به واسطه یکی از دوستان مشترکمون با پسرش یعنی ایرج خان نوذری گل گلاب، افتخاری نصیبمون شد همین چندی پیش رفتیم مختصر نهاری نوش جان کردیم (جای شما خالی البته) بعد از این همه سال وقتی صحبت پدرشون شد و یه «خدا بیامرزی» نثار روح اون مرحوم کردیم، اشک توی چشماش حلقه زد و خیلی خودشو کنترل کرد اما نتونست و پنج-شیش دقیقهای سیر گریه کرد... روحش شاد، مرد نازنین و دوستداشتنیای بود