۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «المپیک نگاری» ثبت شده است

خدا قوت نازنین پهلوان ها

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۳۰ مرداد ۹۵
  • ۲۵ نظر


از طلا سرشار؛ "جویبار" لحظه ها جاریست ...



روایت داریم مازندرانی های عزیز و جویباری ها وقتی میرن خونه کسی به جای چایی خوردن یک دست کشتی میگیرن با هم که خستگی شون در بیاد :)

خوشحالم که اینبار تاکتیک های ناجوانمردانه و هیئت ژولی و داورا هم نتونستند پلنگ ایرانی رو زمین گیر کنند.

خدا قوت پهلوان

خسته نباشی دلاور

دل ملت رو شاد کردی نازنین پهلوان ایران


دم حسن رحیمی هم گرم واقعا، عالی بود. عالی. حیف شد که نتونست فینالیست بشه. فقط بر اثر یک غفلت بود.

بعد از 16سال کشتی آزاد کشورمون افتخار آفرین شد. با طلای المیک حسن یزدانی و برنز حسن رحیمی.

امشب هم طلا بردیم، هم برنز رو و هم اخلاق پلوانانه رو به جهانیان نشون دادیم. 



مردی نبود فتاده را پای زدن

گر دست فتاده ای بگیری مردی!

دلجویی حسن رحیمی پهلوان از کشتی گیر کوبا پس از ضربه فنی- جدال رده بندی وزن 57کیلوگرم کشتی آزاد.


تلخ و شیرین المپیک

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۶ مرداد ۹۵
  • ۲۲ نظر

دیشب شب عجیب غریبی برای ریو و همه ما ایرانی ها بود. شبی که با برنز قاسم رضایی عزیز شروع شد و بعد رکورد شکنی بهداد سلیمی دلاور. مردی که دیشب به خاطرش تا ساعت چهار صبح بیدار موندم و به خاطر درد و غمش گریه کردم!

 

قاسم رضایی واقعا پهلوانانه مدال گرفت. وقتی چهار امتیاز عقب بود. و کشتی گیر رغیب اخطار گرفت. درد و خستگی تو چهره اش موج می زد. به قدری خسته بود که نمیفهمید چه خبره! برگشت سمت محمد بنا، گفت :" آقا محمد چی کار کنم؟" و خدا میدونه وقتی دوتا بارانداز محکم رو رغیبش زد چقدر ته دلم قنج رفت! و چقدر خوشحال شدم. شاید جنس مدالش برنز بود. ولی به اندازه سه تا طلا ارزش داشت. دلیرانه کشتی گرفت. و پهلوانانانه فن زد. اونجا بود که به سبک هادی عامل داد زدم بارکلا پهلوان. دل ملت رو شاد کردی. 

شیرین بود. خیلی شیرین بود. 

و دم محمد بنای عزیز هم گرم. یادمون نرفته که کشتی فرنگی با محمد بنا کشتی فرنگی شد. 


ولی امان از ساعت دو. و امان از وزنه برداری.

 بهداد وقتی رفت روی تخته برای یک لحظه حس کردم این بهداد نیست که داره وزنه میزنه. این روح تمام مردم ایران بود که همراه با بهداد وزنه میزد. وقتی رکورد یک ضرب رو زد دل تو دلم نبود. ولی می دونستم و ایمان داشتم که به راحتی میزنه و زد. واقعا عالی بود. مثل یک قهرمان. 

ولی هیچوقت به اندازه دیشب از ناداوری نرنجیدم. همیشه می گفتم ناداوری رو فقط برای توجیه کم کاری های خودشون ردیف می کنند. ولی واقعا دیشب اگه ناداوری نبود پس چی بود؟ با چشم خودمون دیدیم که این مردتمام نشدنی  وزنه 245 کیلو رو با چه درد و رنجی بالای سرش برد. درد توی صورتش موج می زد. بهدادی که وقتی وزنه میزد خنده از لباش محو نمیشد. دیشب موقع وزنه زدن اشک توی چشم هاش بود. ولی تیم داوری اینقدر ناجوانمرد بود. که هر دو بار وزنه بهداد رو رد کرد! بی هیچ دلیل و منطقی! نمونه کامل نا داوری بود! اشک تو چشمام جمع شد وقتی اشک رو تو چشمای بهداد دیدم. 

تلخ بود. خیلی تلخ...


کاری به داورا و المپیک و این ها ندارم! ما دیشب دو تا طلا گرفتیم! چه تیم داوری ریو بخواد چه نخواد! ما بودیم که دیشب از المپیک دو تا طلا سید کردیم! 

قاسم رضایی دیشب برای من طلا گرفت. با اخلاقش. با منش پهلوانانه اش. با تلاش و خستگی ناپذیریش. 


و بهداد عزیز هم برای من مرد طلایی وزنه برداری بود. با اختلاف هم طلا رو گرفت. اصلا گور بابای المپیک و هیئت داورانش. مهم قلب 80میلیون ایرانی بود که دیشب به عشق تو می تپید بهداد جان. مهم دل ما بود که شاد شد وقتی رکورد یک ضرب رو زدی. و درد گرفت وقتی که داشتی با درد وزنه میزدی. تو تا همیشه قهرمان و مرد طلایی سنگین وزن مایی بهدادجان. تا همیشه.