- آقاگل
- يكشنبه ۱۸ آبان ۹۳
- ۱ نظر
در اینکه چرا روز سعدی در اردیبهشت واقع شده است هم بسیار شک و تردید است؟
بعنوان مثال چرا روز مولانا و حافظ در ماه مهر واقع شده اند؟
حقیقتا من به این مسئله بسیار مشکوکم، چرا سعدی که شعر های عاشقانه بسیار داشته، باید روزش را در این ماه گرامی دارند؟
که از قضا این ماه را ماه گل و بلبل گویند و اطبا نیز تاکید بسیار داشته اند که در این ماه بیماری سرخک بسیار شایع است.
آیا صرفا جهت سوق دادن جوانان برومند به سمت فرهنگ انتخاب و ازدواج نبوده است؟
آیا سعدی خود جزو اجرا کنندگان سیاست های افزایش جمعیتی آن زمان نبوده است؟
باری ، از این ها که بگزریم سوالی سخت ذهنم را مشغول نموده، آیا اگر فردا روزی روز "مهندس" بود باید همه بیایند و از کتاب " ریاضی مهندسی" مطلبی را به اشتراک بگذارند؟؟؟؟؟
یا اگر روز پرستار بود باید مطلبی از کتاب " آموزش پرستاری در خانه" را به اشتراک گذارد؟
.
نکته آخر اینکه این مطلب صرفا پیرو قولی که دیشب به دوستان دادیم نگاشته شده و ارزش دیگری ندارد.
................
از خزعبلات دانشجویی مان که بگزریم الحق کار شیخ اجل همواره درست بوده و خود به شخصه به جای دیوان حافظ!! گلستان شیخ را در کنار داریم و گاها با همین گلستان فال ها زده ایم که نگو و نپرس!!!!.
و این فال امشب ما:
جوانی خردمند از فنون فضایل حظی وافر داشت و طبعی نافر چندان که در محافل دانشمندان نشستی زبان سخن ببستی باری پدرش گفت ای پسر تو نیز آنچه دانی بگوی گفت ترسم که بپرسند از آنچه ندانم و شرمساری برم.
نشنیدى که صوفیى مىکوفت
زیر نعلین خویش میخى چند؟
آستینش گرفت سرهنگی
که بیا نعل بر ستورم بند
س.ن: مردی از دیار کرمان
مجتبی احمدی
- عجیبه واقعاً! مگر نه؟
- آره!
- حاصل ضرب دودوتا، چهاره!
چهارتا فصل سالمون بهاره
آخه چه قرنیه؟ چه روزگاره؟
- سال هزار و چارصد و چهاره
تموم چاله چولهها پُر شده
خوب بخورین که سولهها پر شده
هی بشورین که لولهها پر شده
تازه، آبش همیشه پرفشاره
سال هزار و چارصد و چهاره
عدله که داد میزنه تو هر دیار:
«یکی شده قیمت موز و خیار
آی خونهدار! زنبیلُ وردار بیار!»
فقره که داره زنبیلُ میاره
سال هزار و چارصد و چهاره
هزارتا فکره پشت هر تریبون
مردا تمیزن؛ نه به زور صابون!
هیچ زنی واینمیسته تو خیابون
اگر که وایسه، منظوری نداره
سال هزار و چارصد و چهاره
ا
گر سوال کنی، جواب میرسه
ماهی سهبار «روز کتاب» میرسه
از همهجا بوی کباب میرسه
حتی از اون خونهی نیمهکاره
سال هزار و چارصد و چهاره
کتابا از ممیزی رد شدن
هفتگیَم چاپ مجدد شدن
تیراژا صدهزار و پونصد شدن
کتاب توی زنبیل خانواره
سال هزار و چارصد و چهاره
حادثهی بدی نمیشه حادث
خبرنگار سرویس حوادث
زده تو کار سرویس مدارس
پیاده بوده و حالا سواره
سال هزار و چارصد و چهاره
قصه عوض،بدل شده به قرآن!
بازار چین افتاده دست ایران
بگو با چی!؟... نسل جدید پیکان!
تازه دوتا بوق اضافه داره
سال هزار و چارصد و چهاره
خطبازیا گُم شد و خط عوض شد
دُرستایی که بود غلط، عوض شد
خلاصه، فرهنگ لغت عوض شد
عمل دیگه معادل شعاره
سال هزار و چارصد و چهاره
تموم قُفلا از کلید نوشتن
کلیشهها حرف جدید نوشتن
سیاسیا شعر سپید نوشتن
حرف حساب انگاری پرشماره
سال هزار و چارصد و چهاره
به تَه رسوندن همه آغازا رو
دارن هوای طنزپردازا رو
تلویزیون نشون میده سازا رو
کاری نداره که دفه یا تاره
سال هزار و چارصد و چهاره
محلهی ما پُرِ باسواده
چیزی که نیس - جون تو! - اعتیاده
جمعیتَم در حال ازدیاده
اینا همش مایهی افتخاره
سال هزار و چارصد و چهاره
صفحهی یک، تیترُ زده: عدالت!
صفحهی دو، تیترُ زده: کسالت!
صفحهی سه، تیترُ زده: خجالت!
«خبرندار»ه یا «خبرنگار»ه؟!
سال هزار و چارصد و چهاره
زندونا تعطیله؛ بیا تماشا!
کارخونه تکمیله؛ بیا تماشا!
موقع تحویله؛ بیا تماشا!
- تحویل چی؟
- تحویل سال، دوباره
سال هزار و چارصد و چهاره
...
...
یواشیواش وارد گلزار شدم
یا شایدَم وارد بازار شدم
به صورتم آب زد و بیدار شدم
آبی که زد به صورتم چه بد بود!
سال هزار و سیصد و نود بود!
س.ن تقدیم به تمامی سیاستمداران عالم
..سیاستنامه..
دهی بوی گل ها، بهاری مگر کنی فتنه برپا،شراری مگر؟
تمامی ندارد سخن گفتنت حکایات دنباله داری مگر؟
تو را ناز و خمیازه قاطی شده بمیرم الهی،خماری مگر؟
چه آشفته و درهم و برهمی ترافیک بی بند و باری مگر؟
ندیدم زتو، هیچ خیر و ثمر رقیب درخت چناری مگر؟
همه جانب اغنیا می روی عزیز دلم،خاویاری مگر؟
چرا رفته ای جزو مستضعفین؟ فقیری مگر، بی دلاری مگر؟
شدی خیط و داری تفرعن هنوز ابر قدرتخرسواری مگر؟
چنان شهر بیروت و جوی عراق گل آلود از چشمه ساری مگر؟
شد از راه و رسمت جهانگرد مات حلاصه، سیاستمداری مگر؟؟
تقدیم به همه روش ان فکران عالم
..روشنفکر..
من تعجب می کنم
چطور ، روز روشن
دو هیدروژن
با یک اکسیژن ترکیب می شوند
و آب از آب تکان نمی خورد !
از : اکبر اکسیر