یک دوست عزیز تماس گرفته که آقای داودی شما نمرات حل تمرین این ترم رو رد کردید و اینا و کلی روضه خوانی ادامه دار که کلاس های شما دوشنبه بوده!!!! (جالبه که کلاس ها یا سه شنبه بود یا چهارشنبه!!!)

 تا اینجای کار فکر می کردم بنده خدا داره درس حرارت رو  افتاده و طبق معمول درخواست حاجت داره و الآن قراره یا مشروط بشه یا یکی از اعضای خونوادش فوت بشه و ازین دست!!!

به گمان خودم آب پاکی رو روی دستش ریختم که آقای... ببخشید فامیلیتون چی بود؟ بله آقاقی فلانی بنده نمرات رو رد کردم و دیگه دست من نیست!

اما امان.

می فرمایند که آقای داودی من فکر می کردم کلاس های شما دوشنبه است به همین خاطر کلاس های درس فلان رو دوشنبه ها نمی رفتم بخاطر کلاس شما!!!! ( یا العجب!؟!؟!؟)

حالا من اون درس رو ( نه درس مارو) افتادم و استاد نمره حل تمرین بهم نداده! اگر ممکنه شما یک نامه به بنده بدید که کلاس های شما با کلاس های ایشون تداخل داشته!!! ( سکوت کلمه عجیبیست!)

خلاصه بعد کلی طفره رفتن و جا خالی دادن های ما به  ایشون فرمودیم که ببین عزیز برادر شما برو نامه رو بنویس بده دکتر امضا کنه بنده هم چشم اگر دکتر امضا کرد...

باز می فرمایند که! نه من چجور به دکتر بگم! شما اگر من به دکتر این حرف رو زدم تاییدش می کنید؟

 شما خودتونم دانشجویید می فهمید!!!

دیگه نتونستم از کنترل خارج نشوم.

ببین برادر من دانشجو هستم درست ولی دروغ که نمی تونم بگم؟ این دوتا چه ربطی به هم داره! و البته خیلی ها که درونم نگفته ماند! به ایشون...

خدا آخر عاقبت مارو بخیر کناد.

ولی همین داستان رو به راحتی ارجاع دهید در سیستم مدیریتی اختلاص! کاملا همه چیز روشن و مبرهنه.

یاد تیتر مطلب امید آقای خودمون افتادم با این عنوان:

خدا خر رو میشناخت، آدم ولی موجود عجیبی است