- آقاگل
- چهارشنبه ۱۷ شهریور ۹۵
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود.
روزی روزگاری در ولایت غربت جوانکی زندگی میکرد به نام شازده کوچولو که حال و روز خوشی نداشت و هوای عاشقی به سرش خورده بود و با اینکه مدرک مهندسی داشت بیکار بود و خورد و خوراک از یادش رفته بود. غروب آفتاب که میشد شاخه گلش را بر میداشت و میرفت کنار تپه رو به خورشید مینشست و آههای جان سوز میکشید و زمین و زمان را نفرین میکرد.
یک روز روباهی قرمز رنگ جوانک را دید که مثل هر روز شاخه گل به بغل گرفته و دارد آه های جان سوز میکشد. پس آرام آرام پیش رفت و گفت: "سلام، چه شالی، چه سری، عجب پایی! چه گلی، چه سنبلی، عجب خاری! چه غروب زیبایی! به به!"
شازده هم که این تعریفهای روباه به دلش نشسته بود. گفت: "تو چی هستی؟ عجب خوشگلی تو! بیا بشین پیش من چایی بزن! و غروب آفتاب رو نگاه کن. تازه امروز توت خشک هم دارم."
روباه گفت: "همینطوری که نمیشه! اول باید من رو اهلی کنی. بعد!"
شازده گفت: "اهلی یعنی چی؟ یک نگاه به حال من بکن؟ به من مهندس بیکار مملکت میخوره حوصله اهلی کردن تو رو داشته باشم؟ "
روباه هم که دید لقمه چرب و نرمی است و ممکن است از دهانش بپرد بیشتر از این ناز نیاورد! و گفت :"به به چه پسری، تاج سری، چرا اینجا نشستی؟ ببینمت، عاشقی تو؟ عاشق خندان لبی تو؟ آخه حیف تو نیست نشستی اینجا غروب آفتاب رو نگاه میکنی؟ عمرت رو به باد میدی؟ تو که مهندس این مملکتی جونم! الان باید سر کار باشی نه اینکه بشینی و غصه بخوری! چرا باید بی کار باشی تو؟ جوون به این رعنایی. به این خوبی. چه شالگردن زیبایی هم داری، به به! بیا که من برات یک کار خوب سراغ دارم! بهش میگن نتورک مارکتینگ!"
باری، شازده کوچولو که گول حرفهای پر زرق و برق روباه پر فریب حیلهگر رو خورده بود. جذب حرفهای اون شد و رفت و وارد زیر شاخههای روباه مکار شد. و پس از مدتی دست از پا درازتر و در حالی که شال گردنش را هم گم کرده بود برگشت! به همان تپه قدیمی تا دوباره بنشیند و غروب آفتاب را ببیند که دید، دل غافل! روباهک پاتوقش را خراب کرده و به جایش یک کافی شاپ زده است. شیر و شاه هم با پدرش نشستهاند و دارند غروب آفتاب را نگاه میکنند و آب هویج بستنی میزنند.
ما از این داستان نتیجه میگیریم حذف داستان روباه و زاغ از کتاب درسی کار درستی نبوده و نخواندن این داستان باعث میشود جوانها زود گول روباه را بخورند!
س.ن: حس میکنم کمی طولانی شد و فقط قسمت آخر پست رو میخونین!