک کرده بود و رفته بود که به کارش برسه. چراغ تازه سبز شده بود و ماشین‌ها همین‌طور پشت سرهم می‌اومدن و می‌رفتن. حیرون و مستأصل چشم دوخته بود به پژوی نقره‌ای‌رنگی که دوبل پارک کرده بود و به پیاده‌رویی که گویا اون و امثال اون رو جزء جامعه به حساب نمی‌آورد.
ضمن اینکه از خودم و هرچه انسان مثل خودم هست بدم میاد. روز معلولین گرامی باد.
مورد دوم:
الف- «ستاد ملی هماهنگی و پشتیبانی از تیم ملی فوتبال برای جام جهانی 2018 به ریاست سلطانی فر، وزیر ورزش تشکیل خواهد شد.» (وزارت فوتبال و ...)
ب-«پایان رقابت دسته ۸۵ کیلوگرم رقابتهای وزنه‌برداری قهرمانی 2017 جهان، کیانوش رستمی در حرکت دوضرب اوت کرد و علی میری با مجموع 348 مجموع هفتم شد.»
ج- «​​​​​​​​​​​طبق سندی که محمود صادقی نماینده تهران در مجلس منتشر کرده، حسین هدایتی معروف به عابربانک فوتبال و پرسپولیس "بیش از هزار میلیارد تومان" بدهی بانکی دارد!»(معادل بودجه سی سال باشگاه پرسپولیس!) کسی که یک دوره درخواست خرید باشگاه رو داشت و خوشبختانه موفق نشد.
 د- اتمام قرعه‌کشی جام‌جهانی، دعوا و استعفای سوری جناب مربی تیم ملی، دعوت فدراسیون استرالیا و آفریقای جنوب از وی، آشتی ملی، منت‌کشی رسانه‌های حامی استاد. همه قابل پیش‌بینی بود و الحمدلله به وقوع پیوست.
 ه- ماجرای روسری سر کردن مربی تایلند در مسابقات کبدی، با اخراج زهرا رحیم‌نژاد از فدراسیونی که همه از اقوام رئیس هستند (به جز ایشون که گویا صنمی با رئیس نداشتند.) الحمدلله ختم به خیر شد.
 و- «اتحادیه جهانی کشتی اعلام کرد: کمیته‌های حقوقی و اخلاق، موضوع شکست عمدی علیرضا کریمی را بررسی خواهند کرد تا نظر خود را به هیات رییسه UWW اعلام کنند.» ( تکذیبیه فدراسیون از ترس تعلیق، تمجید ارگان‌های داخلی جهت دیده شدن، نتیجه بازی نکردن با حریفان اسرائیلی گربه‌رقصانی است برای داخلی‌ها، بدون هیچ بازخورد جهانی! پس بیابید سن پرتقال فروش را.)
 ز- قبل از اینکه در وزارت ورزش را گل بگیریم، مدال طلای سهراب مرادی در دسته 94 کیلوگرم جهان رو هم تبریک عرض می‌کنم. سریع‌تر به روابط عمومی فدراسیون، وزارت کشور، هیئت دولت، مجلس، قوه قضاییه و ... خبر دهید که مراتب تبریک و تهنیت خود را در رسانه‌های دیداری و شنیداری به عمل آورند.
مورد سوم:
اگر اهل خواندن حکایت و قصه هستید کتاب جوامع‌الحکایات و لوامع‌الروایات جناب سدیدالدین محمد عوفی را پیدا کنید و بخوانید. خالی از لطف نیست. جوامع‌الحکایات درواقع یک مجموعه‌ی کامل از داستان‌های تاریخی و غیر تاریخی از ابتدای آفرینش تا قرن هفتم هجری است. نثر کتاب هم روان و گویاست. طوری که برای مخاطب عام کاملاً مناسب است.
مورد چهارم:
جناب آقای سیاووش کسرایی در منظومه آرش کمانگیر می‌فرماد:
پیرمرد، آرام و با لبخند،
کنده‌ای در کوره‌ی افسرده جان افکند.
چشم‌هایش در سیاهی‌های کومه جست‌وجو می‌کرد؛
زیر لب آهسته با خود گفت‌وگو می‌کرد:
«زندگی را شعله باید برفروزنده؛
شعله‌ها را هیمه سوزنده.
جنگل هستی تو، ای انسان!
جنگل، ای روییده‌ی آزاد،
بی‌دریغ افکنده روی کوه‌ها دامان،
آشیان‌ها بر سر انگشتان تو جاوید،
چشمه‌ها در سایبان‌های تو جوشنده،
آفتاب و باد و باران بر سرت افشان،
جان تو خدمتگر آتش ...
سر بلند و سبز باش، ای جنگل انسان!

آهنگ خوب بشنویم

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱۰ آذر ۹۶
  • ۱۶ نظر

اگر اهل گوش دادن به آهنگ‌های محلی و فولکلور هستید این آلبوم گروه لیان رو از دست ندید. 

اگر اهل گوش دادن به آهنگ‌های محلی و فولکور هم نیستید باز این آلبوم گروه لیان رو از دست ندید. 

حالا از من گفتن بود.

دانلود قانونی از بیپ‌تونز

سندروم پسا انقلابیسم

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۹ آذر ۹۶
  • ۱۵ نظر

«آیا بهتر نبود جای اینکه مخارج زیادی را صرف این قبیل کارهای سرگرم‌کننده کنند، عده‌ای از جوانان ما را برای یافتن تخصص در رشته‌های مورد نیاز مملکت به کشورهای مربوطه بفرستند؟ ... آیا بهتر نبود بجای صرف ذره ذره‌ی خون این ملت بیگانه و ستمدیده در این قبیل مسائل بیهوده، مدرسه، درمانگاه و برق و آب روستاهای محروم را از همین‌ها درست کنند؟ ... آیا بهتر نبود بجای دلقک‌بازی‌های انگلیسی و آمریکایی و به اصطلاح در میادین بین‌المللی درخشیدن، در روستاهای ما که از وسایل اولیه‌ی راحتی محرومند کنار برادران زحمتکش جهاد سازندگی بدرخشند؟... آیا مسائل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ما حل شده که به ورزش پرداخته‌ایم؟»

این قسمتی از متن بیانیه انجمن تبلیغاتی انقلاب اسلامی بوشهر است. اسفند 1358، زمانی که تیم ملی فوتبال برای حضور در المپیک در بوشهر اردو زده بود و برای این رقابت‌ها آماده می‌شد. و کشور همچنان در تب‌وتاب انقلاب بود. کاری به دیدگاه ضدِّ فوتبال و ضدِّ ورزش در سال‌های اولیه انقلاب‌اسلامی ندارم. چیزی که نظر بنده را به خود جلب می‌کند دیدگاهی است که هنوز و پس از گذشت نزدیک به چهل سال از انقلاب نسبت به مسائل فرهنگی، ورزشی (و هر چیزی به جز سیاست و اقتصاد) داریم. 

نتیجه‌گیری را به خودتان واگذار می‌کنم. که به قول خواجه "تو خود دانی اگر عاقل و زیرک باشی."

در بیان گودزیلایان دهه‌هشتادی عهد قدیم

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۷ آذر ۹۶
  • ۲۳ نظر

روایت است از "خواجه پدرام‌الدّینِ‌ بنِ پندارالدّینِ بن حسّام‌الدّینِ سمرقندی" که روزی در راه همی‌رفت. پس در گذرگه بازار پیری را همراه جوانکی دهه‌هشتادی بدید. پیر پاره‌ای آجر در دست گرفته بودی و به آن خیره همی‌شده و گاه بر آن نقشی می‌کشید. و جوانک دهه‌هشتادی در گوشه‌ای دیگر ایستاده به آینه‌‌ای نگریسته و جوش‌های خویش می‌ترکانیدی. خواجه از احوال این دو در عجب آمد و با خود گفت باید بنشینم و ببینم عاقبت کار این دو چیست. که از گزند روزگار نتوان در امان بودن. و در گذشته نشستن و دید زدن زندگی دیگران رسمی جاافتاده و عادی بود. باری، خواجه بنشست و ساعتی در نگریست. تا آنکه آفتاب به میانه‌ی آسمان رسید. پس پیر رو به جوان کرد و گفت: «ای پسرک! برخیز و به دکّان شاطرساسان رو و قدری نان و گوشت بخر تا خوُریم.» جوان هیچ نگفت و به امرِ زشتِ جوش‌ترکانیِ خویش مشغول همی‌بود. پس دگر بار پیر با صدایی بلندتر بانگ برآورد که: « نادان! با تواَم! چرا خود را به کَری زنی؟ اصلاً بهر چه خیره شده‌ای در این آینه‌ی ...؟ با این صورت زشت‌روی و کَریه‌المَنظَر خیره شدن در آینه‌ات دیگر چیست؟ چگونه توانی چهره زشت خویش بینی و هیچ نگویی؟ و ابرو درهم نکنی؟ چون بحث به اینجا رسید جوانک که از دهه‌هشتادیان عهد قدیم بودی روی به پیر نموده و این بیت بخواند: 

«آنچه در آینه جوان بیند! 

پیر در خشت خام بیند.»

پس پیر خشت را به دیوار دیوار را به سر و و سر را به خشت کوبید و در افق اندر همی‌شد و جوانک به امر جوش‌ترکانی خویش مشغول همی. 

و چنین بودی که اولین ضربه‌ی مهلک را جوانان دهه‌هشتادیِ عهدِقدیم بر پیرانِ عهدِ قدیم وارد همی‌نمودند و "خواجه پدرام‌الدین بن پندارالدین بن حسام‌الدین سمرقندی" در همان حال آنان را به گودزیلایان ملقب بنمود. و می‌بینید که با گذشت از آن همه سال دهه‌هشتادیان را همچنان گوزیلایان خوانند.

ما از این داستان نتیجه می‌گیریم پیر بودن زیاد هم مزیت خاصی ندارد. و اصلاً مالی نیست. به خصوص در این دوران. 

رقصی چنین میانه‌ی میدانم آرزوست

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۶ آذر ۹۶
  • ۲۰ نظر


س.ن:

کودکان روستا در عجیب‌ترین و قشنگ‌ترین استادیوم فوتبال تاریخ، استادیوم Panyee FC تایلند. روستایی شناور در میان دریا.

 

چرا این شکلیه؟

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۳ آذر ۹۶
  • ۵۱ نظر
 دیروز روز کتابگردی بود. و می‌دونم که به همین بهونه خیلیا رفتن کتاب‌فروشی و در کنار جنبه‌های دیگه این کتابگردی یحتمل چندتایی هم کتاب خریدن.
دیروز یکی از سوالایی که برای اون جمع حاضر در کتابفروشی مطرح شده بود این بود که: «چرا فکر می‌کنیم در طول روز زمانی برای کتاب خوندن نداریم؟» چون وقتی از کسی می‌پرسی چرا کتاب نمی‌خونی 90 درصد مواقع جوابش اینه: وقت ندارم.
دارم فکر می‌کنم جوابای جالبی می‌شه از این سوال گرفت. با دو پیش‌ شرط، یک اینکه اگه این مطلب رو می‌خونین پس زحمت جواب دادن به سوال رو هم بکشید. و توی زمین و هوا ولش نکنین و برید. و شرط دیگه اینکه صادق باشید. (برا همین به صورت ناشناس هم می‌تونید کامنت بذارید.)
پس سوال‌مون اینه:  
«چرا فکر می‌کنیم در طول روز زمانی برای کتاب خوندن نداریم؟»

با هم جشن بگیریم :)

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۱ آذر ۹۶
  • ۲۸ نظر

سلاااام . دلتون تنگ شده بود برامون؟ :) ما دیگه کم کم داریم میایم....  راستی میدونستین تولد رادیو نزدیکه؟ حالا بخاطر همین ما دوتا فراخوان داریم تا با همدیگه جشن بگیریم :)


فراخوان اول (نقاشی):

از اعضای رادیو هر کسی رو مایل بودین نقاشی کنین ، با هر شکلی که مجسم میکنین ، میتونین چندنفرمونو بِکِشین حتی :)) بعد عکس بگیرین و آپلود کنین و لینکشو بدین  . 

اعضای رادیو رو که میشناسین؟ 


فراخوان دوم(جمله سازی):

 با 5 تا کلمه ای که این زیر میبینین یه جمله بسازین! با صدای خودتون ضبط کنین و برای ما بفرستین، آخر صداتونم اسم وبلاگتونو بگین :) قراره تو ویژه برنامه منتشر بشه


کلمات: رادیوترانزیستوری | شمع | صدا | کامنت | بادکنک


+هر کی شرکت کرد یکی رو هم دعوت کنه :)

+ تا 7 آذر وقت دارینا 


س.ن: روایت داریم هرکسی شرکت نکنه مثل من سرما می‌خوره. بازهم میل خودتون.