۲۳۷ مطلب با موضوع «شعر نگاری» ثبت شده است

تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری....

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۸ اسفند ۹۳
  • ۰ نظر



صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم

وانگه همه بت‌ها را در پیش تو بگدازم

صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم

چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم

تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری

یا آنک کنی ویران هر خانه که می سازم

جان ریخته شد بر تو آمیخته شد با تو

چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم

هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید

با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم

در خانه آب و گل بی‌توست خراب این دل

یا خانه درآ جانا یا خانه بپردازم



س.ن: هم نوا با تار استاد علیزاده و نوای گرم استاد ناظری و شعر ترب انگیز حضرت مولانا.
دیگر حرفی برای گفتن نمی ماند حقیقتا...
باید همه گوش شد و شنید...

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت....

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱۶ اسفند ۹۳
  • ۰ نظر

س.ن: باور بکنید یا نه خود حضرت مولانا به بنده حقیر الهام کردند این شعر را، در عالم خواب و رویا بعد از یک روز سخت کاری

( جالبه جمعه همه میرن استراحت ما سختیامون جمعه است!!!!)



"زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
آن‌های هوی و نعره مستانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما
گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست"



آخر نوشت: تقصیر ما نیست جناب مولانا فقط این چند بیت را در ذهن ما جاری ساختند و رخت بر بستند و شتافتند که بیابند آنچه یافت می نشود!!!

پیشگویی حکیم ابوالقاسم فردوسی وزارتِ جوادظریف را

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۲ اسفند ۹۳
  • ۰ نظر
همی بعدِ تاراجِ محمودیان
یکی دولتِ نو ببندد میان 

یکی شیخ آید به بانگِ امید
که زیرِ عبا کرده پنهان کلید! 

چو خواهد جهان را به زیر آورد
زِ مردان و گُردان وزیر آورد 

یکی از یکی پهلوان تر وزیر
به قوّت جوان و به دانش چو پیر 

کمر بسته تا بگذرد بیم ها
رها گردد ایران ز تحریم ها 

میانِ وزیران یکی "دیگر" است
که یک گردن از دیگران سرتر است! 

اگرچه وِرا بس عجیب است ریش*
رَوَد کارِ ایران زِ ریشش به پیش! 

وگرچه قبایش غریب آیدت*
زِ گفتارِ او بوی سیب آیدت 

چو صلح است رایَش ، زِ چاهِ دهن،
کبوتر درآید به جای سخن! 

سرانِ ممالک چو گِرد آمدی،
مُخِ جمله ایشان به صحبت زدی! 

اگرچند ننگ است و باد است نام
همی دان که او را جواد است نام! 

وگرچه به شهرت ظریف است او
جهان را به همت حریف است او ! 

وزیری که در کشورِ اجنبی
سخن در میان آوَرد از نبی 

که بادِ سرِ دشمن و خویش و دوست
چنان چون سلیمان به فرمان اوست 

بیابد از او مُلکِ ایران شهی
نگردد اگر در حقش کوتهی 

خدایش همیشه نگهدار باد
همیشه به تایید دادار باد
شعر از حسین جنتی
برگرفته از نسخه  شاهنامه کتابخانه سن پدربزرگ

کرده ام از دستِ ایـن فرهنگ، هنگ!

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۶ بهمن ۹۳
  • ۳ نظر


کرده ام از دستِ ایـن فرهنگ، هنگ!

گشته از عشقت دلِ دلتنگ، تنگ

بعدِ «شیرین» شد تب «فرهاد»، حاد
(این خبر را مرکز امداد، داد !)

گفـت در پیشت شبی کفاش فاش:
هست گویا معبر خشخاش، خاش!

با عبورت می‏ شود جالیز، لیز
جعفری می‏ رقصد و گشنیز، نیز!

بـا نگاهت می ‏زند «عطار»، تار
«مولوی» غش کرده و «گلزار»، زار

می ‏شود در گردنت زنجیر، جیر
می ‏کُند در دست تو کفگیر، گیر

هر که بر اشعار من خندید، دید
می ‏شود با یادِ تو تبعید، عید!

کرد پیشت آدم سالوس، لوس
با تو شب‏ ها می‏ شود کابوس، بوس!

کیمیا کردی و شد شاغول، غول!!
با کلامت می‏ خورَد «شنگول»، گول!

وقت خشمت می‏ شود «تیمور»، مور
رفته «نادر» تا حد مقدور، دور!

چون به حرف آیی شود خاموش، موش
گفته‏ هایت را کند خرگوش، گوش!!

می‏ کُنی از بهر ما اندام، دام
پیش زلفت می‏ شود «خاخام»، خام

این خبر را می‏ زند نجار، جار:
هست در اطراف تو بسیار، یار

کاسه ‏ات را می ‏زند ابلیس، لیس
(هست بخش دوم ساندیس، دیس!!)

گشته‏ ام از دست استدلال، لال
رفته گویا از دل «خوشحال»، حال 

امیرحسین خوشحال
Top of Form

از دیو و دد ملولم و چاییم آرزوست!!!

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۶ بهمن ۹۳
  • ۱ نظر
ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﮔﺸﺖ ﻋﺎﻗﻞ، ﭼﺎﯼ ﻟﻄﻔﺎ!
ﻣﻦ ، ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ، ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺑﺎﻃﻞ، ﭼﺎﯼ ﻟﻄﻔﺎ!

ﺗﻠﺦ ﺍﺳﺖ ﮐﺎﻡ ﻣﻦ ﺷﺒﯿﻪ ﻗﻬﻮﻩ ﯼ ﺗﺮﮎ
ﻏﻤﺒﺎﺩ ﺟﺎ ﺧﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺩﻝ، ﭼﺎﯼ ﻟﻄﻔﺎ !

ﻣﯿﮕﺮﺩﻡ ﻋﻤﺮﯼ ﻣﺜﻞ ﺁﻫﻮﯼ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ 
ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ، ﭼﺎﯼ ﻟﻄﻔﺎ!

ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﺩ ﻗﻠﺒﻢ ﻧﺴﺨﻪ ﭘﯿﭽﯿﺪ
ﺑﯽ ﺩﺍﺭﭼﯿﻦ، ﺑﺎ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻫﻞ، ﭼﺎﯼ ﻟﻄﻔﺎ!

ﺗﻮ، ﻫﻢ ﭼﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺰﯼ
ﻣﻦ، ﻓﮑﺮ ﻭ ﺫﻫﻨﻢ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻣﺎﯾﻞ ، ﭼﺎﯼ ﻟﻄﻔﺎ !

ﺧﻢ ﺷﺪ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺑﯽ ﻣﺤﻠﯿﺖ 
ﻣﻦ ﻟﻪ ﺷﺪﻡ ، ﺍﻣﺎ ﭼﻪ ﺣﺎﺻﻞ ؟ ﭼﺎﯼ ﻟﻄﻔﺎ !

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﯾﺖ ﺑﺮﻧﺪﺍﺭﺩ 
ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﺭﺍ ﮔﻞ ، ﭼﺎﯼ ﻟﻄﻔﺎ !

ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﯾﺪﻡ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻟﺨﻮﺷﯽ ﻫﺎ 
ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻭ ﮔﯿﺞ ﻭ ﻣﻨﮓ ﻭ ﻏﺎﻓﻞ ، ﭼﺎﯼ ﻟﻄﻔﺎ !

ﺳﯿﺮﻡ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﺍﺯ ﻧﺎﻣﺮﺩﻣﯽ ﻫﺎﺵ 
ﺍﺻﻼ‌ ﮐﻤﯽ ﺯﻫﺮ ﻫﻼ‌ﻫﻞ ....ﭼﺎﯼ ﻟﻄﻔﺎ !



س.ن: بهترین دوستان آنهاییند که وقتی کنارشان هستید دم تان گرم و چاییتان سرد می شود!!!
تقدیم  به کدخدای دوست داشتنی!؟!

انقراض!!!

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۵ بهمن ۹۳
  • ۲ نظر

در میان مطالعات مان این بار سرکی کشیدیم به غزلیات شمس دوست داشتنی و از قضا از دل کتاب این غزل بیرون جهید!!!

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

چو نیک نگریستم دیدم که جناب مولانا هم دستی در زدن فال و نمایاندن واقعیات داشته اند گویا!!!

و در باب همین غزل و همین بیت باید بگویم حقیقتا نسل انسان ها و انسانیت ها رو به انقراض است و دیری نپاید که شاهد انقراض نسل آدمی باشیم!( نگویید که جمعیت انسان ها بالغ بر چند میلیارد است! بحث بر سر انسانیت است نه حیوانیت ناطق!!!) 

دست مریزاد یا شیخ

اندر احوالات مذاکرات هسته ای

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۲۸ آذر ۹۳
  • ۱ نظر

تحریم نکن دل مرا از بویت

ای گل نفس لطیف خود را بفرست

این پیشنهاد من: «غنی‌سازی عشق»

لطفا نظر شریف خود را بفرست

من منتظرم تا به توافق برسیم

امشب دو لب ظریف خود را بفرست...


تقدیم به دولت دوست داشتنی

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۲۸ آذر ۹۳
  • ۰ نظر

در این اوضاعِ عقرب در قمر گم

در این آشفتگیِ حالِ مردم
نگه کن رونق بازار ما را
رکود اندر رکود اندر تورم...

س.ن: جناب رئیس جمهور عزیز چند روزی پیش فرمودند رکورد کاهش نرخ تورم را زدند!!!