قصیده ی مدیحه ی مدحیه ی هائیه !


شکفیده گل ها به گلزار ها

پریده خمار از سر سار ها

دویده شمیم گل از بوستان

سوی دشت ها , کوه ها , غار ها

وزیده نسیم و دوتا عندلیب

بخارند پرها به منقار ها

بگویند در گوش هم وصف گل

ندارند شرمی از این کار ها

تو را وصف کردن سزاوار تر

که هستی گل آقای ادوار ها

به مدح تو شاید که تا شاعران

سرایند صد جور اشعار ها

به وصف تو باید که صد کنفرانس

نمایند برپا در اقطار ها

به مثل تو پیدا نگردد اگر

بگردند گرد جهان بار ها

بلندای زلف تو خیلی بلند

چنان شاخساران اشعار ها

به پهنای سر شانه ات کی رسد

درازا و پهنای دیوار ها

رسد فرق ما تا سر قوزکت

همان قوزک بند شلوار ها

بود طبع تو مثل آب روان

که جاریست در آب انبار ها

کلام تو چون سکه های طلا

به بازار دارد خریدار ها

اثر از تو « حرف حساب » است و تن

سبق برده از جمله آثار ها

مخیر مرا کرده ای در مجیز

به قربان لطف تو بسیار ها

تو را مدح گفتن بود ناپسند

مگر در شب و صبح  و ناهار ها

تو در وصف نایی مگر برقرار

نمایند صدها سمینار ها

گل آقایی و گل به پیش تو خار

گل اینست پس وای بر خار ها

الا تا که گل هست و بر روی آن

نشینند مرغان بی کار ها

الا تا بود سی و یک روزه برج

که تا کارمندی کند کار ها

الا تا کوپن هست در دست ما

و کالای آن تو ی انبار ها

تو باشی سر کار و ما بهر تو

سراییم این گونه اشعار ها

بمانی تو پاینده تا آن زمان

که داریم ما با شما کار ها !

............................