- آقاگل
- سه شنبه ۲۵ فروردين ۹۴
در وب گردی یومیه به وب یکی از دوستان برفتیم و ملتفت شدیم که امروز روز یزرگداشت عطار بزرگوار است و حیفمان آمد که در بیان و نعت این شاعر بزرگوار سخنی نرانیم، به همین دلیل گشتی زدیم در لبتاب گرام و در نهایت برسیدیم به تذکرة المقامات ابولفضل زرویی نصرآباد.!!!!( خودمان هم در این حسن انتخاب ماندیم!!!)
برخی مغرضین گویند: ابتدای کار او آن بود که از فومنات آمده بود و شیخنا «سید محمود دعایی» که از اجله ی زعمای جریده ی « اطلاعات» است، با بعضی اصحاب خاص در شارع عام میرفت و با مولانا «جلالالدین رفیع» میگفت: «مارا میباید تا شخصی گیج و گول بیاریم و بعضی امورات جریده به او سپاریم. که عقلا در کار ما در ماندهاند.» مگر این مرد – حفظهاللـه- بر آنجا میگذشت و این سخن شنید. پس در دامن شیخ آویخت که: «یا شیخ! مرا کاری ده.» گفت: «نامت چیست؟»
گفت: «گول آغا!» پس گفت: «ایجلال! ما به مسمّی راضی بودیم و این مرد اسمش هم در همان راستاست! دامنش از کف مده که راست کارماست! »
که در واقع نقیضه ای است بر تذکره المقامات شیخ و ستون طنزی بود در مجله "گل آقا" در نعت و ستایش مقامات آن زمان( و الا حال چه کسی جرات انتقاد از دوستان را دارد!!!).
باری از روی ارادتی که به کیومرث صابری عزیز داریم قسمتی از این اثر را که در نعت و ستایش گل آقای آن زمان نوشته شده را باز نشر می دهیم. باشد که روحش شاد گردد.
آن رونده راه صواب، آن زننده حرف حساب، آن طوطی وادی شکر خایی. آن صاحب منصب گلآقایی، آن منتقد طریقت جابری، مولانا «کیومرث صابری»- دامت توفیقاته- شیخ الشیوخ طنازان عصر خود بود.
برخی مغرضین گویند: ابتدای کار او آن بود که از فومنات آمده بود و شیخنا «سید محمود دعایی» که از اجله ی زعمای جریده ی « اطلاعات» است، با بعضی اصحاب خاص در شارع عام میرفت و با مولانا «جلالالدین رفیع» میگفت: «مارا میباید تا شخصی گیج و گول بیاریم و بعضی امورات جریده به او سپاریم. که عقلا در کار ما در ماندهاند.» مگر این مرد – حفظهاللـه- بر آنجا میگذشت و این سخن شنید. پس در دامن شیخ آویخت که: «یا شیخ! مرا کاری ده.» گفت: «نامت چیست؟»
گفت: «گول آغا!» پس گفت: «ایجلال! ما به مسمّی راضی بودیم و این مرد اسمش هم در همان راستاست! دامنش از کف مده که راست کارماست! »
نقل است که در جوانی تعمیر ماشین میکرد. وقتی ماشین پیش او بردند که تعمیر کن. ساعتی نگذشت که کرد. پس بر طریق «پُز» با ایشان گفت که: «ما اینیم!» چون نظر کردند، سوپاپ در دستش دیدند و پنداشتند که یعنی گفت: «ما سوفافیم!» و این که او را سوپاپ میگویند، هم از این جهت است نه به جهات دیگر(!)
به نقل از http://zarooee.ir