بعد از چند روز بیکاری و بیخیالی امروز و درست چند ساعت قبل از امتحان خیر سرمان تصمیم گرفتیم اندکی جزوه ی عاریتی که الحق ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار بودند تا بدستمان برسد (و تازه رسیده بود!) را ورق ورق کنیم که به ناگاه چون به دشت برسیدیم دامنمان از دست برفت.!

خلاصه که چپ شدن لیوان چایی همانا و از دست رفتن جزوه همانا!

خلاصه که هرآنچه در طول ترم آموخته بودیم را سیل با خود برد! حال من مانده ام و یک امتحان آبکی و قطعا جواب های آبکی تر بنده....

خدایا تو خود شاهد بودی که من نیتم بر خواندن بود!!!