- آقاگل
- چهارشنبه ۱ شهریور ۹۶
آغاز دفتر چهارم؛ 20 خرداد96 مصادف با میلاد امام حسن مجتبی(ع)
1
مردِ غیرت ندهد آبروی فقر به باد
روزه نیت کند آن روز که نانش نرسد...
طالب آملی
2
خدایا حاجتی دارم که باید مطمئن باشم
تو هم مثل همه امروز و فردا میکنی یا نه؟
ببین! من یوسفم امّا، کمی تا قسمتی ناپاک
مرا مهمان آغوش زلیخا میکنی یا نه ؟
علیاکبر یاغیتبار
3
توبهات از روزهایم عشقبازی را گرفت
آه از آن زاهد که استغفار یادت دادهاست
سجاد سامانی
4
خلق دلسنگاند و من آیینه با خود میبرم
بشکنیدم دوستان دشنامِ پنهانی بس است...
فاضل نظری
5
ما ازین هستی ده روزه به جان آمدهایم
وای بر خضر که زندانی عمر ابد است
صائب تبریزی
6
اگر وفا به تو نسپرده ام مرنج از من
از اینکه عمر منی، اعتبار نیست تورا
مخلص کاشانی
7
عاشق نشوم، دل ندهم، پس به چه کوشم؟
جز عشق، دگر بهر چه کار است دل ما؟
شفایی اصفهانی
8
دوشت به خواب دیدم و گفتم که آمدی؟
ای خوش ترین خوش آمده، بار دگر بیا!
هوشنگ ابتهاج
9
گل که میخندد،گهى خون میچکد از خندهاش
شادکامِ دهر گر این است، پس ناشاد کیست؟
طالب آملی
10
گفتم: "نشین به منظر چشمم" به خنده گفت:
"در رهگذار سیل، که بنیاد خانه کرد؟!"
رفعت سمنانی
11
نی صدرِ وصل خواهم و نی پیشگاهِ قرب
همراهیِ تو یک - دو - سه گامی مرا بس است
وحشی بافقی
12
به دستِ کریم توست امیدم که هیچگاه
چشمی به دست یاریِ مردم نداشتم...
سجاد رشیدی پور
(میلاد امام حسن مجتبی(ع) رو تبریک عرض میکنم)
13
گیرم سلامی هم رسید از او
یا نامهای هم آمد و خواندی
وقتی که یوسف بر نخواهد گشت
با بوی پیراهن چه خواهی کرد؟
گفتم بیا آیندهی من باش
تنها دلیل خندهی من باش
خندید و ساعت را نگاهی کرد
پرسید: بعد از من چه خواهی کرد...؟
محمدرضا طاهری
14
ناز شوال همین امشب و فرداست ولی
تا ابد رؤیت روی تو بعید است ... بعید!
فاضل نظری
15
دیگران را عید اگر فرداست ما را این دمست
روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست
سعدى
16
عید آمد و هرکس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی اگر درویش است
من بی تو به کار خود نظرها کردم
دیدم که هنوزم رمضان در پیش است...
لاادری همایونی
17
یک ماه نه
یک عمر ز تو روزه گرفتیم
گفتند اذان را و
نشد هجر تو افطار.......!!!!!!؟
علی ارحامی
18
عشوه کن بیشتر از ماه شب اول ماه؛
ماه من این همه زیبایی و این ناز کم است...!
مهدی آسترکی
19
هنا، عند مُنْحَدَرات التلال، أمام الغروب
وفُوَّهَة الوقت،
قُرْبَ بساتینَ مقطوعةِ الظلِ،
نفعلُ ما یفعلُ السجناءُ،
وما یفعل العاطلون عن العمل:
نُرَبِّی الأملْ.
(اینجا، در سراشیب تپهها، پیشاروی غروب
و دهانه توپ زمان،
کنار نهالستانهای شکستهسایه،
به همان کاری مشغولیم که زندانیان
به همان که خیلِ بیکاران:
امید میپروریم)
محمود درویش
20
آخرین افطاریِ این ماه نزدیک است و کاش
روی ماهت جلوهگر باشد در استهلالها...
🌙 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
آخرین تغییر روز آخر ماه مبارک رمضان.
عید همه دوستان مبارک ان شالله.
21
امشب به قصه دل من گوش میکنی!
فردا مرا چو قصه فراموش می کنی...
هوشنگ ابتهاج
22
مُحمَّدْ،
یریدُ الرجوعَ إلى البیت، مِنْ
دون دَرَّاجة... أو قمیص جدید
یریدُ الذهابَ إلى المقعد المدرسیِّ...
الى دَفتر الصَرْف والنَحْو: خُذنی
الى بَیْتنا، یا أبی، کی أُعدَّ دُرُوسی
و أکملَ عمری رُوَیْداً رویداً...
على شاطئ البحر، تحتَ النخیلِ
و لا شیء أبْعدَ، لا شیء أبعَدْ
محمد،
میخواهد به خانه برگردد
بی دوچرخه بی پیرهنی نو
در آرزوی نیمکت مدرسه
و دفتر مشقهایش است
پدر! مرا به خانهمان ببر
تا مشقهایم را بنویسم
و آهسته آهسته
روی ساحل دریا
و زیر سایههای درختان نخل
زندگی کنم
اینکه چیز زیادی نیست
اینکه چیز زیادی نیست
محمود درویش
23
بلادٌ علی أهبَة الفجر،
صرنا أقلّ ذکاءً،
لأنّا نُحملقُ فی ساعة النصر:
لا لیلَ فی لیلنا المتلألئ بالمدفعیة،
أعداءنا یسهرون،
وأعداءنا یشعلون لنا النور،
فی حلکة الأقبیة
سرزمینی است در آستانه سپیده دم
کم نور گشتهایم
زیرا به هنگام پیروزی، به همدیگر زُل میزنیم:
در شبِ ما که با توپ، روشن گشته
شبی وجود ندارد؛
دشمنان ما بیدارند
و برای ما در سیاهی جامههایشان،
آتش روشن میکنند.
محمود درویش
24
خدایا داد از این دل داد از این دل
نگشتم یک زمان من شاد از این دل
چو فردا داد خواهان داد خواهند
بر آرم من دو صد فریاد از این دل
باباطاهر
25
رفتهای...
اما گذشتِ عمر تاثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز
فردا بیشتر....
حامد عسکری
26
ماهی تنهای تنگم،
کاش دست سرنوشت
برکهای کوچک به من میداد
دریا پیشکش!
سجاد سامانی
27
بوعلی سینا هم این لب را اگر بوسیده بود
جای قانون و شفا "دیوان سینا" داشتیم!
رسول رمضانیان
28
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
آئینه نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران...
استاد شفیعی کدکنی
(حتی به روزگاران با صدای علیرضا قربانی، بشنوید.)
29
گرچه آرام از دل ما می رود
همچنین می رو که زیبا می روی...
سعدی جان
30
تو زیبایی و زیبایی، در اینجا کم گناهی نیست
هزاران سنگ خواهد خود در مرداب، ماه اینجا ...
فاضل نظری
آخرین تغییر، هفته اول تیرماه
31
بوسه ای گر نربوده ست ز یاقوت لبش
دهن لاله چرا تا به جگر سوخته است؟
صائب تبریزی
32
تا نهادم پای در وحشت سرای روزگار
عمر من در فکر آزادی چو زندانی گذشت!
صائب تبریزی
33
چه فارغ بال میگشتم درین عالم اگر میشد
غم امروز چو اندیشه فردا میشد فراموشم!
صائب تبریزی
34
گفتی: به راستی دلت از ما شکسته شد؟
خود کی درست بود؟! که بشکستهایم باز
اوحدی
35
ببین حکایت شیرین عشق با دل من
چه کرده است! که فرهاد میدهد پندم...
سجاد سامانی
36
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
به دو عالم ندهم لذت بیماری را
لاادری همایونی
37
بعد از گذشتن غم و اندوه سالها
حالا رسیده نوبت ما بیخیالها
آسان نبوده جور زمانه ولی هنوز
شیریم و زندهایم به رغم شغالها...
علی نجاتی
38
و الحبّ مثل الموت
یجمعنا... یفرقنا
و لیس لنا اختیار...
و عشق به مرگ میماند
ما را در کنار هم جمع میکند
از هم جدا میکند
و ما را اختیاری نیست...
فاروق جویدة
39
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم...
حافظ
(ساز و آواز استاد شجریان. عالی است)
40
آنقدر که گیج میزنم بعد از تو
خود را به خلیج میزنم بعد از تو
تو جام شراب میزنی بعد از من
من آب هویج میزنم بعد از تو
مرتضی لطفی
لبتون خندون :)
آخرین تغییر هفته دوم تیر
41
صفایی بود دیشب با خیالت خلوت مارا
ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم!
شهریار
42
الموت لا یوجع الموتی
الموت یوجع الأحیاء...
مرگ مردگان را اذیت نمیکند
زندگان را به درد میآورد...
محمود درویش
43
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد!
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک...
حافظ جان
44
نشود فاش کسی انچه میان من و توست
تا اشارت نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
هوشنگ ابتهاج
(با صدای مستان همای بشنوید حتماً)
45
تو انعکاسِ من شدهای... کوهها هنوز
تکرار میکنند تو را در صدای من
زنده یاد نجمه زارع
46
رفتهای...
اما گذشتِ عمر تاثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز،
فردا بیشتر....
حامد عسکری
47
تو آرزوی محال من باش رفیق
من مال توام، تو مال من باش رفیق
دلتنگ تو، دلتنگ تو، دلتنگ توام
لطفا نگران حال من باش رفیق!
جلیل صفربیگی
48
دل عاشق به پیغامی بسازد
خمار آلوده با جامی بسازد
مرا کیفیت چشم تو کافی ست
ریاضت کش به بادامی بسازد...
بابا طاهر
49
گر عقل پشت حرف دل، اما نمیگذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمیگذاشت
از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
میشد گذشت... وسوسه اما نمیگذاشت!
فاضل نظری
50
اندر دل من درون و بیرون همه اوست
اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
این جای چگونه کفر و ایمان گنجد؟
بیچون باشد وجود من، چون همه اوست!
مولانا
آخرین تغییر هفته سوم تیرماه
51
در پردهی قیل و قال گفتیم و نشد
از پنجرهی خیال گفتیم و نشد
گفتند: بگو، تا دلت آرام شود
گفتیم، هزارسال گفتیم و نشد!
امید مهدی نژاد
52
روزم که به شب رسید، شب را چه کنم؟
با درد شدم رفیق، تب را چه کنم؟
گیرم که هوس را به ادب خواباندم
بی خوابیِ عشق ِبیادب را چه کنم؟
امید مهدی نژاد
53
عمری به بلندای ازل میطلبد
شرح زلفش شیخ اجل میطلبد
بس نیست دوبیتِ مختصر، حوصله کن
این قصه دراز است غزل میطلبد
امید مهدی نژاد
54
یک مشت کتاب و دفتر و دیگر هیچ
اندوختهای مختصر و دیگر هیچ
-یک مشت کتاب و دفتر و دیگر چه؟
یک مشت کتابِ دیگر و دیگر هیچ!
امید مهدی نژاد
55
برگردهی سادهها سواری کردند
بر شانهی جادهها سواری کردند
اسب و فیل و شاه و وزیر از پی هم
بر دوش پیادهها سواری کردند!
امید مهدی نژاد
(چند رباعی برگزیده از کتاب پیادهها سروده امید مهدی نژاد)
56
آتش به دلم زدی تنورم کردی
سنگی شده بودم و بلورم کردی
من عاقل کم تحمّلی بودم که
تبدیل به عاشقی صبورم کردی
جواد حاجیزاده
57
ای در دل من میل و تمنا همه تو
واندر سر من مایه سودا همه تو
هرچند به روزگار در می نگرم
امروز همه تویی و فردا همه تو ...
مولانای جان
58
ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو
مولانای جان
(هر دو رباعی بالا رو همایون جان شجریان خوانده اند، پیدا کنید و گوش دهید-آلبوم نه فرشته ام نه شیطان، قطعه چونی بی من)
59
وا فریادا ز عشق وا فریادا
کارم به یکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا
ور نه من و عشق هر چه بادا بادا
ابوسعید ابوالخیر
60
تا کی غم این خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
خیام عزیز
(مگر میشود رباعی نوشت و از خیام ننوشت؟)
آخرین تغییر هفته اول مرداد، منزل جدید!
- این هفته به این خاطر که کتاب امید مهدی نژاد اغلب همراهم بود رو آوردم به رباعی نویسی.
61
خُوشا چشمی که صبحِ او به لبخندِ تو وا گردد ...
محمد عسگری
62
فی المسافة
بین غیابک و حضورک
انکسر شیء ما لن یعود کما کان أبدً.
ترجمه:
در فاصلهی
میان هجرانت تا وصال
در من چیزی میشکند که هیچ گاه ترمیم نخواهد شد.
غادة السمان
63
أو تدری؟
أسراب الخیول التی تصهل فی دمک
انا التی ربیتُ جنونها
علی مهل!...
ترجمه:
هیچ میدانی
به گلهی اسبهایی که در خون ِ تو شیهه میکشند
منم که سر ِ صبر جنون آموختهام؟...
ربیعه جلطی
شعرهای بعدی را کاری ندارم شاعر برای چه و کجا سروده، من این شعرها را در وصف امام رضا میخوانم و بس. اغلب هم اشعاری بوده اند که در کانال آقا کار شدهاند. یکی از برکات فضای مجازی برای این بنده خطاکار این بود که به واسطهاش در خدمت آقا باشم. بسیار شیرین است برای من. بسیار شیرین است این خدمت.
64
دل برده از بهشت، زوایای مرقدت
ازبس که در حریم تو بوی خدا رسید...
65
به خدا دلخوشیام مهر و تولای شماست
جذبۀ مِهر شما میکشدم سوی بهشت...
66
مرغِ دلِ ما را که به کس رام نگردد
آرام تویی، دام تویی، دانه تویی تو...
میرزا حبیب خراسانی
67
توصیف ناپذیری و این را به غیر تو
در وصف هر کسی که بگویم، تعارف است...
سجاد سامانی
68
ای در دل من میل و تمنا همه تو
و اندر سر من مایهی سودا همه تو
هرچند به روزگار در مینگرم
امروز همه توئی و فردا همه تو
مولوی
69
از رهگذر خاک سر کوی شما بود؛
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد...
حافظ
70
هر که دلارام دید از دلش ارام رفت...
سعدی
ولادت امام رضا(ع) را مجدد تبریک عرض میکنم.
71
نخواست شیخ بیابد مرا که یافتنم
چراغ نه، که به گشتن هم احتیاج نداشت !
فاضل نظری
72
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را:
«منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را!»
کاظم بهمنی
73
شب، ندارد سرِخواب...
شاخِ مایوسِ یکی پیچکِ خُشک
پنجه بر شیشه ی در می ساید
من ندارم سرِ یأس،
زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور
ضربِ آهسته ی پاهای کسی می آید...
شاملوی عزیز
(کی میگفت من شاملو نمیخونم؟)
74
تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد؟!
این قدر دانم که از شعر ترش خون میچکید
حافظِ جان
75
به سان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند
رونده باش
امید هیچ معجزهای ز مرده نیست،
زنده باش...
ابتهاج عزیز
(عجیب این شعر ابتهاج به دلم نشسته)
76
چو عکس ماه که افتد درون چشمهی روشن
به چشم من همه نزدیکی و ز من همه دوری!
خاقانی
77
سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره عشق چه ها میخواهی
صبح تا نیمهی شب منتظری
همه جا مینگری
گاه با ماه سخن میگویی
گاه با رهگذران
خبر گمشدهای میجویی
راستی گمشدهات کیست؟
کجاست؟
قیصر شعر ایران
78
بلند حرف بزن ماهِ بیقرینه! ولی
مراقبِ سخنت باش، شب خبرچین است
ناصرحامدی
79
ضمیرها بَدَلِ اسمِ اعظماند همه
از "او" و "ما" که منم ، تا "من" و "شما" که تویی
مرحوم حسین منزوی
80
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم...
حافظ
(این را بارها و بارها با صدای استاد شنیدهام. به قول سایه اگر خود حافظ بود شجریان را به خاطر اینچنین خواندنش غرق بوسه میکرد!)
81
سلامٌ للذین
احبّهم عبثا
ً
ترجمه:
سلام به کسانی که
بیهوده دوستشان داشتم
محمود درویش
82
بمیرم پیش آن لب، اینچنین گاهی تبسم کن
بحمدالله که دیدم بی گره، یک بار ابرویت!
وحشی بافقی لعنتی
83
بر جای نماندهست نه یاری نه رفیقی
تقدیرِ دلِ ماست که هر کس به طریقی...
امیرحسین اللهیاری
84
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد...!
حسین جنتی
85
گفتم به چشم کز عقب ِگلرُخان مرو!
نشنید و رفت، عاقبت از گریه کور شد
فیض کاشانی
86
کم نامهی خاموش برایم بفرست!
از حرف پرم، گوش برایم بفرست
دارم خفه می شوم در این تنهایی
لطفا کمی آغوش برایم ...
جلیل صفربیگی
87
دل خستهام و خراب، تنهایی جان!
لبریزم از اضطراب، تنهایی جان!
من زخم نبستهی زیادی دارم
تو شام بخور، بخواب، تنهایی جان!
جلیل صفربیگی
88
هر روز از این مسیر برمیگردم
از رفتن ناگزیر برمیگردم
تو شام بخور بخواب تنهایی جان!
من مثل همیشه دیر برمیگردم...
جلیل صفربیگی
89
شما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط ترانه سرودیم و نان در آوردیم
برای اینکه بگوییم با شما بودیم
چقدر از خودمان، داستان در آوردیم...
سعید بیابانکی
#شهید_محسن_حججی
آخرین تغییر هفته های پایانی تابستان
90
حین أحببتک
لاحظتُ بأن الله
قد عاد إلی الأرض أخیرا...
::
وقتی عاشقت شدم
فهمیدم خدا بالاخره به زمین برگشته...
نزار قبانی
91
ما مرّ ذکرک الا وابتسمتُ له
کأنک العید و الباقون أیام...
::
هرگاه یاد تو از خاطرم گذشت لبخند زدم
گویی تو "عید"ی و بقیه "روزها"یند...
شادی المرعبی
92
یک نیم رخت الست منکم ببعید
یک نیم دگر ان عذابی لشدید
بر گرد رخت نبشته یحی و یمیت
من مات من العشق فقد مات شهید
ابوسعید ابوالخیر
93
دم غروب، میان حضور خسته ی اشیا
نگاه منتظری حجم وقت را می دید.
و روی میز، هیاهوی چند میوه ی نوبر
به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود.
و بوی باغچه را، باد، روی فرش فراغت
نثار حاشیه ی صاف زندگی می کرد.
و مثل بادبزن، ذهن، سطح روشن گل را
گرفته بود به دست
و باد می زد خود را.
سهراب
94
به امیدی که چون باد بهار از در درون آیی
چو گل در دست خود داریم نقد زندگانی را
صائب تبریزی
95
برای دیدن آن خوب، آن خجسته ی مطلوب
چقدر باید از این روزهای بد، بشمارم؟
حسین منزوی
96
رفیق آمد و از پشت دشنهای زد و رفت
ولی همین که فراموشمان نکرد خوشیم...
عبدالمهدی نوری
97
انگشت به لب ماندهام از قاعدهی عشق
ما یار ندیده، تب معشوق کشیدیم...
صائب تبریزی
98
من از چشم تو ای ساقی خراب افتادهام؛ لیکن
بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم...
حافظ
99
چشمی به تخت و بخت ندارم، مرا بس است
یک صندلی برای نشستن کنار تو
حسین منزوى
100