- آقاگل
- پنجشنبه ۳ خرداد ۹۷
- ۱۴ نظر
کریما! گرفتار آن دردم که تو دوای آنی...
چند وقتی بود به جایی برای تمرین نوشتن فکر میکردم. یه روز به قدری فکر کردم که نتیجهاش شد اینجا.
اول ذکر کنم قرار نیست از اینجا جایی برم! هدفم از ساخت این وبلاگ جدید، جایی برای تمرین نوشتن بود. در این کمتر از ده پونزده سال همراهی با رادیوبلاگیها، شبوروزهای جالبی رو با بچهها پشت سر گذاشتیم. یکی از این شبها بین مسعود و دکترسین بر سر اینکه کی بهتر مینویسه مسابقهای شکل گرفت که از قضا داور این مسابقه من بودم. ایدۀ ساخت این وبلاگ رو دقیقاً از همون شب و اون مسابقه گرفتم. مسابقه به این شکل بود که دکتر و مسعود باید با استفاده از پنج کلمهای که من تعیین کرده بودم متنی با محدودیت پونصد کلمهای مینوشتند. و بعد بهترین متن با استفاده از رأیگیری تعیین شد. (متن دکترسین، مسعود و یاسمین_که بعداً خودش رو جدا از مسابقه به چالش کشید._)
داشتم توضیح میدادم که چندوقت پیش فکر کردم بد نیست اگر چنین مسابقهها و چالشهایی رو در فضایی صمیمیتر و با تعداد نفرات بیشتری هم داشته باشیم. مطمئن هستم تجربه خوبی خواهد بود. چطوری؟ به این شکل که هر هفته(یا هر دو هفته) یکبار موضوعی رو برای چالش مشخص میکنیم. بعد هر وبلاگنویسی که دوست داشت یک هفته فرصت داره تا در چالش شرکت کنه؛ و متنی که نوشته رو توی وبلاگ خودش منتشر کنه. موضوعات هم میتونه متفاوت باشه. از یک موضوع انشاء ساده گرفته، تا مثلاً چالش داستان پونزده کلمهای و .... در نهایت هدفمون داشتن یک تمرین نویسندگی دورهمی و تجربه کردن یک فضای صمیمی در بین وبلاگنویسهاست. و اینکه یاد بگیریم از نوشتن و دست به یبورد شدن! نترسیم. و رفتهرفته سعی کنیم بهتر و بهتر بنویسیم.
تا اینجا مسیر اون چیزی که بهش فکر میکردم مشخصه و پس از این نه! درواقع میشه ایدههای متفاوتی برای این وبلاگ داشت. از برگزاری همین چالش به صورت مسابقه و همراه با جایزه گرفته تا قرار دادن آموزشهای لازم برای نویسندگی. به این خاطر یک وبلاگ جدید ساختم تا اگر دوستی وقت و علمش رو داشت بتونیم از تجربیاتش به عنوان نویسندۀ این وبلاگ بهره ببریم. و اگر کسی ایدههای بهتری داشت بتونیم از حضورش استفاده کنیم.
نمیدونم استقبالتون از این کار چقدر باشه. ولی مطمئنم تجربۀ خیلی خوب و مفیدی خواهد بود. پس اول اینکه سخنسرا رو دوست داشته باشید و دنبال کنید. و مهمتر اینکه اگر ایدهای برای بهتر شدنش به ذهنتون میرسه، و یا اگر میتونید در امر مدیریتش کمک کنید بگید.
الهی! مشرب1 میشناسم، امّا واخوردن نمییارَم، دل تشنه و در آرزوی قطرهای میزارَم2، سِقایَة3 مرا سیری نکند من در طلب دریایَم، بر هَزار چَشمه و جوی گذر کردم، تا بود که دریا دریابَم. در آتش عشق غریقی دیدی؟ من چنانم؛ در دریا تشنهای دیدی؟ من آنم؛ راست به متَحَیِّری مانم که در بیابانم؛ فریاد رس که از دست بیدلی در اَفغانم4.
یاد تو اَنیس خاطر غمگینم
بی یاد تو یا هیچ کسی ننشینم
با یاد تو فریاد تو دارم شب و روز
شمع غم توست بر سر بالینم
1-آبشخور 2-زاری میکنم 3-ظرف آبخوری(آبشخور) 4-زاری(ندبه)
س.ن:
الهی... در دریا تشنهای دیدی؟
الهی! از خاک چه آید؟ مگر خطا، و از علّت چه زایَد مگر جَفا، و از کریم چه آید جز وفا.
الهی! باز آمدیم با دو دست تُهی، چه باشد اگر مرهمی بر خستگان نهی.
الهی! گَنج درویشانی، و زاد مُضطَرانی1، و مایۀ امیدگانی، و دستگیر درماندگانی. چون میآفریدی جوهر2 معیوب میدیدی، میبرگزیدی، و با عیب میخریدی و بر گرفتی و کَس نگفت که بردار، اکنون که برگرفتی بِمَگذار و در سایۀ لُطفات میدار و جز به فضل خود مسپار..
گر آب دهی نهال خود کاشتهای
ور پست کنی بنا خود افراشتهای
من بنده همانم که تو پنداشتهای
از دست مَیَفکنم چو برداشتهای
1- بیچارگان 2- اصل و اساس