قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این نمایشگاه غریب!
که در آن هیچ کسی نیست که هست عشق کتاب!
پشت این آب ها شهری* است!
قایقی خواهم ساخت...

*منظور شاعر همان شهر آفتاب است.


آب گرفتگی در شهر آفتاب! حتی اسمش هم مرا به خنده می اندازد.گویا طبیعت هم دستی در طنز آفرینی دارد!
طنز آمیزتر آنکه "ناشران آموزشی که روزگاری است خود آب قاطی کتاب ها می کنند را آب ببرد!"


ناشر پارسه را باران شست
از دل من اما، چه کسی نقش تو را خواهد شست!؟