۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#مناجات_خوانی_حاج_فیروز_زیرک_کار» ثبت شده است

همراه با مناجات سحرگاهی-سحرگاه بیست و هفتم

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۲ خرداد ۹۷
  • ۵ نظر

خواهند اگر ببخشند از مجرمی گناهی

اول وِ را نوازند با سوز و اشک و آهی


دریای عفو جوشد از اشگ دردمندی

اوراق جرم سوزد از آه صبحگاهی


اینجا گناه بخشند کوهی به کاه بخشند

بیچاره من که با خود ناورده پّر کاهی


ای وای اگر برای افشای هر گناهم

گردند روز محشر هر عضو من گواهی


هر چند روسیاهم با آن همه گناهم

مشتاق یک نگاهم مولای من نگاهی


یارب چگونه سوزد آن کو در آستانت

رخسار خویش سوده بر خاک گاه گاهی


بار گناه سنگین ره منتهی به بن بست

در پیش رو ندارم جز باب توبه راهی


از من گنه بود زشت از توست عفو، زیبا

ای عفو از تو زیبا العفو یا الهی


تن خسته پا شکسته درها تمام بسته

جز باب رحمت تو نبود مرا پناهی


عمری گناه کردم دل را سیاه کردم

من اشتباه کردم یارب چه اشتباهی


آلودگی دل را با اشگ توبه شویم

تا در دلم نماند آثاری از گناهی



دریافت

همراه با مناجات سحرگاهی-سحرگاه نوزدهم

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۴ خرداد ۹۷
  • ۹ نظر

من بندگی نکردم، تا بنده‌ام بخوانی

تو کی بدین کرامت، از خود مرا برانی

بار گنه به دوشم، لاتقنطوا به گوشم
عفوت نمی‌گذارد، در دوزخم کشانی

این نامۀ سیاهم، این اشک صبحگاهم
من حال خویش گفتم، تو کار خویش دانی

تو برتری که سوزی، در آتش جحیمم
من کمترم که گویم، از آتشم رهانی

مولای من ، من از تو، غیر از تو را نخواهم
تو نیز رحمتی کن، کز من مرا ستانی

پا در دو سوی گورم، دردا که از تو دورم
شاید تو از کرامت، خود را به من رسانی

عفو از کرامت توست، قهر از عدالت توست
هم عفو از تو آید، هم قهر می‌توانی

از بس کریم هستی، با من قرار بستی
من اشک خود فشانم، تو خشم خود نشانی

در عین رو سیاهی، خواهم از تو الهی
هم من تو را بخوانم، هم تو مرا بخوانی

میثم به درگه حق، باشد دو ارمغان‌ات
شعری که می‌سرایی، اشکی که می‌فشانی

«غلامرضا سازگار»

+ببینید

همراه با مناجات سحرگاهی-سحرگاه هفدهم

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱۲ خرداد ۹۷
  • ۹ نظر

الهی! ای گشاینده‌ی زبانِ مناجات گویان! و اُنس افزای خلوت‌های ذاکران و حاضر نفس‌های رازداران، جز از یادکَرد تو ما را همراه نیست، و جز از یاداشت تو ما را زاد نیست، و جز از تو به تو دلیل و رهنُمای نیست.

خدایا! نظر کن در حاجت کسی، کَش جز از یک حاجت نیست.


کردگارا ، ای خداوند مجید

ای مرا نزدیک از حبل ورید

ای دعای دردمندان را مجیب

یا لطیف و یا خبیر و یا رقیب

گر دعای ما بسی آلوده است

ور به هنگام حوائج بوده است

خود تو دانی عجز عبد مستکین

کن اجابت یا غیاث المذنبین

خائفم از کثرت عصیان خویش

خود ببخشا جرمم از غفران خویش

گر برانی از در خود ای کریم

کعبۀ خود سازدم دیو رجیم...

س.ن: اشعاری که امشب(و احتمالاً شب‌های آینده) از آن‌ها استفاده می‌کنم، مناجات‌خوانی‌های حاج‌فیروز زیرک‌کار است. از مداحان به نام و خوش‌صدای تبریزی. دوستی این اشعار را برایم فرستاد و حقیقتاً آنقدر دلنشین بود که دلم نیامد به اشتراک نگذارمشان.