- آقاگل
- پنجشنبه ۱۶ دی ۹۵
- ۳۳ نظر
تفاوت من و اصحاب کهف در این بود
که سکه های من از ابتدا رواج نداشت...
"فاضل جان نظری"
ما به راه خویش میرفتیم، دشمندوستان
خود نمیبردند ما را تا دوراهیها اگر
ما سبکباران خاک بینیازی را چه غم
سرگران گشتند با ما پادشاهیها اگر
لذت فرمانروایی غیر ذلت هیچ نیست
در حساب آیند روزی بیگناهیها اگر
"فاضل نظری"
موج عشق تو اگر شعله به دلها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه است به شب اما نه
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد
خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد
عقل یکدل شده با عشق، فقط میترسم
هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد
زخمی کینهی من این تو و این سینهی من
من خودم خواستهام کار به اینجا بکشد!
یکی از ما دو نفر کشته به دست دگریاست
وای اگر کار من و عشق به فردا بکشد
+بشنوید با صدای احسان نظری
++تصویر از فوتوشاپ کاران گرامی در گروه مشاعره موضوعی :)
شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی ست!
که آنچه در سر من نیست، ترس رسوایی ست!
چه غم که خلق به حُسن تو عیب میگیرند؟
همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی ست!
اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب!
که آبشارم و افتادنم تماشایی ست...!!
شباهت تو و من هرچه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست!
کنون اگرچه کویرم هنوز در سر من
صدای پر زدن مرغ های دریایی ست....
"فاضل نظری"
"کتاب"
شعر خوانی فاضل نظری عزیز در برنامه خندوانه بیست و دوم اردیبهشت :