- آقاگل
- چهارشنبه ۴ مرداد ۹۶
هر آدمی دو قلب دارد. قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حضورش بی خبر...
و قلبی که از آن با خبر است، همان قلبی است که در سینه میتپد ، همان که گاهی میشکند ، گاهی میگیرد و گاهی میسوزد. گاهی سنگ میشود و سخت و سیاه و گاهی هم از دست میرود.
با این دل میشود دلبردگی و بیدلی را تجربه کرد. دل سوختگی و دل شکستگی هم توی همین دل اتفاق میافتد . سنگدلی و سیاهدلی هم ماجرای این دل است.
با این دل است که عاشق میشویم ، با این دل است که دعا میکنیم و گاهی با همین دل است که نفرین میکنیم و کینه میورزیم و بد دل میشویم.
اما قلب دیگری هم هست . قلبی که از بودنش بی خبریم . این قلب در سینه جا نمیشود و به جای آنکه بتپد، میوزد و میبارد و میگردد و میتابد.
این قلب نه میشکند و نه میسوزد و نه میگیرد، سیاه و سنگ نمیشود، از دست هم نمیرود. زلال است و جاری، مثل رود و مثل نسیم و آن قدر سبک که هیچ وقت، هیچ جا نمی ماند. بالا میرود و بالا میرود و بین زمین و ملکوت میرقصد . آدم همیشه از این قلبش عقب میماند.
این همان قلب است که وقتی تو نفرین میکنی، او دعا میکند ، وقتی تو بد میگویی و بیزاری، او عشق میورزد، وقتی تو میرنجی او می بخشد ...
این قلب کار خودش را میکند ، نه به احساست کاری دار، نه به تعقلت، نه به آنچه میگویی و نه به آنچه میخواهی و آدمها به خاطر همین دوست داشتنیاند . به خاطر قلب دیگرشان، به خاطر قلبی که از بودنش بی خبرند.
"در سینهات نهنگی میتپد"
"عرفان نظر آهاری"
+بشنوید با صدای سمانه (اتاق دلم) کاری از تیم رادیوبلاگی ها :)