- آقاگل
- دوشنبه ۱ ارديبهشت ۹۹
- ۳۳ نظر
ما را سَریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سربرود هم برآن سریم
+روز اول اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی شیرازی است.
پ.ن: آلبوم نوا مرکبخوانی را پیدا کنید و گوش دهید.
پ.ن2: اگر دوست داشتید، بیتی از سعدی بنویسید.
ما را سَریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سربرود هم برآن سریم
+روز اول اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی شیرازی است.
پ.ن: آلبوم نوا مرکبخوانی را پیدا کنید و گوش دهید.
پ.ن2: اگر دوست داشتید، بیتی از سعدی بنویسید.
کتاب بامعرفتهایش را از توی قفسۀ طنز برمیدارم. حمد و سورهای میخوانم و بعد به نیت فال، کتاب را باز میکنم:
عشق شما بسته به جونم هنوز
واسه شما دلنگرونم هنوز
دم به دم و روز و شب و ماه و سال
آدمه و هزار فکر و خیال
میگم یهوقت تو راه کج نیفتین
بیخودی رو دندۀ لج نیفتین
به جرم بند و بستِ پشت پرده
فنا نشین یهوقت خدا نکرده
نشین دچار نخوت و توهم
با چارتا بوق و سوت و دست مردم
کسی اگه محلتون میذاره
یه وقتی یابو ورتون نداره
همیشه عجز و ندبه از ورع نیست
سلام اهل خدعه بیطمع نیست
دوماد اگر پدرزنو میبوسه
برای بعله گفتنِ عروسه
بعلهبرون به قصد چاپلوسی
برای عقد و بعدشم عروسی
نمیشه کوهو کَند و نابودش کرد
نمیشه دریا رو گلآلودش کرد
تو غم و شادی مث مولا باشیم
جنگل و کوه و دشت و دریا باشیم
دریافت (از آلبوم بامعرفتهای عالم با صدای استاد ابوالفضل زرویی نصرآباد عزیز.)
+روانش شاد.
ای پادشه خوبان[اینترنت] داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد، وقت است که باز آیی...
هنا، عند مُنْحَدَرات التلال، أمام الغروب
وفُوَّهَة الوقت،
قُرْبَ بساتینَ مقطوعةِ الظلِ،
نفعلُ ما یفعلُ السجناءُ،
وما یفعل العاطلون عن العمل:
نُرَبِّی الأملْ.
(اینجا، در سراشیب تپهها، پیشاروی غروب
و دهانه توپ زمان،
کنار نهالستانهای شکستهسایه،
به همان کاری مشغولیم که زندانیان
به همان که خیلِ بیکاران:
امید میپروریم)
از صبح نشستهام به خواندن جزوۀ ادبیات. به حفظ کردن اسم شاعرها و کتابهایشان. کاری مسخره برای شرکت در یک آزمون استخدامی.(که خود آزمون و شرکت من در آزمون و تمامی این فرایند هم کم مسخره نیست.)
میرسم به اسم محمود درویش. شاعر عرب که به گفتۀ این برگههای روی زمین، تنها برای فلسطین شعر میگفته و شاعر مقاومت فلسطین است و کتاب «از یک انسان» اثر اوست.
من اما هروقت اسم محمود درویش را میشنوم، یاد کلمههای بالا میافتم. کلمههایی که بیشباهت به حال این روزها نیست. راستش روزهاست که نشستهایم و امید میپروریم. همچون که خیل بیکاران، همچون که زندانیان.
همین.
پینوشت: راستی از محمود درویش چه شعری در کتابهای درسی بود؟
طفل بی حوصلهام خسته ز تعطیلیها
مهر من زود بیا! وقت دبستان من است...
لیلا خرمگاه