- آقاگل
- دوشنبه ۴ خرداد ۹۴
رادیو و برنامه های رادیویی بخصوص برای ما دانشجوها معنای دیگری دارد، به شخصه همواره رادیو را به تلویزیون ترجیح داده ام. درگذشت مهران عزیز برای من که عاشق صدای گرمش بودم و چه روزها و عصر هایی را که با کافه رادیویی اش نگذراندم خبری بود به غایت ناگوار. بلی مهران رفت و صدایش جاودانه شد. صدایی که همیشه دوستش خواهم داشت.
به یاد مهران دوستی عزیز.
خدایش رحمت کناد.
تو چه میدانی، این دل که پشت پیراهنی از گل پنهان است، چقـــدر دلتنگ توست
تو چه میدانی ؟! این چشمها چقدر عطر نفسهایت را دنبال میکند...
آه! خدا چقدر مهربان است
غروب که میشود فانوس ماه را روشن می کند.
تو نمیدانی که روزگار چقدر کوتاه است
و چراغهای خوشبختیِ ما دیری نمی پاید
تو چه میدانی ؟!
آه ه ه
به چشمهای من نگاه کن ، رد باران بهار را در آن میبینی ؟
نه ، رد برگ زرد پائیز
با کدام خاطره زندگی میکنی ؟
هر روز صبح به کدام گلدان آب میدهی ؟
از کدام خیابان می گذری
حال خودت را از کدام آیینه می پرسی ؟
جامه رستگاریت را در کدام چشمه می شویی ؟
به چشمهای من نگاه کن
ای کاش ای کاش ، به خوابم بیایی ، ای کاش صدایم کنی
باور کن !!!
باور کن ، چشمهای تو را دوست دارم