نقل است که یکبار به جنازه‌ای* رفت. چون مرده را در گور نهادند و خاک فرو کرده بودند، حسن بر سر آن خاک بنشست و چندانی بدان خاک فرو گریست که خاک گل شد. 

پس گفت: ای مردمان! اول و آخر لحد است. آخر دنیا گور است و اول آخرت نگری گور است که القبر اول منزل من منازل الاخرة. چه می‌نازید به عالمی که آخرش این است؟ یعنی گور! و چون نمی‌ترسید از عالمی که اولش این است؟ یعنی گور! اول و آخر شما این است اهل غفلت! کار اول و آخر بسازید! 

تا جماعتی که حاضر بودند چندان بگریستند که همه یک رنگ شدند.


***

و گفت: گوسفند از آدمی آگاهتر است از آنکه بانگ شبان او را از چرا کردن باز دارد و آدمی را سخن خدای از مراد خویش باز نمی‌دارد.



تذکرةالأولیاء

ذکر حسن بصری رحمه الله علیه

روز چهارم



به جنازه ای رفت*= منظور همان تشییع جنازه است!