- آقاگل
- دوشنبه ۲۳ شهریور ۹۴
از صبح ذهنم با چندین شعر شیرین درگیر است، و هنوز هم به نتیجه خاصی نرسیده ام که آیا اسم شعر را بر آن ها بگذارم یا نه!
لعنتی
لعتنی
بیداری ام
پراز رویای شبانه ی تو
وخوابم سرشاراز نبودنت
کجای هستی ام
تمرگیده ای
"کولو"
مسافر کناری ام که پیاده شد
پنجره ای یافتم
و باقی مسیر را گریستم..
یک دست در جیب چپ
دست دیگر
در جیب راست
این اندوه ِ آشنا
تصویر پاییز ست ..
خواهش می کنم راه نمایی بفرمایید این گمراه مفلوک را!!!!