- آقاگل
- يكشنبه ۱۱ مهر ۹۵
- ۱۵ نظر
"سر ما همیشه دعواست. سر ما آدمهای معمولیِ مهربان، که یاد گرفتهایم محبت کنیم بیمنت، رفیق باشیم بیتوقع و مونس باشیم بیدلیل. سرِ ما که احساسمان را فریاد میزنیم، دوست داشتنمان را نشان میدهیم و بدیها را با اولین لبخند، دور میریزیم. ما که میتوانیم هزار بار ببخشیم، هزار و یک بار دل ببندیم و در تمام ابد و یک روز بودنمان، جوری بگوییم "جانم" که انگار صبح روز نخستین است.
سر ما همیشه دعواست. سر ما و همه آدمهای مثل ما. چه کسی است که نخواهد دلبری داشته باشد با وفا، رفیقی، دوست داشتنی و گوشی برای همیشه امن و شنوا؟ چه کسی است که یاد ما، لپش را گل نیندازد و خیال ما، خاطرش را آشفته نسازد؟ ما رد خواهیم انداخت به همه روزهای بعد از این شما. به همه ثانیههایی که بی ما سر میکنید. به همه خیابانها، شهرها. هر کجا که بروید، ما پیشتر از شما آنجاییم. چرا که ما محبتی هستیم که دیگر تجربهاش نخواهید کرد.
سر ما همیشه دعواست. گرچه راز کوچکی وجود دارد. اسمش را چه بگذاریم؟ نمیدانم. ولی از شما میخواهم برای یک لحظه هم که شده، فامیلها، دوستها، هم کلاسیها یا حتا معشوقهای گذشته خود را بخاطر بیاورید. ببینید مهربان ترینها، عزیز تر بودهاند یا بی رحم ترینها. با وفاها ارزش بیشتری داشتهاند یا آنها که محلتان نمیداده اند. صبورها بیشتر به چشم تان آمدهاند یا پاچه ورمالیدهها. ترازو را برای شما به جا میگذارم. توی خلوت خودتان، روی هر کدام وزنه ای بگذارید. یادتان باشد که سرِ ما همیشه دعواست. سر نخواستن مان. چرا که ما نمیتوانیم جور دیگری باشیم!"