- آقاگل
- جمعه ۲۳ شهریور ۹۷
براهنی در کتاب «خطاب به پروانهها» شعری داره که پایین همین پست میتونید بشنویدش. نکتۀ شعر اینجاست. شاعر یعنی رضا براهنی در این شعر به دنبال آفتاب و باریکهای نور(امید) بوده و گویا هرچه کرده به اون باریکۀ نور نرسیده. از دویدن در پی دیوانهای بگیر تا نوشتن به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک، تا دریدن شکم روزگار خویش و زدن کشیدهها به رُخان خویش. در کتاب نویسنده برای اینکه این انتظار و حس انتظار رو به خواننده بهتر منتقل کنه این شعر رو این شکلی نوشته:
«شتاب کردم که آفتاب بیاید.................. نیامد.» (متن شعر)
«شتاب کردم که آفتاب بیاید....» (شیفت به آخر سطر) و بعد «نیامد» یعنی چی؟ یعنی حتی نویسنده از موقعی که جمله اول رو نوشته باز منتظر بوده که آفتاب بیاد. باز شتاب کرده که آفتاب بیاد. ولی خب آخرش چی شده؟ نه، نیامده. باز نیامده و نرسیده. شعر با مفهوم و قشنگیه. میتونید اون رو با صدای مسعود زاروی خوشصدا بشنوید.
خوانش شعر: مسعود زاروی(یک زندگی بهتر)
1
ما را که "یا مجیر" و "اجرنا" عوض نکرد
دلتنگ گریه های محرم شده دلم...
3
دلم میلرزد از امروز با هر بانگ تکبیرت
تمام دشت را پر کرده آن آه نفسگیرت
هوای بادُباران دارد این چشمان من وقتی
به گوشم میرسد آن "ذکر استرجاع" دلگیرت ...
سید مجتبی ربیع نتاج
4
هر آنچه بود گذشت از فضیلت شب قدر
نگاه ما به شب اول محرم اوست...
شیخ رضا جعفری
5
ما را مگو حکایت شادی؛ که تا به حشر
ماییم و سینه ای که در آن ماجرای توست...
همام تبریزی
6
ذره خاکم و در کوی توام جای خوش است...
7
پرچم زده اند از غم تو کوچه به کوچه
انگار عوض کرده زمین پیرهنش را...
8
حالاتمام دغدغهام این شده حسین
این اربعین،کرب و بلا میبری مرا،حسین..؟
9
سفر عشق از آن روز شروع شد که خدا
مهر یک "بی کفن" انداخت میان دل ما
10
بیگانه کردیاش ز جهان و جهانیان
هر دل که گشت با تو دمی آشنا حسین...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
11
من اناری را، می کنم دانه، به دل می گویم:
خوب بود این مردم، دانههای دلشان پیدا بود....
سهراب سپهری
(پانزده مهر زادروز سهراب بود و روز سهراب)
12
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید دید
عشق را زیر باران باید جست...
سهراب سپهری
13
من در این تاریکی
فکر یک بره روشن هستم
که بیاید علف خستگیام را بچرد...
سهراب سپهری
14
طفلی به نام " شادی " ،
دیریست گم شدهست !
با چشمهای روشن براق ،
با گیسویی بلند به بالای آرزو ...
هر کس ازو نشانی دارد ؛
ما را کند خبر
این هم نشان ما :
یک سو خلیجفارس
سوی دگر خزر ...
استاد شفیعی کدکنی
(19 مهر زادروز استاد شفیعی کدکنی)
15
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
ایینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران...
استاد شفیغی کدکنی
(با صدای استاد شجریان عزیز فوق العاده شنیدنی است)
+از این قسمت به بعد تک بیت های ارسالی دوستانم هست در کانال تلگرام.(آدرس: مستقیم بالا در همسایگی تک بیت های بی مخاطب)
16
عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش
تا بدانی که به چندین هنر آراستهام...
حافظ جان
(بیست مهر روز حافظ شیراز)
17
خوش عروسیست جهان از ره صورت، لیکن
هر که پیوست بدو، عمر خودش کاوین داد...
حافظ جان
18
همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان بر افشانم چو شمع...
حافظ جان
19
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
حافظ جان
20
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...
...از آن به دیر مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
حافظ جان
21
عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی
نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند...
حافظ جان
22
بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش!
حافظ جان
23
مرغ زیرک نشود در چمنش نغمه سرای
هر بهاری که به دنباله خزانی دارد
حافظ جان
24
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس...
حافظ جان
25
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور بحق گفت جدل با سخن حق نکنیم...
حافظ جان
26
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت...
حافظ جان
هفته آخر مهر
31
خدایا یک نفس آواز !آواز !
دلم را زنده کن ! اعجاز ! اعجاز!
بیا بال و پر ما را بیاموز
به قدر یک قفس پرواز!پرواز!
قیصر شعر ایران
(با تشکر از وبلاگ واران)
32
از جمله رفتگان این راه دراز
باز آمده کیست تا بما گوید باز
پس بر سر این دو راههٔ آز و نیاز
تا هیچ نمانی که نمیآیی باز
خیام نیشابوری
33
جامی است که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
خیام نیشابوری
34
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر فنا درگذریم
با هفت هزار سالگان سر بسریم
خیام نیشابوری
35
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی بادهٔ گلرنگ نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست
خیام نیشابوری
36
اجرام که ساکنان این ایوانند
اسباب تردد خردمندانند
هان تاسر رشته خرد گم نکنی
کانان که مدبرند سرگردانند!
خیام نیشابوری
(این یکی رو خیلی دوست دارم! میگه سیاراتی که مدبر عالم هستن این طور سرگردانن تو که دیگه هیچی! چطور انتظار داری با عقل سر از کار جهان در بیاری آخه؟ هوم؟)
37
افسوس که نامه جوانی طی شد
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب
افسوس ندانم که کی آمد کی شد
خیام نیشابوری
38
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام زما و نینشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود!
خیام نیشابوری
39
این قافله عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری؟
پیش آر پیاله را که شب میگذرد...
خیام نیشابوری
40
آن لعل در آبگینه ساده بیار
و آن محرم و مونس هر آزاده بیار
چون میدانی که مدت عالم خاک
باد است که زود بگذرد باده بیار
خیام نیشابوری
(کی میگه نمیشه با کتاب خیام فال زد؟ ما که زدیم و میبینید که شد!)
+بعد از مدتها بیمهری و به مناسبت جلسه شبشعر دیدار با رهبری. بیتهای منتخب این دیدار:
41
مشامِ جان اگرخواهی معطّر گرددت باری
بیا تا بشنوی بوی بهشت جانفزا اینجا
بزن دست توسل را به درگاه عطای او
که باشد بحر جود و معدن لطف و عطا اینجا
صفر علیاحمدی-افغانستان
42
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
...
به امیدی که شاید بگذری از کوچه ام یک شب
به در آویختم فانوس هر شب روشن خود را...
میلاد حبیبی
43
هان! به آن پیرزن خسته بگو پیش بیاید
آمدم یوسف خود را به زر وی بفروشم!
سیدعلی شکراللهی
44
دست در دست تو دادیم و جهان شکل گرفت
حرکت کرد زمین، بعد، زمان شکل گرفت
...
حفرهای بود پر از خون وسط سینهی من
مهرت افتاد به قلبم، ضربان شکل گرفت
...
تا که سلمان وسط ظهر پس از نام نبی
اَشهَدُ اَنَّ علی گفت، اذان شکل گرفت
مهدی رحیمی
45
هرگز تکان شانهی دل را کسی ندید
من داغ لرزه را به دل بم گذاشتم
عالیه مهرابی
46
بگو نام مرا در زمرهی عشّاق بنویسند
که خوردم خون دلها بیستون در بیستون من هم
فائزه زرافشان
47
گر نباشد عشق، دنیا جای تنگی بیش نیست
بیستون بی تیشهی فرهاد، سنگی بیش نیست
...
چشم وا کردیم و عمر آمد به سر همچون حباب
از نبودن تا فنا دنیا درنگی بیش نیست
رضا صالحی
48
رنگ و بوی گل مرا از فکر فردا دور کرد
کاج اگر می کاشتم شاید خزانم این نبود
محمدحسن جمشیدی
49
ز من اقرار با اجبار می گیرند، باور کن
شکایت های من از عشق ازین دست اعترافات است
فاضل نظری
50
اگر در اصل، دین حُبّ است و حُبّ در اصل دین، بی شک
به جز دلدادگی هر مذهبی، مُشتی خرافات است...
فاضل نظری
آخرین تغییر 15 رمضان سال 1397
به مناسبت امروز که روز حافظ است این پست قدیمی را بازنشر میکنم. پستی که دقیقاً دو سال از انتشارش میگذرد:
هر روز که دیوان این رفیق سالهای دور را ورق میزنم بیشتر در شگفت میمانم از این همه نبوغ و طنز پردازی جناب شیخ و رفیق شفیق و گرمابه و گلستان:
فی المثل میفرمایند:
پری نهفته رخ و دیو در کرشمهی حسن
بسوخت دیده زحیرت که این چه بوالعجبیست
رخ پوشاندن پری و کرشمه آمدن دیو در حالی که انتظار داشتیم عکسش برقرار باشد( که در باطن معانی خاص خود را دارند و ما کاری بدان نداریم! - توضیح از بنده نگارنده) الحق ترکیبی است متناقض و طنزی است زیرکانه که تنها از جانب این رند نابکار بر میآید و بس.
یا میفرمایند:
گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش گو گناه من است
که جنابش با رندی خاصی مفهوم جبر و اختیار را به هم میدوزد که (البته خطر خط قرمز برای بنده نگارنده داشته و از ادامه دادنش عاجزم) ...
یا این بیت :
یا وفا، یا خبر وصل تو، یا مرگ رقیب
بوَد آیا که فلک زین دو سه کاری بکند؟
به نظر سه آرزوی متفاوت است اما دقیقاً یک نتیجه یکسان را در بر دارد! و این چیزی است که فقط از حافظ بر میآید و بس.
یا این بیت که واقعاً شاهکار است:
حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد
یعنی از وصل تو اَش هست کنون باد به دست
که در ظاهر اشاره دارد به داستان حضرت سلیمان، که باد تحت فرمان او بود. اما در باطن؟ دقت کنید به این مصرع "یعنی از وصل تو اَش هست کنون باد به دست!" یعنی هیچی!؟ فقط باد هوا! طی کردن این فرایند پیچیده برای رسیدن به دولت عشق تو و آخرش نتیجه؟ به هیچ چیزی دست پیدا نکردن!
باری، خلاصه اینکه مانده تا ما این رند عرصه شعر را بشناسیم،( جز واژه رند درخور نامش نیست.) و الحق که شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است و تمام.
و دست آخر همان تک بیت ناب فالهای این بنده نگارنده:
مگو دیگر که حافظ نکته دانست
که ما دیدیم و محکم جاهلی بود!
س.ن: در نظر داشته باشید نوشتههای بالا صرفا اندیشههای یک مهندس شیمی است! که اندکی دو هوایی شده....
همین!
به مناسبت امروز رادیوبلاگیها به همه وبلاگنویسها فال حافظ هدیه میده:
خاک کوی تو به صحرای قیامت فردا
همه بر فرق سر از بهر مباهات بریم...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
+تک بیتهای بیمخاطب را دریابید.
شش قطعه صوتی در یادکرد مهدی اخوان ثالث عزیز:
۱- زمستان، شعر و صدای مهدی اخوان ثالث، آهنگ از مجید درخشانی، آلبوم قاصدک
زمستان احتمالا معروفترین شعر امید است که در سال ۱۳۳۴ و در فضای پس از کودتای ۲۸ مرداد سروده شده است.
۲. ما، من، ما - شعر و صدای مهدی اخوان ثالث، آهنگ از مجید درخشانی، آلبوم چاووشی
ما، من، ما ظاهرا اخرین شعری است که اخوان سروده و تاریخ سرایش آن فروردین ۱۳۶۹ است.
۳. چاووشی - ساز و آواز کیهان کلهر و محمدرضا شجریان بر روی شعری از اخوان.
این قطعه بخشی از کنسرت تورنتو ۲۰۰۵ است که باقی آن یافته نشد.
۴. غزل ۳ -(ای تکیه گاه و پناه زیباترین لحظه های پرشکوه و پر عصمت من) شعر اخوان ثالث با صدای فروغ فرخزاد، آلبوم تنها صداست که میماند.
غزل ۳ درخشانترین شعر عاشقانه اوست.
۵. آواز کرک - شعر و صدای مهدی اخوان ثالث، آهنگ از فریدون شهبازیان، آلبوم صدای شاعر ۳
۶. در این شبها - آواز شهرام ناظری بر روی شعری از محمدرضا شفیعی کدکنی. از آلبوم سفر عسرت
این شعر را شفیعی کدکنی درباره اخوان ثالث سروده است.
س.ن:
متأسفانه امکان آپلود در اینجا نبود. همه را یکجا ارسال کردم داخل کانال.