۹۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعرنگاری» ثبت شده است

خوردیم چو گنجشک به دیوار بلورین...

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۱۱ خرداد ۹۵
  • ۱۹ نظر


خوردیم چو گنجشک به دیوار بلورین!

پنداشته بودیم که این پنجره باز است...

نیم پست هایی که ثابت می مانند.

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۸ خرداد ۹۵

 گفت:

  - توی ذوقش نزنید!

 گفتمش:

  - ذوق اگر داشته باشد! باشد.



س.ن: دور و برمان پر شده بود از جنبش‌ها و چالش‌ها و حرکت‌های اینچنین! تا جایی که نفس‌مان تنگ آمده و خلقیاتمان بسی تلخ گشته بود.

باری، در این بین باید بگویم این جنبش در مسیر بخوانیم و کتاب خوان‌های متحرک الحق یک هوای تازه بود در این فضای گرفته و تیره رنگ!

اگر دوست داشتید بپیوندید.

 

اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب!+ الحاقیه

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۵

شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی ست!

که آنچه در سر من نیست، ترس رسوایی ست!


چه غم که خلق به حُسن تو عیب میگیرند؟

همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی ست!


اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب!

که آبشارم و افتادنم تماشایی ست...!!


شباهت تو و من هرچه بود ثابت کرد

که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست!


کنون اگرچه کویرم هنوز در سر من

صدای پر زدن مرغ های دریایی ست....


"فاضل نظری"

"کتاب"



شعر خوانی فاضل نظری عزیز در برنامه خندوانه بیست و دوم اردیبهشت :

کانال شعر فاضل نظری جان




به یاد خالق ترانه گنجشکک اشی مشی...

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۵
  • ۱۹ نظر

"حسن حاتمی خالق ترانه گنجشکک اشی مشی صبح روز دو شنبه در بیمارستانی در زادگاهش کازرون در گذشت."

"خبرگزاری ایسنا"

 

روحش شاد و یاد و خاطرش گرامی باد...

 

 


 

 

ترانه گنجشکک اشک مشی با صدای زنده یاد فرهاد مهراد.

عالیجناب عشق

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۵
  • ۱۹ نظر

اعیاد شعبانیه رو به همه دوستان وبلاگستان تبریک عرض می کنم.

ان شالله همیشه به شادی.

چه عید مبارکی، عیدی نیز گرفتیم ^___^



آمد آن سایه‌ی ‌رحمت که پناه همه اوست

هر کجا روی کند، میل به احسان دارد 


تفسیر الشعر فی المحضر آقاگل

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۹۵
  • ۲۸ نظر

در کوی نیک نامی مارا گذر ندادند - حافظ

تفسیر آقاگل:

منظور از گذر در بیت فوق همان گذرنامه است! شاعر در بیت فوق من باب فرهنگ سازی به جای واژه سخیف و انگلیسی پاسپورت از واژه گذرنامه استفاده کرده. و منظورش این بوده چون گذرنامه نداشته در نتیجه به آنجا ( که نمی دانیم کجا بوده و در همین حد مطلعیم که جای خوبی بوده است!) راهش نداده اند!


از هر چه می رود سخن دوست خوش تر است! - سعدی

تفسیر آقاگل:

 آنچنان که دیرین شناسان گفته اند در گذشته سخن دوست بر دو نوع بوده است! "سخن خوش تر" و "سخن خوش خشک"! به گونه ای که چند روزی سخن خوش تر را جلوی آفتاب پهن می کرده اند تا خشک گردد! و قابلیت ذخیره سازی درازمدت را دارا شود! چنانکه بتوان در زمستان نیز از آن استفاده کرد!


زین همرهان سست عناصر دلم گرفت - مولوی

تفسیر آقاگل:

مولوی شناسان معتقدند وی علاوه بر شاعری به علم زیبای کیمیا نیز علاقه وافری داشته است. و انگونه که مشخص است و از این بیت بر می آید منظور از سست عناصر فلزات گروه دوم جدول تناوبی است(کلسیم-منیزیم-باریم-استرانسیم و...) که با آنکه در دسته فلزات قرار می گیرند اما به شدت سست و نرم هستند! و شاعر همرهان خودش را به این فلزات تشبیه کرده است.(مثلا میگفته هی! کلسیم اون آب رو بده بیاد!)


خرم کوه و خرم صحرا خرم دشت - باباطاهر

تفسیر آقاگل:

تفسیر بنده از بیت فوق این است که گویی شاعر خری داشته که هر روز وی را به چرا گاه های متفاوت می برده است. از کوه و دشت گرفته تا صحرا و گلزارها. البته اینکه چرا در قدیم الایام خرها را اینقدر محترم می شمرده اند در حاله ای از ابهام است و این بنده نگارنده اطلاعی از آن ندارم.


ای چرخ فلک خرابی از کینه توست! - خیام

تفسیر آقاگل:

این بیت اثبات می کند ایرانیان اولین اقوامی بوده اند که چرخ و فلک هوشمند ساختند! که البته همین ایده هوشمند سازی کار دسته شان داده و روزی از روزهاه چرخ و فلک ها اعتصاب کرده و از روی کینه و دشمنی تصمیم گرفتند دیگر نچرخند! و چون نچرخیدند ایرانیان آن ها را در کوره های ذوب ریخته و نسل ان ها را منقرض گردانیدند!


با رنگ و بویت ای گل گل رنگ و بو ندارد! - شهریار

تفسیر آقاگل:

این بیت هم در نوع خودش پارادوکس عجیبی است! حتی عجیب تر از پارادوکس گربه شرودینگر! معشوق را به گل تشبیه می کند و بعد می گوید که گل ها رنگ و بو ندارند! بعد خب معشوق خودش هم که گل است پس او هم نباید رنگ و بو داشته باشد! حال شما بیابید سن پرتقال فروش را!


قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب - سهراب

تفسیر آقاگل:

من باب این شعر سهراب جان، این بنده نگارنده چهارسال تمام کاشان بودم! اینکه شاعر در کویر کاشان در پی ساخت قایق بوده و میخواسته بعد از ساختش بیاندازدش به آب حکایتی است بس عجیب! حتی عجیب تر از آن بنده خدایی که در تهران غرق بود ولی تهران دریا نداشت!

باری، این مورد آخر را گفتم تا چنانچه از مطلب بالا خونتان به جوش آمده، آدرنالین تان بالا زده و قصد دارید از فرط خوشی به افق روی آورده جامه بدرید و بانگ بر آورید که "سهراب قایقت جا دارد؟" زهی خیال باطل! بدانید قایق سهراب کشکی بیش نبود!

بس که دندان گذاشتم رویش، "جگرم" درد می کند بدجور!...

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱۷ ارديبهشت ۹۵
  • ۱۲ نظر

من درختی کلاغ بر دوشم، "خبرم" درد می کند بدجور!

ساقه تا شاخه ام پر از زخم است، تبرم درد می کند بدجور!

 

من کی ام جز نقابی از ابهام؟ درد بحران هویت دارم

یک اشاره بدون انگشتم، "اثرم" درد می کند بدجور!

 

جنگجویی نشسته بر خاکم، در قماری که هر دو می بازیم

پسرم روی دستم افتاده، "سپرم" درد می کند بد جور!

 

مثل قابیل بی قبیله شدم، بوی گندم گرفته دنیا را

بس که "حوّا" هوایی اش کرده، پدرم درد می کند بدجور!

 

هرچه کوه بزرگ می بینی، همگی روی دوش من هستند

عاشقی هم که قوز بالا قوز، کمرم درد می کند بدجور!

 

تو فقط صبر می کنی تجویز، من فقط صبر می کنم، یکریز

بس که دندان گذاشتم رویش، "جگرم" درد می کند بدجور!...

مرتضی خدایگان



س.ن:وقتی کسی از دردهایش می نویسد. وقتی کسی حالش خراب هست. نیایید برایش بنویسید "احسنت-خوب بود-عالی!-موفق باشید! و هزار کوفت و زهر مار دیگر." خواهش می کنم.

در کشتن ما چه میزنی تیغ جفا؟

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۱۴ ارديبهشت ۹۵




تا با غم عشق تو مرا کار افتاد

بیچاره دلم در غم بسیار افتاد

بسیار فتاده بود اندر غم عشق

اما نه چنین زار که این بار افتاد...


*****

سودای ترا بهانه‌ای بس باشد

مستان ترا ترانه‌ای بس باشد

در کشتن ما چه میزنی تیغ جفا

ما را سر تازیانه‌ای بس باشد...