- آقاگل
- چهارشنبه ۲۳ فروردين ۹۶
میترسم، میترسم از اینکه یک ماه بگذرد و بگویید یک سال از عمرت گذشت. سه سال بگذرد و بگویید سی سال دیگر هم به فنا رفت. مطمئنم که دروغ میگویید. مطمئنم که یک نفر دارد زمان را میدزدد.
این را همین امروز صبح فهمیدم. وقتی که بعد از اذان صبح متوجه شدم پدر بیدار شده و دارد نمازش را میخواند. و بعد فقط پانزده دقیقه دیگر خوابیدم. و زمانی که با وِزوِز های اولین پشه بهاری از خواب بیدار شدم متوجه شدم ساعت نه(9) صبح است و همه رفتهاند. و فقط من بودم و پشهای که خونش روی دیوار پخش شده بود.
+عنوان از جواد منفرد (وقت شادی تند و در غم کند حرکت می کند/ مردم آزاری مرام ساعت دیواری است.)