فی الحال بنده ذکر دو نکته را ضروری می دانم . اول اینکه منظور نظر ایشان چه بوده است از تنهایی؟ آیا منظور همان تنهایی ست که اکثر دوستان در نظرات خویش فرموده اند . نکته دوم اینکه اگر منظور همین تنهایی به معنای قریب باشد که به قول شیخنا : "مرد ان بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخورد و بخسبد و بخرد و
بفروشد و در بازار در میان خلق ستد و داد کند و زن خواهد و با خلق در امیزد
و یک لحظه از خدای غافل نباشد" زیاده عرضی نیست و من الله التوفیق
طبیعتا منظورش این تنهایی که ما فکر میکنیم نیست.
منظور کنج عزلت نشینی عرفاست. مثل چله نشینی های عرفا.
خداییش دایی ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم ! یعنی در واقع اندر کف یک کوچه ایم ... هزاران کتاب تو لیستم دارم ولی میل قلبی به خوندن کتاب ندارم. خیلی دوست دارم کتاب بخونم، شعارشم میدم، میدونمم چقدر لذت بخشه اما اون کششی که باید داشته باشه تا منو از سایر سرگرمیها جدا کنه و بشونتم پای کتاب، نداره ... آقاگل راهکاری نداره؟
چرا. یک راهکار دارم توپ! یعنی هرکی برده راضی بوده.
هر وقت حس بقیه سرگرمی ها بهت دست داد تو بهش دست نده. به جاش ده تا شنا برو. بعد هم به شیطون لعنت بفرست و بشین کتاب بخون. :))
قبلنا که می خواستم وب بزنم با خودم گفتم هر جمعه یه حکایت از گلستان بذارم...وب زدم و این وعده ای که به خودم دادم یادم رفت :) الان پست شما رو خوندم یادش افتادم :)
:: خیلی خوب بود این پست :)
:))
الوعده وفا. برید یک پست بذارید از حکایات گلستان. و اینکه نرید انتخاب کنید. همینطوری فال بزنین ببینین کدوم حکایت میاد. :))
مثل این پست های من. همینطوری کتاب رو باز میکنم هر صفحه ای بود شروع میکنم به خوندن. رمان که نیست بخواید همه اش رو بخونین. به همم که ربط ندارن. از وسطش از آخرش از اولش از هرجایی دوست داشته باشی میشه خوند و لذت برد.
آخه می خواستم به مدد وبلاگ هم که شده حداقل دوستام و مخاطبام یه دور گلستان رو خونده باشن...خودمم هنوز کامل نخوندمش...دلم می خواست همگی با هم یه دور گلستان رو بخونیم :)) از این آرزوهای عجیب غریبِ من :|
ایشالله بعد کنکور که دوباره یه بلاگر واقعی بشم میام و شروع می کنم! نه مثل الان که مثل برق قطع و وصل میشم و هی میام و نمیام :|
:))
ان شالله کنکور رو با موفقیت تموم کنی. و بعد هم بیای یک دور کامل گلستان رو برامون بخونی و تفسیر کنی :))