از اجتماع اگر بخواهید حرفی بزنید باید اول خوب بشناسیش. واشکافیش کرده باشی و با پوست و گوشت دردهایش را چشیده باشی.

خب پس از بیست و چهار سال در خودم می بینم که بخواهم در مورد جامعه ای که من هم عضوی از آن هستم نظرم را بنویسم ولو اینکه کسی نخونه و کسی هم قبولش نداشته باشه. و البته این کاملا قابل پیش بینی هست چون هرکسی جهان نگری خودش رو داشته و دارد.


به عقیده من هر جامعه ای نسبت به شما وظایفی داشته و به مراتب شما نیز نسبت به آن جامعه و اعضایش مسئولید.

در وهله اول هر انسانی به تنهایی خودش یک جامعه است!

جامعه ای متشکل از عقل عشق احساس و...! و طبیعتا نسبت به تک تک این اعضا مسئول است. و باید در هدفمندکردن و پیشبردشان تلاش کند.

در مرحله دوم هر انسانی وارد یک جامعه بزرگ تر می شود.

خانواده.

و خب باز همان آش است و همان کاسه.

یعنی شما باز مسئولید و آنها نیزهم.

در مرحله سوم اگر از جوامعی مثل فامیل، دوستان، دشمنان، هم شهری ها و یا هم استانی ها بگذریم و فاکتور بگیریم. می رسیم به جامعه هشتاد میلیونی! که اکثر ما خودرا فقط عضوی از این جامعه هفتاد و هشت میلیونی می دونیم.! و اساسا جوامعی که قبلا شرح داده شد رو معمولا ندید می گیریم و یا زیاد برایشان اهمیتی قائل نیستیم!!! ( مثلا میگی ببین با کیا شدیم هشتاد میلیون!!!)

و این در صورتی است که طبیعتا ساختن یک ساختمان را از پی شروع می کنند و بعد سراغ سقفش می روند!!!!

اما در اینجا واقعیت( و نه حقیقت!!!) چیز متفاوتی است. مردم هنوز پی ساختمانشان را نساخته، محکم نکرده! به فکر سقفش هستند. و بعد که یک مرتبه سقف بر سرشان آوار می شود می نشینند و دست روی دست می گذارند که بلی جامعه خراب است! اینجا جای زندگی نیست! که چرا سقف ما در آسمان نمی ماند!!!

خب برادر من، خواهر من!

مشکل شما همین جاست.

شما اگر ساخت ساختمان را از پی اش شروع کنی. اگر به این باور برسی که اول در مقابل افکار و رفتار خودت مسئولی. و پس از آن نسبت به اعضای خانواده ات.، خود بخود بسیاری از مشکلات رفع می شود. حداقلش اینست که اگر روزی سقف بر سرتان فرو ریخت دیگر دیوارهایش فرو نمی ریزد دیگر پی اش ویران نمی شود. و اینبار خیلی راخت تر و با صرف هزینه و زمان کمتری می توانید دوباره سقفی محکم تر از قبل را پایه گذاری کنید.

پس قبل از اینکه بنشینیم و دست روی دست بگذاریم و از خرابی و فساد در جامعه هشتاد میلیونیمان بگوییم و حرصش را بخوریم که چرا فلانی اینجور اختلاص کرد و یا چرا فلانی با پارتی رفت سر کار و با چرا من نباید الآن فلان جا باشم و...

و گهگاه برای دلخوش بودن خودمان برایش جکی هم بسازیم.ا تصمیم بگیریم که تغییر کنیم. که مسئولیت پذیر تر باشم.

با دست روی دست گذاشتن و نگاه کردن، تن خسته مان از زیر این آوار بیرون نمی آید.

باید اول خودمان را نجات بدهیم. بعد خانواده مان را، سپس دوستانمان را، هم شهری هایمان را.

بعد باز خواهیم گشت و خواهیم دید که اینبار ساختمانمان بسیار زیباتر شده و مستحکم تر.

آری بپذیریم که ما مسئولیم و نه مسئولین