سوال اینجاست آیا رستم قبل از کشتن سهراب می دانست که او همان فرزند خودش است یا خیر؟
در این باب گویند که زمانی که کی کاووس رستم را به جنگ فرا میخواند و گیو خبر را برای رستم می برد چرا رستم سه شبانه روز را در آن برهه حساس به میگساری میپردازد؟ همان رستمی که در هفت خوان راه کوه را برمی گزیند تا وقت کمتری را صرف رسیدن کند؟
 و چرا در طول جنگ و قبل از آن دل آشوب است؟
رستمی که دلاوری هایش زبان زد است و ترسی به دل ندارد، این بار ترسش از چیست؟ شکست از پهلوان توران زمین یا کشتن پسر به دست خود؟ چرا برای دیدن پهلوان توران با شکل مبدل به اردوگاه دشمن می رود؟ آیا چیزی به غیر از یک حس جاذبه درونی؟
و گریه هایی که بر بالین پسر میکند آِیا تنها به خاطر این است که ندانسته این کار را با پسر خود کرده یا فراتر از آن، کشتن پسر بطور دانسته و گریه ای که نه برای پسر بلکه بیشتر از سر ذلت خود رستم است؟!؟
و ادامه ماجرا که خود بدان واقفید.