- آقاگل
- يكشنبه ۸ آذر ۹۴
دادگاه این ب ز عزیز دوست داشتنی هم خود داستانی شده در زمره داستان های رابین هود!
گویی نبرد ظالم و مظلومه. البته اینکه چه کسی ظالم هست و چه کسی مظلوم! چه کسی داروغه است و چه کسی نقش خرسک چاق را بازی می کند؟
نه به نظر در کل مثال جالبی نبود.
یک مثال زیباتر همین م ش قدیم خودمان بود. همان که کارمند ساده اداره ثبت احوال شیراز بود و از همان اول اول اشتباهی بود.
بسیار مشتاقم که دادگاه ب ز عزیز دوست داشتنی با همه چندین کیلو پرونده ودفاعیاتش به پایان برسد و نام برده در جلسه آخر از جا برخاسته و بگوید:
من یک اشتباهی بودم، من فقط یک کارمند ثبت احوال بودم. من ساده بودم! حالا من مانده ام و تناقض این همه اشتباه دیگران و بازیگوشی های خودم!
دست آخر باز یادی از چند بیت:
بیتی در ذهنم نیست، ولی مضمون بیت این بود که آخه آقاگل عزیزدل، قربان قد و بالای رعنات تو رو چه به این چیز ها؟
بیا برو بشین درستو بخون،
ها بارکلا.
آفرین گل پسر!