- آقاگل
- چهارشنبه ۸ بهمن ۹۳
آقا تقى ماستبندى دارد
اوهمیشه قبضِ آب مغازه راسروقت میدهد!
تا آبى که درشیرها میریزد!
وماست میزند حلال باشد!
اومیگوید:آدم باید یک لقمه نان حلال به زن و بچهاش بدهد!
تافردا که سرش راگذاشت زمین
وعمرش تمام شد، پشت سرش بدوبیراه نباشد!
همسایهٔ ما،کارمند یک شرکت است اومیگوید:تا مطمئن نشوم که ارباب رجوع
از ته دل راضی شده، ازاو رشوه نمیگیرم!
آدم باید دنبال نان حلال باشد!
میگوید:من ارباب رجوع را مجبور میکنم!
قسم بخورد که راضیست وبعد رشوه میگیرم!
یکى از دوستانم یک غذاخورى دارد
همیشه حواسش است!
که غذاى خوبى به مردم بدهد!
او میگوید:در غذاخورى ما ازگوشت
حیوانات پیر استفاده نمیشود!
و هرچه ذبح میکنیم کره الاغ است!
گوشتش تُرد و تازه است
و کبابش خوب درمیآید!
او حتماً چک میکند که کره الاغها سالم باشند!
وگرنه آنها را ذبح نمیکند!
میگوید:ارزش یک لقمه نان حلال
از همه پولهاى دنیابیشتر است!
آدم باید حلال و حروم نکند!
میگوید: تا پول آدم حلال نباشد!برکت نمیکند!
پول حرام بی برکت است!
و این حکایت برخی
لقمـه های حلال امروزیست!