۹۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعرنگاری» ثبت شده است

دیگر هوای نینوا دارد حسین

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۲۳ شهریور ۹۷



دریافت


کاروان کربلا 

شعر و صدای محمدحسین شهریار

نوای حاج‌ سلیم موذن‌زاده

که آفتاب بیاید...

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۲۷ مرداد ۹۷
  • ۷ نظر

براهنی در کتاب «خطاب به پروانه‌ها» شعری داره که پایین همین پست می‌تونید بشنویدش. نکتۀ شعر اینجاست. شاعر یعنی رضا براهنی در این شعر به دنبال آفتاب و باریکه‌ای نور(امید) بوده و گویا هرچه کرده به اون باریکۀ نور نرسیده. از دویدن در پی دیوانه‌ای بگیر تا نوشتن به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک، تا دریدن شکم روزگار خویش و زدن کشیده‌ها به رُخان خویش. در کتاب نویسنده برای اینکه این انتظار و حس انتظار رو به خواننده بهتر منتقل کنه این شعر رو این شکلی نوشته: 

«شتاب کردم که آفتاب بیاید.................. نیامد.» (متن شعر)

«شتاب کردم که آفتاب بیاید....» (شیفت به آخر سطر) و بعد «نیامد» یعنی چی؟ یعنی حتی نویسنده از موقعی که جمله اول رو نوشته باز منتظر بوده که آفتاب بیاد. باز شتاب کرده که آفتاب بیاد. ولی خب آخرش چی شده؟ نه، نیامده. باز نیامده و نرسیده. شعر با مفهوم و قشنگیه. می‌تونید اون رو با صدای مسعود زاروی خوش‌صدا بشنوید. 

 


دریافت

خوانش شعر: مسعود زاروی(یک زندگی بهتر)

  

در نقد جلسات شب شعر با رهبر

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۰ خرداد ۹۷
  • ۱۶ نظر
نمی‌دانم جلسات شعری که هرسال در شب میلاد امام حسن و در حضور رهبر برگزار می‌شود چند سال قدمت دارد. ولی تقریباً از آن سالی که ابوالفضل زرویی شعر «مشتی حسن چطوره حالاتتون/ قربون اون فهم و کمالاتتون» را خواند؛ دیدار شاعران با رهبر را دنبال کرده‌ام. فکر می‌کنم سال نود و یا نودویک بود که آقای زرویی و سعید بیابانکی شعر خواندند. اصلاً بعد از همان سال بود که دیدار شعرا با رهبر مورد توجه رسانه‌ها و حتی مردم عادی قرار گرفت. به هر حال، کاری به این مسئله ندارم. 
بهتر است همین ابتدای متن بگویم تحصیلات دانشگاهی من هیچ ارتباطی با ادبیات و فنون شعر و شاعری ندارد. اما در طی این شش هفت سال گذشته، شب و روزی نبوده که لااقل چند بیتی شعر نخوانده باشم. به همین خاطر فکر می‌کنم نه در مقام یک منتقد، ولی در جایگاه یک مخاطب و دنبال‌کننده می‌توانم (و این حق را دارم) تا نقدم را در مورد این شب شعرها بیان کنم. 
یک:
طی این سال‌ها نحوۀ دعوت شاعران به شب شعر رهبری همیشه با گله و داستان همراه بوده. و تقریباً هرسال شاعرانی بوده‌اند که خودشان را شایستۀ حضور در این جمع می‌دانسته‌اند. در اینجا چند سؤال مطرح می‌شود. اول اینکه شاعرانی که در این شب شعر شعرخوانی می‌کنند چطور انتخاب می‌شوند؟ دو اینکه چه طیفی از شاعران به این جلسات دعوت می‌شوند؟ و سه اینکه آیا می‌توان آنها را نماینده و نمادی از جریان شعری کل کشور دانست؟ البته فکر می‌کنم پاسخ به این سؤال‌ها کار سختی نباشد. مشخص و مشهود است که در انتخاب شاعران کاملاً گزینشی و فرمایشی عمل می‌شود. ولی نکته اینجاست که چرا باید اینگونه عمل شود؟ مگر اسم این جلسه دیدار شاعران با رهبر نیست؟ پس چرا تنها یک طیف خاص از شاعران دعوت می‌شوند؟ این طیف خاص چه برتری‌ای نسبت به دیگر شاعران کشور دارند؟ 
دو:
موضوع دیگری که نسبت به آن انتقاد دارم؛ اشعاری است که شاعران برای چنین جلساتی انتخاب می‌کنند. شعر آیینی گفتن هیچ اشکالی ندارد. اما چیزی که من را آزار می‌دهد این است که اغلب شاعران شعر آیینی می‌خوانند. شاید بگویید خب بخوانند، چه اشکال دارد؟ سرودن شعر آیینی نه تنها اشکالی ندارد بلکه بسیار نیکوست. اما به شرطی که محکم و در سطح بالا باشد. وقتی شاعران تنها برای اینکه در چنین جلسه‌ای شعر بخوانند دست به دامان شعر آیینی می‌شوند. من را یاد چندین قرن پیش و شعرهای درباری می‌اندازد. همان شعرهایی که در مدح پادشاهان و به امید صله و پاداشی گفته می‌شد. و این نه تنها ارج نهادن به شعر آیینی نیست بلکه باعث پایین آوردن سطح آن هم می‌شود. شاعری که شعر عاشقانه می‌گوید، شاعری که شعر طنز می‌گوید، شاعری که شعر اجتماعی و اعتراضی می‌گوید، چرا باید یک شبه سراغ شعر آیینی برود؟ مگر خواندن یک شعر عاشقانه در چنین شب شعری چه اشکالی دارد؟ یا خواندن یک شعر اعتراضی یا طنز چه اشکالی دارد؟ 
سه:
نکتۀ آخر هم باز بر می‌گردد به انتخاب اشعار و انتخاب شاعران. چندسال پیش، یعنی سال 94، خانم نجاتی شعری در جلسه دیدار با رهبر خواندند که با این بیت شروع می‌شد: "چکی مامان بیا صمیمی باشیم/ مثل دوتا دوست قدیمی باشیم" که گویا شعری بود خطاب به دخترشان چکاوک. در تمام زمانی که خانم نجاتی شعر می‌خواند، من بیننده به جای ایشان سرخ و سفید می‌شدم. شعری سطح پایین، مبتذل، مزخرف و ... که اگر به من می‌گفتند در جمع خانوادگی چنین شعری را بخوان رویم نمی‌شد. به عنوان یک مخاطب باید بگویم بعد از آن سال‌های اولیه، یعنی سال نود و نودویک، در این شب شعرها شاهد نزول سطح اشعار خوانده شده هم بودم. و همیشه یک چرای بزرگ جلوی رویم قرار داشته است.
سخن پایانی:
قبل از نوشتن این متن، شعرهای دیدار دیشب را می‌خواندم. امسال هم شعرهایی که خوانده شد چنگی به دل نمی‌زد. به جز دو سه مورد اغلب اشعاری سطحی و حتی فرمایشی بودند. اشعاری که نه نمایندۀ به حقی از شعر شاعران کشور بودند، نه منعکس کنندۀ درد جامعه بودند. و نه حتی در مقایسه با نمونه‌‌های مشابه خود حرفی برای گفتن داشتند.

یک پست و چند حرف

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۳ آذر ۹۶
  • ۱۶ نظر
مورد اول:
چند وقت پیش جایی ماشین رو پارک کرده بودم و منتظر نشسته بودم داخل ماشین. بعد از چند دقیقه انتظار یک عدد ماشین پژوی نقره‌ای‌رنگ رو دیدم که ظاهراً چون جای پارک پیدا نکرده بود. (یا شاید چون دقیقاً توی مغازه روبرویی کار داشت! و دلش نمی‌خواست ده بیست متر جلوتر یا عقب‌تر ماشینش رو پارک کنه)  به صورت دوبل پارک کرد و رفت که به کارش برسه. مجدد بعد از چند دقیقه انتظار، شخصی رو دیدم که سوار بر ویلچر بود. و از اونجایی که پیاده‌روهای ما اصولاً بسیار استاندارد و خالی از چاله‌چوله و موانعی با هدف زیباسازی شهری هستند به اجبار از خایابان به‌عنوان محل آمد و شد استفاده می‌کرد. مسیرش رو ادامه داد تا رسید به اون پژوی نقره‌ای‌رنگ که دوبل پارک کرده بود و رفته بود که به کارش برسه. چراغ تازه سبز شده بود و ماشین‌ها همین‌طور پشت سرهم می‌اومدن و می‌رفتن. حیرون و مستأصل چشم دوخته بود به پژوی نقره‌ای‌رنگی که دوبل پارک کرده بود و به پیاده‌رویی که گویا اون و امثال اون رو جزء جامعه به حساب نمی‌آورد.
ضمن اینکه از خودم و هرچه انسان مثل خودم هست بدم میاد. روز معلولین گرامی باد.
مورد دوم:
الف- «ستاد ملی هماهنگی و پشتیبانی از تیم ملی فوتبال برای جام جهانی 2018 به ریاست سلطانی فر، وزیر ورزش تشکیل خواهد شد.» (وزارت فوتبال و ...)
ب-«پایان رقابت دسته ۸۵ کیلوگرم رقابتهای وزنه‌برداری قهرمانی 2017 جهان، کیانوش رستمی در حرکت دوضرب اوت کرد و علی میری با مجموع 348 مجموع هفتم شد.»
ج- «​​​​​​​​​​​طبق سندی که محمود صادقی نماینده تهران در مجلس منتشر کرده، حسین هدایتی معروف به عابربانک فوتبال و پرسپولیس "بیش از هزار میلیارد تومان" بدهی بانکی دارد!»(معادل بودجه سی سال باشگاه پرسپولیس!) کسی که یک دوره درخواست خرید باشگاه رو داشت و خوشبختانه موفق نشد.
 د- اتمام قرعه‌کشی جام‌جهانی، دعوا و استعفای سوری جناب مربی تیم ملی، دعوت فدراسیون استرالیا و آفریقای جنوب از وی، آشتی ملی، منت‌کشی رسانه‌های حامی استاد. همه قابل پیش‌بینی بود و الحمدلله به وقوع پیوست.
 ه- ماجرای روسری سر کردن مربی تایلند در مسابقات کبدی، با اخراج زهرا رحیم‌نژاد از فدراسیونی که همه از اقوام رئیس هستند (به جز ایشون که گویا صنمی با رئیس نداشتند.) الحمدلله ختم به خیر شد.
 و- «اتحادیه جهانی کشتی اعلام کرد: کمیته‌های حقوقی و اخلاق، موضوع شکست عمدی علیرضا کریمی را بررسی خواهند کرد تا نظر خود را به هیات رییسه UWW اعلام کنند.» ( تکذیبیه فدراسیون از ترس تعلیق، تمجید ارگان‌های داخلی جهت دیده شدن، نتیجه بازی نکردن با حریفان اسرائیلی گربه‌رقصانی است برای داخلی‌ها، بدون هیچ بازخورد جهانی! پس بیابید سن پرتقال فروش را.)
 ز- قبل از اینکه در وزارت ورزش را گل بگیریم، مدال طلای سهراب مرادی در دسته 94 کیلوگرم جهان رو هم تبریک عرض می‌کنم. سریع‌تر به روابط عمومی فدراسیون، وزارت کشور، هیئت دولت، مجلس، قوه قضاییه و ... خبر دهید که مراتب تبریک و تهنیت خود را در رسانه‌های دیداری و شنیداری به عمل آورند.
مورد سوم:
اگر اهل خواندن حکایت و قصه هستید کتاب جوامع‌الحکایات و لوامع‌الروایات جناب سدیدالدین محمد عوفی را پیدا کنید و بخوانید. خالی از لطف نیست. جوامع‌الحکایات درواقع یک مجموعه‌ی کامل از داستان‌های تاریخی و غیر تاریخی از ابتدای آفرینش تا قرن هفتم هجری است. نثر کتاب هم روان و گویاست. طوری که برای مخاطب عام کاملاً مناسب است.
مورد چهارم:
جناب آقای سیاووش کسرایی در منظومه آرش کمانگیر می‌فرماد:
پیرمرد، آرام و با لبخند،
کنده‌ای در کوره‌ی افسرده جان افکند.
چشم‌هایش در سیاهی‌های کومه جست‌وجو می‌کرد؛
زیر لب آهسته با خود گفت‌وگو می‌کرد:
«زندگی را شعله باید برفروزنده؛
شعله‌ها را هیمه سوزنده.
جنگل هستی تو، ای انسان!
جنگل، ای روییده‌ی آزاد،
بی‌دریغ افکنده روی کوه‌ها دامان،
آشیان‌ها بر سر انگشتان تو جاوید،
چشمه‌ها در سایبان‌های تو جوشنده،
آفتاب و باد و باران بر سرت افشان،
جان تو خدمتگر آتش ...
سر بلند و سبز باش، ای جنگل انسان!

تک بیت های بی مخاطب دفتر پنجم

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲ آبان ۹۶
  • ۰ نظر


شروع دفتر پنجم، اول محرم:

1

تحویل سال به وقت محرم است

حول قلوبنا به بکاء علی الحسین...

 2

ما را که "یا مجیر" و "اجرنا" عوض نکرد 

دلتنگ گریه های محرم شده دلم...


3

دلم می‌لرزد از امروز با هر بانگ تکبیرت

تمام دشت را پر کرده آن آه نفس‌گیرت

هوای بادُباران دارد این چشمان من وقتی

به گوش‌م می‌رسد آن "ذکر استرجاع"‌ دل‌گیرت ...

‏‎‏‎‏‎سید مجتبی ربیع نتاج


4

هر آنچه بود گذشت از فضیلت شب قدر

نگاه ما به شب اول محرم اوست...

شیخ رضا جعفری


5

ما را مگو حکایت شادی؛ که تا به حشر 

ماییم و سینه ای که در آن ماجرای توست...

همام تبریزی


6

ذره خاکم و در کوی توام جای خوش است...


7

پرچم زده اند از غم تو کوچه به کوچه

انگار عوض کرده زمین پیرهنش را...


8

حالاتمام دغدغه‌ام این شده حسین

این اربعین،کرب و بلا می‌بری مرا،حسین..؟


9

سفر عشق از آن روز شروع شد که خدا

مهر یک "بی کفن" انداخت میان دل ما


10

بیگانه کردی‌اش ز جهان و جهانیان 

هر دل که گشت با تو دمی آشنا حسین...

#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله


11

من اناری را، می کنم دانه‌، به دل می گویم‌: 

خوب بود این مردم‌، دانه‌های دلشان پیدا بود....

سهراب سپهری

(پانزده مهر زادروز سهراب بود و روز سهراب)


12

چترها را باید بست 

زیر باران باید رفت 

فکر را خاطره را زیر باران باید برد

با همه مردم شهر زیر باران باید رفت 

دوست را زیر باران باید دید 

عشق را زیر باران باید جست...

سهراب سپهری


13

من در این تاریکی

فکر یک بره روشن هستم 
که بیاید علف خستگی‌ام را بچرد...

سهراب سپهری


14

طفلی به نام " شادی " ، 

دیری‌ست گم شده‌ست !

با چشم‌های روشن براق ،

با گیسویی بلند به بالای آرزو ...

هر کس ازو نشانی دارد ؛

ما را کند خبر

این هم نشان ما :

یک سو خلیج‌فارس

سوی دگر خزر ...

استاد شفیعی کدکنی

(19 مهر زادروز استاد شفیعی کدکنی)


15

ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران 

بیداری ستاره در چشم جویباران 

ایینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل 

لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران...

استاد شفیغی کدکنی

(با صدای استاد شجریان عزیز فوق العاده شنیدنی است)


+از این قسمت به بعد تک بیت های ارسالی دوستانم هست در کانال تلگرام.(آدرس: مستقیم بالا در همسایگی تک بیت های بی مخاطب)


16

عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش

تا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام...

حافظ جان

(بیست مهر روز حافظ شیراز)


17

خوش عروسیست جهان از ره صورت، لیکن

هر که پیوست بدو، عمر خودش کاوین داد...

حافظ جان


18

همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو

چهره بنما دلبرا تا جان بر افشانم چو شمع...

حافظ جان


19

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

حافظ جان


20

در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...


...از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند

که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

حافظ جان


21

عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی

نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند...

حافظ جان


22

بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست

 یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش!

حافظ جان


23

مرغ زیرک نشود در چمنش نغمه سرای

 هر بهاری که به دنباله خزانی دارد

حافظ جان


24

رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس...

حافظ جان


25

حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او  

ور بحق گفت جدل با سخن حق نکنیم...

حافظ جان


26

همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم

کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت...

حافظ جان


هفته آخر مهر

31

خدایا  یک نفس آواز !آواز !

دلم را زنده کن ! اعجاز ! اعجاز!

بیا بال و پر ما را بیاموز 

به قدر یک قفس پرواز!پرواز!

قیصر شعر ایران

(با تشکر از وبلاگ واران)


32

از جمله رفتگان این راه دراز

باز آمده کیست تا بما گوید باز

پس بر سر این دو راههٔ آز و نیاز

تا هیچ نمانی که نمی‌آیی باز

خیام نیشابوری


33

جامی است که عقل آفرین میزندش

صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش

این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف

می‌سازد و باز بر زمین میزندش

خیام نیشابوری


34

ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم

وین یکدم عمر را غنیمت شمریم

فردا که ازین دیر فنا درگذریم

با هفت هزار سالگان سر بسریم

خیام نیشابوری


35

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست

بی بادهٔ گلرنگ نمی‌باید زیست

این سبزه که امروز تماشاگه ماست

تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست

خیام نیشابوری


36

اجرام که ساکنان این ایوانند

اسباب تردد خردمندانند

هان تاسر رشته خرد گم نکنی

کانان که مدبرند سرگردانند!

خیام نیشابوری

(این یکی رو خیلی دوست دارم! میگه سیاراتی که مدبر عالم هستن این طور سرگردانن تو که دیگه هیچی! چطور انتظار داری با عقل سر از کار جهان در بیاری آخه؟ هوم؟)


37

افسوس که نامه جوانی طی شد

و آن تازه بهار زندگانی دی شد

آن مرغ طرب که نام او بود شباب

افسوس ندانم که کی آمد کی شد

خیام نیشابوری


38

ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود

نی نام زما و نی‌نشان خواهد بود

زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل

زین پس چو نباشیم همان خواهد بود!

خیام نیشابوری


39

این قافله عمر عجب میگذرد

دریاب دمی که با طرب میگذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری؟

پیش آر پیاله را که شب میگذرد...

خیام نیشابوری


40

آن لعل در آبگینه ساده بیار

و آن محرم و مونس هر آزاده بیار

چون میدانی که مدت عالم خاک

باد است که زود بگذرد باده بیار

 خیام نیشابوری

(کی میگه نمی‌شه با کتاب خیام فال زد؟ ما که زدیم و می‌بینید که شد!)

+بعد از مدت‌ها بی‌مهری و به مناسبت جلسه شب‌شعر دیدار با رهبری. بیت‌های منتخب این دیدار:

41

مشامِ جان اگرخواهی معطّر گرددت باری

بیا تا بشنوی بوی بهشت جانفزا اینجا

بزن دست توسل را به درگاه عطای او

که باشد بحر جود و معدن لطف و عطا اینجا

صفر علی‌احمدی-افغانستان

42

به دست شعله‌های شمع دادم دامن خود را

مگر ثابت کنم پروانه‌مسلک بودن خود را

...

به امیدی که شاید بگذری از کوچه ام یک شب

به در آویختم فانوس هر شب روشن خود را...

میلاد حبیبی

43

هان! به آن پیرزن خسته بگو پیش بیاید

آمدم یوسف خود را به زر وی بفروشم!

سیدعلی شکراللهی

44

دست در دست تو دادیم و جهان شکل گرفت

حرکت کرد زمین، بعد، زمان شکل گرفت

...

حفره‌ای بود پر از خون وسط سینه‌ی من

مهرت افتاد به قلبم، ضربان شکل گرفت

...

تا که سلمان وسط ظهر پس از نام نبی

اَشهَدُ اَنَّ علی گفت، اذان شکل گرفت

مهدی رحیمی

45

هرگز تکان شانه‌ی دل را کسی ندید

من داغ لرزه را به دل بم گذاشتم

عالیه مهرابی

46

بگو نام مرا در زمره‌ی عشّاق بنویسند

که خوردم خون دل‌ها بیستون در بیستون من هم

فائزه زرافشان

47

گر نباشد عشق، دنیا جای تنگی بیش نیست

بیستون بی تیشه‌ی فرهاد، سنگی بیش نیست

...

چشم وا کردیم و عمر آمد به سر همچون حباب

از نبودن تا فنا دنیا درنگی بیش نیست

رضا صالحی

48

رنگ و بوی گل مرا از فکر فردا دور کرد

کاج اگر می کاشتم شاید خزانم این نبود

محمدحسن جمشیدی

49

ز من اقرار با اجبار می گیرند، باور کن

شکایت های من از عشق ازین دست اعترافات است

فاضل نظری

50

اگر در اصل، دین حُبّ است و حُبّ در اصل دین، بی شک

به جز دلدادگی هر مذهبی، مُشتی خرافات است...

فاضل نظری

آخرین تغییر 15 رمضان سال 1397

طنز و روز حافظ عزیز

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۰ مهر ۹۶
  • ۳۷ نظر

 به مناسبت امروز که روز حافظ است این پست قدیمی را بازنشر می‌کنم. پستی که دقیقاً دو سال از انتشارش می‌گذرد:


هر روز که دیوان این رفیق سال‌های دور را ورق می‌زنم بیشتر در شگفت می‌مانم از این همه نبوغ و طنز پردازی جناب شیخ و رفیق شفیق و گرمابه و گلستان:

فی المثل می‌فرمایند:

پری نهفته رخ و دیو در کرشمه‌ی حسن 

بسوخت دیده زحیرت که این چه بوالعجبیست

رخ پوشاندن پری و کرشمه آمدن دیو در حالی که انتظار داشتیم عکسش برقرار باشد( که در باطن معانی خاص خود را دارند و ما کاری بدان نداریم! - توضیح از بنده نگارنده) الحق ترکیبی است متناقض و طنزی است زیرکانه که تنها از جانب این رند نابکار بر می‌آید و بس.

یا می‌فرمایند:

گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ 

تو در طریق ادب باش گو گناه من است

که جنابش با رندی خاصی مفهوم جبر و اختیار را به هم می‌دوزد که (البته خطر خط قرمز برای بنده نگارنده داشته و از ادامه دادنش عاجزم) ...  

یا این بیت :

یا وفا، یا خبر وصل تو، یا مرگ رقیب

بوَد آیا که فلک زین دو سه کاری بکند؟

به نظر سه آرزوی متفاوت است اما دقیقاً یک نتیجه یکسان را در بر دارد! و این چیزی است که فقط از حافظ بر می‌آید و بس.

یا این بیت که واقعاً شاهکار است:

حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد

یعنی از وصل تو اَش هست کنون باد به دست

که در ظاهر اشاره دارد به داستان حضرت سلیمان، که باد تحت فرمان او بود. اما در باطن؟ دقت کنید به این مصرع "یعنی از وصل تو اَش هست کنون باد به دست!" یعنی هیچی!؟ فقط باد هوا! طی کردن این فرایند پیچیده برای رسیدن به دولت عشق تو و آخرش نتیجه؟ به هیچ چیزی دست پیدا نکردن!


باری، خلاصه اینکه مانده تا ما این رند عرصه شعر را بشناسیم،( جز واژه رند درخور نامش نیست.) و الحق که شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است و تمام.

و دست آخر همان تک بیت ناب فال‌های این بنده نگارنده:

مگو دیگر که حافظ نکته دانست

که ما دیدیم و محکم جاهلی بود!

س.ن: در نظر داشته باشید نوشته‌های بالا صرفا اندیشه‌های یک مهندس شیمی است! که اندکی دو هوایی شده....

همین!


به مناسبت امروز رادیوبلاگی‌ها به همه وبلاگنویس‌ها فال حافظ هدیه میده:

ب‌ش‌ت‌اب‌ی‌د

#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۳۱ شهریور ۹۶


خاک کوی تو به صحرای قیامت فردا

همه بر فرق سر از بهر مباهات بریم...


#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله


+تک بیت‌های بی‌مخاطب را دریابید.

یادکرد مهدی اخوان ثالث

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۴ شهریور ۹۶

شش قطعه صوتی در یادکرد مهدی اخوان ثالث عزیز:


۱- زمستان،‌ شعر و صدای مهدی اخوان ثالث،‌ آهنگ از مجید درخشانی، آلبوم قاصدک

زمستان احتمالا معروف‌ترین شعر امید است که در سال ۱۳۳۴ و در فضای پس از کودتای ۲۸ مرداد سروده شده است.


۲. ما،‌ من، ما - شعر و صدای مهدی اخوان ثالث، آهنگ از مجید درخشانی، آلبوم چاووشی

ما، من، ما ظاهرا اخرین شعری است که اخوان سروده و تاریخ سرایش آن فروردین ۱۳۶۹ است.


۳.  چاووشی - ساز و آواز کیهان کلهر و محمدرضا شجریان بر روی شعری از اخوان.

این قطعه بخشی از کنسرت تورنتو ۲۰۰۵ است که باقی آن یافته نشد.


۴. غزل ۳ -(ای تکیه گاه و پناه زیباترین لحظه های پرشکوه و پر عصمت من) شعر اخوان ثالث با صدای فروغ فرخزاد، آلبوم تنها صداست که می‌ماند.

غزل ۳ درخشان‌ترین شعر عاشقانه اوست.


۵. آواز کرک - شعر و صدای مهدی اخوان ثالث، آهنگ از فریدون شهبازیان، آلبوم صدای شاعر ۳


۶. در این شب‌ها - آواز شهرام ناظری بر روی شعری از محمدرضا شفیعی کدکنی. از آلبوم سفر عسرت

این شعر را شفیعی کدکنی درباره اخوان ثالث سروده است.


س.ن: 

متأسفانه امکان آپلود در اینجا نبود. همه را یکجا ارسال کردم داخل کانال