نقل است که یکبار هفت شبانه روز به روزه بود و هیچ نخورده بود و به شب هیچ نخفته بود. همه شب به نماز مشغول بود. گرسنگی از حد بگذشت. کسی به درخانه اندر آمد و کاسه‌ای خوردنی بیاورد. رابعه بستد و برفت تا چراغ بیاورد. چون باز آمد گربه آن کاسه بریخته بود. گفت: بروم و کوزه‌ای بیاورم و روزه بگشایم. چون کوزه بیاورد چراغ مرده بود. قصد کرد تا در تاریکی آب باز خورد. کوزه از دستش بیفتاد و بشکست. رابعه بنالید و آهی برآورد که بیم بود که نیمه خانه بسوزد.

گفت: الهی این چیست که با من بیچاره می‌کنی؟

آوازی شنود که: هان! اگر می‌خواهی تا نعمت جمله دنیا وقف تو کنم، اما اندوه خویش از دلت وابرم. که اندوه و نعمت دنیا هر دو در یک دل جمع نیاید. ای رابعه! تو را مرادی است و ما را مرادی. ما و مراد تو هر دو در یک دل جمع نیاییم!

 

تذکرةالأولیاء 

ذکر رابعه عدویه رحمة الله علیها

 

 

مناجات رمضانیه:

 

خدایا

مرسی که بین بنده‌هات فرقی نمی‌گذاری. 

عند مرامی و معرفت، عند لطافتی و بخشش. 

خدایا فلواقع عند رفاقتی و بس.

دمت گرم.

 

#بیت

خدا کسی‌ست که باید به دیدنش بروی

خدا کسی که از او سخت می‌هراسی نیست

فاضل نظری


دریافت(یک مگ و نیم)

 

 

س.ن:

تقدیم کردن یک پست شاید زیاد مرسوم نباشد، با اینحال این پست را با نهایت ادب و احترام تقدیم می‌کنم به یکی از بهترین دوستان مجازیم، مهربآنو (خانه من) وبلاگی که دیگر در بین ما نیست و تعطیل شد. فاطمه خانم، امیدوارم هرجایی هستید و در هر حال، ایام  به کامت باشه و شاد و خوشحال و سرحال باشید.