سلحشور : مُربی شما بعد جنگ سینما زیاد می رفتی نه؟
آخه برادر من، اینجا که تگزاس نیست!
احمد : آقای سلحشور! اجازه میدید ما دو کلوم حرف بزنیم؟
سلحشور : تو حرف نمیزنی، تو داری لاس میزنی! آخرشو بهش بگو، ته خطو.
احمد : ته خطی وجود نداره سلحشور،
حاج کاظم فرمانده گردان بوده عباس هم از بچههای جنگه.
سلحشور : خوب دیگه بدتر! جُرم خودیها که بیشتر از غریبههاست.
واسه این مملکت که هزار تا دشمن داخلی و خارجی داره، از صبح تا شب داریم جوون میکَنیم؛ میکَنیم یا نمیکنیم؟ بعد آقا، خودی؛ شب عیدی می یاد اسلحهَ رو میذاره رو شقیقهی ما! این یعنی عدالت؟ چند تا جوون خونشون برا آرامش این مملکت از دست داده باشن خوبه؟ چند تا؟ دِ بگو، خوب بگو دیگه.
[خطاب به حاج کاظم] یه ذره فکر کنی از کارت خجالت می کشی!
+ حاج کاظم: به اونا بگو بین عباس و BBC یکی رو انتخاب کنن. حافظ امنیت ملی برای من امثال عباسه!
هرگونه برداشت سیاسی- اقتصادی-برجامی-حقوقیجات بالا- املاک واگذار شده-فرهنگی-کنسرت اجرا نشده - اجتماعی-نظامی-انتظامی-فوتبالی-مسعودشجاعی-روشنفکر خریداریم!