ناودان‌ها شر شر باران بی‌صبری است 

آسمان بی‌حوصله ، حجم هوا ابری است 

کفش‌هایی منتظر در چارچوب در 

کوله باری مختصر لبریز بی صبری است

پشت شیشه می‌تپد پیشانی یک مرد

در تب دردی که مثل زندگی جبری است 

و سرانگشتی به روی شیشه‌های مات 

بار دیگر می‌نویسد : " خانه‌ام ابری است "

"قیصر"




به رسم صبر ، باید مَرد آهش را نگه دارد

اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگه دارد...

سجاد سامانی