نمی‌دانم جلسات شعری که هرسال در شب میلاد امام حسن و در حضور رهبر برگزار می‌شود چند سال قدمت دارد. ولی تقریباً از آن سالی که ابوالفضل زرویی شعر «مشتی حسن چطوره حالاتتون/ قربون اون فهم و کمالاتتون» را خواند؛ دیدار شاعران با رهبر را دنبال کرده‌ام. فکر می‌کنم سال نود و یا نودویک بود که آقای زرویی و سعید بیابانکی شعر خواندند. اصلاً بعد از همان سال بود که دیدار شعرا با رهبر مورد توجه رسانه‌ها و حتی مردم عادی قرار گرفت. به هر حال، کاری به این مسئله ندارم. 
بهتر است همین ابتدای متن بگویم تحصیلات دانشگاهی من هیچ ارتباطی با ادبیات و فنون شعر و شاعری ندارد. اما در طی این شش هفت سال گذشته، شب و روزی نبوده که لااقل چند بیتی شعر نخوانده باشم. به همین خاطر فکر می‌کنم نه در مقام یک منتقد، ولی در جایگاه یک مخاطب و دنبال‌کننده می‌توانم (و این حق را دارم) تا نقدم را در مورد این شب شعرها بیان کنم. 
یک:
طی این سال‌ها نحوۀ دعوت شاعران به شب شعر رهبری همیشه با گله و داستان همراه بوده. و تقریباً هرسال شاعرانی بوده‌اند که خودشان را شایستۀ حضور در این جمع می‌دانسته‌اند. در اینجا چند سؤال مطرح می‌شود. اول اینکه شاعرانی که در این شب شعر شعرخوانی می‌کنند چطور انتخاب می‌شوند؟ دو اینکه چه طیفی از شاعران به این جلسات دعوت می‌شوند؟ و سه اینکه آیا می‌توان آنها را نماینده و نمادی از جریان شعری کل کشور دانست؟ البته فکر می‌کنم پاسخ به این سؤال‌ها کار سختی نباشد. مشخص و مشهود است که در انتخاب شاعران کاملاً گزینشی و فرمایشی عمل می‌شود. ولی نکته اینجاست که چرا باید اینگونه عمل شود؟ مگر اسم این جلسه دیدار شاعران با رهبر نیست؟ پس چرا تنها یک طیف خاص از شاعران دعوت می‌شوند؟ این طیف خاص چه برتری‌ای نسبت به دیگر شاعران کشور دارند؟ 
دو:
موضوع دیگری که نسبت به آن انتقاد دارم؛ اشعاری است که شاعران برای چنین جلساتی انتخاب می‌کنند. شعر آیینی گفتن هیچ اشکالی ندارد. اما چیزی که من را آزار می‌دهد این است که اغلب شاعران شعر آیینی می‌خوانند. شاید بگویید خب بخوانند، چه اشکال دارد؟ سرودن شعر آیینی نه تنها اشکالی ندارد بلکه بسیار نیکوست. اما به شرطی که محکم و در سطح بالا باشد. وقتی شاعران تنها برای اینکه در چنین جلسه‌ای شعر بخوانند دست به دامان شعر آیینی می‌شوند. من را یاد چندین قرن پیش و شعرهای درباری می‌اندازد. همان شعرهایی که در مدح پادشاهان و به امید صله و پاداشی گفته می‌شد. و این نه تنها ارج نهادن به شعر آیینی نیست بلکه باعث پایین آوردن سطح آن هم می‌شود. شاعری که شعر عاشقانه می‌گوید، شاعری که شعر طنز می‌گوید، شاعری که شعر اجتماعی و اعتراضی می‌گوید، چرا باید یک شبه سراغ شعر آیینی برود؟ مگر خواندن یک شعر عاشقانه در چنین شب شعری چه اشکالی دارد؟ یا خواندن یک شعر اعتراضی یا طنز چه اشکالی دارد؟ 
سه:
نکتۀ آخر هم باز بر می‌گردد به انتخاب اشعار و انتخاب شاعران. چندسال پیش، یعنی سال 94، خانم نجاتی شعری در جلسه دیدار با رهبر خواندند که با این بیت شروع می‌شد: "چکی مامان بیا صمیمی باشیم/ مثل دوتا دوست قدیمی باشیم" که گویا شعری بود خطاب به دخترشان چکاوک. در تمام زمانی که خانم نجاتی شعر می‌خواند، من بیننده به جای ایشان سرخ و سفید می‌شدم. شعری سطح پایین، مبتذل، مزخرف و ... که اگر به من می‌گفتند در جمع خانوادگی چنین شعری را بخوان رویم نمی‌شد. به عنوان یک مخاطب باید بگویم بعد از آن سال‌های اولیه، یعنی سال نود و نودویک، در این شب شعرها شاهد نزول سطح اشعار خوانده شده هم بودم. و همیشه یک چرای بزرگ جلوی رویم قرار داشته است.
سخن پایانی:
قبل از نوشتن این متن، شعرهای دیدار دیشب را می‌خواندم. امسال هم شعرهایی که خوانده شد چنگی به دل نمی‌زد. به جز دو سه مورد اغلب اشعاری سطحی و حتی فرمایشی بودند. اشعاری که نه نمایندۀ به حقی از شعر شاعران کشور بودند، نه منعکس کنندۀ درد جامعه بودند. و نه حتی در مقایسه با نمونه‌‌های مشابه خود حرفی برای گفتن داشتند.