هیچ اتفاق خاصی نیافتاد. همه چیز مثل هر روز بود. مثل همه روزهای عادی زندگی. مثل هر روز از خواب بیدار شدم. آبی به صورتم زدم. صبحانه خوردم. آماده شدم و راه افتادم. مثل هر روز پیاده تا ایستگاه تاکسی رفتم. و مثل هر روز از کنار صندوق پست گذشتم. و مثل هر روز به بقال محل سلام کردم. و مثل هر روز بچه‌ها رو دیدم که توی کوچه می دوید. وقتی رسیدم هم مثل هر بار از دستگاه شماره گیر بانک شماره‌ای گرفتم و منتظر موندم تا نوبتم برسه و بعد که نوبتم رسید داخل باجه شدم و کارهام رو انجام دادم. درست مثل هر روز. بعد از اون هم مثل هر روز یک راست سوار تاکسی شدم و برگشتم. کار دیگری برای انجام دادن نبود. اومدم خونه. و مثل هر روز لپ تاپم رو روشن کردم. و مثل هر روز لیوانی چایی برای خودم ریختم و مثل هر روز نشستم و به آینده و گذشته‌های دور فکر کردم. و مثل هر روز به خودم یادآوری کردم گذشته و آینده رو با من چه کار؟ حال رو دریاب. و بعد نشستم به خواندن. و مثل هر روز خواندم و خواندم و خواندم. و مثل هر روز ظهر که شد همه آمدند و بعد نهار خوردیم و باز همان همیشگی. درست مثل هر روز.