احتمالا اون پسرکی که از کودکی همیشه می‌خندید. حتی وقتی دماغش شکسته بود باز لبخند می‌زد، و وقتی بزرگ شد تازه فهمید نمی‌تونه اخم کنه، منم!


احتمالا اونی که تا سال سوم دانشگاه توی کلاس هیچکس صداش رو نشنید ولی توی خوابگاه مخ همه رو می‌خورد، منم! 


احتمالا اونی که وقتی برف میباره با تک پوش میره و توی پیاده روهای شهر  قدم می‌زنه، منم!


احتمالا اونی که داخل مهمونی‌های شلوغ و رسمی وسط اون همه شلوغی خوابش میاد و پشت سرهم خمیازه می‌کشه، منم.



+به تقلید از بهار پاتریکیان گرامی و علی جان، و سه‌گانه‌های چگونه بهار را پیداکنیم؟! و چگونه علی را پیدا کنیم؟! شان.


 ++نقطه سر سطر