اندراحوالات این خاله پسر گرامی! دی روز رفتیم بازار و چه آتیش هایی که نسوزوندند این یکدانه پسر!

از عشقش به تفنگ بازی و ایستادن دم همه مغازه های اسباب بازی فروشی و ور رفتن با تفنگ ها و حرصی که به ما و مغازه داران گرامی دادند که بگذریم بارها و بارها با شیرین کاری ها و ادا اطفارهایش درحد مرگ ما و رهگذران را خنداندند.

قرار بود برایش یک پیراهن بخریم، بعد هر مغازه ای که می رفتیم در اولین مقدم خوب میگشت و جایی برای نشستن پیدا می کرد! و چنان مینشست که انگار پیرمردی فرتوت پیاده کل جهان را گشته! بعد هر بار مادرجانش لباسی را تنش می کرد کلی نق و نوق میکردند که چرا باز درش میارید؟ مگر مال خودم نیست؟ :/

در زمان راه رفتن همین را بگویم که تلاش بسیاری داشت تا فقط از کف پوش های زرد رنگ وسط خیابان بگذرد! و فکر کنم آدم بزرگ ها هم به وسط و یا رنگ زرد علاقه داشتند! و نتیجتن بارها و بارها به رهگذران برخورد کرد! و دست آخر با یک فریاد اعتراض کرد که "مامانی اینا هی میزنن به من! کلم اوخ میشه! "

و همچنین بارها اعتراض کردند که "مامانی این مردما هی منو نگاه میکنن0_@".

 یکبار چنان داد زد که خانم هایی که از کنارمان میگذشتند تا چند متر آنطرف تر صدای خنده شان می آمد که با چه ذوقی حرف جناب خاله پسر را تکرار میکردند که "میگه مامانی اینا چرا منو نگاه میکنن ..."

در طول مصیر هم چند بار این بنده نگارنده با کف دست هدایتش می کردم تا نرود زیر دست و پا له شود! که با یک فریاد از خجالتمان در آمد "اههه! هی دستتو نزار پشت سر من دادا سعید! و ... (آرایه خودسانسوری دهه نودی ها!) "

در یکی مغازه ها هم رفته بودیم برایش پیراهنی بخریم، صاحب مغازه که جوانکی بود با ادب و خوش رو یک عدد چیپس به این پسرک ما تعارف کرد! و البته بقول قدیمی ها تعارف اومد نیومد داره! و این شد که چیپس مورد نظر را تا زمانی که به زور از مغازه بیرونش نیاوردیم رها نکرد!   (تقریبا فقط خاکه چیپس تهش مونده بود! - توضیح از بنده نگارنده)

از این ها که بگذریم یک جایی سوتیی داد که این بنده نگارنده فقط راهم را گرفتم و رفتم و اصلا به روی خودم نیاوردم که ایشون رو میشناسم! که هرجور برآورد میکنم دیگر بماند آن سوتی وحشتناک چه بود!

.

س.ن: در این چند وقت اگر دیدید وبلاگی از شیرین کاری های "پسرکی با کاپشن قهوه ای و پیرهن قرمز و کفش های کتانی که حدود3-4سال داشت" در بازار نوشته بود بدانید پسرک همان پسرخاله گرام ما بوده! که نمیدانم دیشب سوژه مطلب چند وبلاگ نویس شد!