خمار صد شبه دارم...
از دیروز که اخبار ضد و نقیضی در مورد استاد به گوش رسید. پاک بهم ریختم. از شایعه از دست دادن قدرت تکلم(این مورد رو استاد هوشنگ ابتهاج مطرح کردند.) که الحق برای استاد آواز ایران سخت تر از درد بیماری سرطان اش خواهد بود. تا نیمه های شب که شایع شده بود استاد به کما رفته اند! (که خوشبختانه خیلی سریع توسط همایون تکذیب شد! )
همین چند دقیقه پیش استاد را در خواب دیدم. از کنار خوانه ما با چندی دیگر از اساتید می گذشتند.(آقای ابتهاج و ناظری مشکاتیان هم بودند!) و استاد وقتی به نزدیکی من رسید این بیت را خواند:
"این قفس چون دلم تنگ و تار است..."
(اینقدر خواب شفاف بود که یادم است دست راستش را هم بالا برده بود و بر خلاف بقیه که از داخل خیابان می رفتند استاد مصیرش را از وسط درخت ها و فضای سبز پشت خانه ما انتخاب کرده بود!).
جالب آنکه وقتی استاد را دیدم با اینکه شناخته بودمش انگار همسایه چندین و چند ساله ام است، فقط دستی برایش تکان دادم و ناز نفس گویان به خانه آمدم! و همین طور که می رفتم می شنیدم همه با هم این بیت های مولوی را می خواندند.
خنُک آن درد که یارم به عیادت به سر آید
دردمندان به چنین درد ، نخواهند دوا را...
دیشب تفعلی به حافظ زدم، همین شعر بالا بیامد. با صدای استاد فوق العاده شنیدنی است.
برای سلامتی شان دعا کنیم.