دخترکی چهار ساله رو در نظر بگیرید. اون قیافه معصوم رو در نظر بگیرید. اون چشم های اشک بار...
و پزشکی بی وجدان (حیف اسم پزشک الحق!)! که بویی از انسانیت نبرده. فقط به خاطر یک مشت پول بی ارزش.... (+)
تف به این انسانیت!
:((



کاشون که بودم یک خانه سالمندان و معلولین داشت به اسم گلابچی، خیلی وقت ها با بچه ها می رفتیم دیدن این عزیزان. یک سری سالمند در کنار بخش معلولین ذهنی حرکتی! اونجا یک پسری بود به اسم مهدی. دقیقا هم سن خود من بود حتی ماه تولدمون هم یکی بود. این آقا مهدی گل از هر لحاظی سالم بود. تنها مشکلی که داشت توی سن یک سالگی یک دکتر بی وجدان بهش واکسن اشتباه زده بود از کمر به پایین فلج بود. خونوادش هم از سن 15سالگی آورده بودنش اونجا. یادمه صدای خیلی خوبی هم داشت. برامون آواز می خوند هربار. یک گوشی هم داشت که توش سیم کارت نبود اما همیشه پیشش بود می گفت عصر داداشم بهم زنگ می زنه بریم خونمون! این رو که می گفت می سوختم. آتیش می گرفتم...
هعییی هربار که می رفتم اونجا آخر سر با چشم گریون میومدم بیرون...
تف به این انسانیت!
:((

توی شهر خودمون هم چند وقت پیش به خاطر داروی اشتباه یک دکتر و پرستار یک بیمار فوت کرد. دکتر جان هم فرمودند بنده بیمه مسئولیت هستم! اشکالی نداره!!! ههه...
تف به این انسانیت!
:((

دست آخر هم می دونم می دونم می دونم اظهار هم دردی مون خوبه، ناراحتیمون خوبه، این عذاب وجدان داشتنمون خوبه، اما کاش، کاش، کاش این ناراحتیمون باعث بشه همچین آدم هایی نباشیم...
تف به این انسانیت!
:((

س.ن: قلبم درد میکنه...

حالا کافی بود تو برنامه کودک به فلانجا آبادی ها توهین می شد چها که نمیکردند.
تف به این انسانیت...!
:((
تلخ ترین حادثه اینه نه صدامونو کسی میشنوه نه از دستمون کاری بر میاد.
:((
تف به این انسانیت!