صفرم: چهارده روز پیش، به یک دوستی گفتم رمز وبلاگم رو تغییر بده تا یک مدت از نوشتن دور باشم. امشب بهش می‌گم، خب حالا رمز وبلاگم رو بده. رمز وبلاگ رو گذاشته بود: «glorymanunited»! الآن تازه اومدم توی پنل وبلاگ و دوباره یادم افتاد. خلاصه که خیلی نامردی :)

 یکم: اینکه کامنت‌های پست قبل رو با تأخیر جواب دادم، دلیلش همین چهارده روز دوری از وبلاگ بود. (برای موارد قبلی که این اتفاق می‌افتاد البته بهانه‌ای ندارم متأسفانه. :عرق شرم.)

دوم: بعد از ده سال بر ترسم از دندان‌پزشکی غلبه کرده بودم و سه، چهار جلسه رفته بودم دندان‌پزشکی که با این حساب همه چیز رفت روی هوا. حالا من موندم و پنج تا دندان کوتاه شدۀ در انتظار روکش که از قضا یکی‌شون هم نسبت به سرما و گرما حساسه. 

سوم: این روزها دوست دارم پیاده برم تا پارک. دوست دارم برم بدوم.  دوست دارم سوار دورچرخه توی مسیر باد پا بزنم و یک ساعت تمام توی کوچه پس‌کوچه‌های شهر تاب بخورم. 

چهار: هرباری که می‌ریم بیرون، ننه مجبورمون می‌کنه تمامی مراحل پیشگیری رو انجام بدیم. اگر توی هر خانه یکی مثل ننه بود، خیلی زود مشکل حل می‌شد. 

پنج: توی این دو هفته اتفاق‌های خوب هم افتاده البته. یکیش اینکه، همیشه دوست داشتم ورزشی‌نویسی رو امتحان کنم. حالا موقعیتی پیش اومده که با یک سایت ورزشی همکاری دارم. حال و روز سایت بهتر بشه، معرفیش می‌کنم. :)

شش: خیلی وقت بود، کتابی که حسابی به دلم بشینه نخونده بودم. این روزها دارم طومار نقالی شاهنامه می‌خونم و الله الله از هنر نقالی. حالا کم کم ازش می‌گم.  

هفت: امشب به همون دوستی که رمز وبلاگم رو گذاشته بود: «glorymanunited» می‌گفتم دوست دارم حرکتی رو توی وبلاگ شروع کنم که کمی از این حس نگرانی فاصله بگیریم. چالش یا بازی‌ای که لااقل کمی از فضای این روزها رو خنثی کنه. فضا رو به سمتی ببریم که نگرانی آدم‌های اطرافمون کمتر بشه. هنوز سوژۀ خاصی به ذهنم نرسیده. اگر چیزی توی ذهنتون بود بگید تا درباره‌اش حرف بزنیم. 

هشت: همین و ارادتمند :)