۹۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعرنگاری» ثبت شده است

چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود؟

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱۷ تیر ۹۶
  • ۱۷ نظر

چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود

چون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود


گر جمال جانفزای خویش بنمایی به ما

جان ما گر در فزاید حسن تو کم کی شود


دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده‌ای

این چنین طراریت با من مسلم کی شود


عهد کردی تا من دلخسته را مرهم کنی

چون تو گویی یا کنی این عهد محکم کی شود


چون مرا دلخستگی از آرزوی روی توست

این چنین دل خستگی زایل به مرهم کی شود


غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درم

تا تو از در در نیایی از دلم غم کی شود


خلوتی می‌بایدم با تو زهی کار کمال

ذره‌ای هم‌خلوت خورشید عالم کی شود


نیستی عطار مرد او که هر تر دامنی

گر به میدان لاشه تازد رخش رستم کی شود


شعر از شیخنا عطار، با صدای استاد گرانقدر شجریان عزیز بشنوید.


+تک بیت های بی مخاطب به روز شد.(مستقیم بالا دست راست نرسیده به آدرس کانال)


س.ن: معادل "تو" در مصرع اول برای بنده تنها چایی می‌تونه باشه و بس! چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود؟ "چایی"


آه ای خدای نیمه شب‌های کوفه‌ی تنگ....

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۵ خرداد ۹۶
  • ۱۶ نظر

پیش از تو، هیچ اقیانوس را نمی‌شناختم
که عمود بر زمین بایستد...
پیش از تو، هیچ خدایی را ندیده بودم
که پای افزاری وصله دار به پا کند،
و مَشکی کهنه بر دوش کشد
و بردگان را برادر باشد.
آه ای خدای نیمه شب‌های کوفه‌ی تنگ.
ای روشنِ خدا
در شب‌های پیوسته‌ی تاریخ
ای روح لیلة القدر
حتّی اذا مَطلعِ الفجر...

بخشی از شعر بلند در سایه سار نخل ولایت آقای موسوی گرمارودی 
ممکنه تکراری باشه ولی خب...


اضافات یک ذهن خسته

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۱ خرداد ۹۶
  • ۲۰ نظر

آورده‌اند که روزی شخصی با نام لاادری همایونی روزه گرفته بودی و همی نشسته بودی و در دریای فکر و خیال مستغرق بودی و چنین می‌گفت:


هرچند رسیده است مکرر آیه

روزه به تن خلق بود پیرایه


ما روزه گرفتیم که افطار کنیم

با کاسه آش دختر همسایه...


باری در فکر فرو رفته بودی و با خود می‌گفت یعنی می‌شود؟ شود که همین الآن صدای در بیاید و دخترکی با کاسه آش پشت در باشد و بساط آشنایی را فراهم همی‌کند و تا سال به پایان نرسیدی ما و اوی تشکیل خانواده همی دهیم؟ در چنین افکاری بود که دید صدای در خانه آمدی! پنداشت خدایگان صدای درونش را شنیده‌اند و آرزویش را برآورده کرده‌اند. پس برخاست پیرهن خویش اتو همی زد کت و شلوار تمیز پوشید و گردن آویز زینتی به گردن بیاویخت و سپس درب را باز کرد! از قضا پیرزنکی بود سپیدموی با کاسه آشی در دست. جوانکِ بخت برگشته با دیدن روی کریهُ المَنظَر پیرزنک در دم غش همی کرد و کاسه آش پیرزنک را نیز بشکاند. باری، چون به هوش آمد دید پیرزن بر بالینش نشسته. پس جوانک چنین گفت که همه را بنز گاز میگیرد ما را این پیکان مدل 47! و اضافه کرد:


با کاسه آش دختر همسایه افطار کنید ثوابش خفن است!

افسوس که تا شعاع سی صد متری هرکس شده همسایه ما پیرزن است!


قصه به اینجا که رسید پیرزنک شروع به صحبت همی نمود و گفت: وای بر تو! که من جوانکی بودم ترگل و برگل که چون آواز دعایت را خدایگان بشنید مرا فرستاد تا نذری همی‌ پزم و خانه به خانه پخش کنم تا به تو رسم. ولیکن آنقدر معطل کردی و درگیر حواشی شدی و دیرهنگام در را به رویم گشودی که علف بر زیر پایم سبز شد و موی بر سرم سپید. و از جور زمانه پیر شدمی. و این شعر در جواب پسرک خواند و برفت و پسرک تا آخر عمرش مجرد بماند:


تا کی به تمنای وصال تو یگانه 

نذری بپزم پخش کنم خانه به خانه!


باری، قصه پسرک و پیرزنک را شنیدید، بدانید که همه‌اش غصه بود! از وضعیت کلاغه هم که آیا به خانه‌اش رسید یا نرسید خبری در دست نیست. شاید رفته باشد مزرعه مترسک سری به اقوامش بزند.

این رباعی عهدی ترشیزی نیز وصف الحال این بنده نگارنده است:


آمد رمضان٬ نه صاف داریم و نه دُرد

وز چهره ما گرسنگی رنگ ببرد


در خانه ما ز خوردنی چیزی نیست

ای روزه برو! ورنه تو را خواهم خورد!


به این فکر می‌کنم که مگر دنیا دو روز نیست؟ و مگر ما در این سرای دنیا مسافر نیستیم؟ خب مسافر هم که روزه ندارد! اصلاً از قدیم الایام هم گفته‌اند: مهمان گرچه عزیز است ولی هم چو نفس/خفه می‌سازد اگر آید و بیرون نرود! مهمان هم یک روز، دو روز سه روز، بهتر نیست سنگین و رنگین خود برخیزیم و تا به زور بیرونمان نکرده‌اند نخود نخود؟

شعر می‌گویم و معنی ز خدا می‌طلبم!

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۶
  • ۳۰ نظر

شعر اول:


من امروز
یک ژیان دیدم در خیابان
که اگر نمی‌دیدمش،
خب، من امروز
یک ژیان ندیده بودم در خیابان.



شعر دوم:


بعضی وقتا
باید سر زد به سفره‌ها
شاید یه جایی شون باز شده باشه
یا سوراخ
و نونا
بخصوص لواشا در حال خشک شدن باشن
طفلکیا
گناه نکردن که بربری نشدن
یا سنگک،
ظریفن!



شعر سوم:

یا خروپف می‌کنی توی خواب
یا نمی‌کنی دیگه
جز اینه؟
هان؟
مثل همین چند خط
یا شعر هست به نظرت یا نیست
می‌فهمی که.


شعر چهارم:

با زنم
نشسته‌ایم و خاطرات مشترکمون رو مرور می‌کنیم
اون وقتایی که
اتوبوسای واحد هر پونزده دقیقه در میون
توقف می‌کردن توی هر ایستگاه
از فردا
قراره اتوبوسای واحد
هر ۱۰ دقیقه در میون توقف کنن توی هر ایستگاه


من ترجیح می‌دم سکوت کنم و صحنه رو ترک کنم! خود اشعار و عنوان مطلب گویاست!

هشتگ نشر چشمه
هشتگ غورماقه‌ای روی تیفال

تک بیت های بی مخاطب-دفتر مخاطبان

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۷ ارديبهشت ۹۶
  • ۱ نظر

1

عجب سروی عجب ماهی عجب یاقوت و مرجانی
عجب جسمی عجب عقلی عجب عشقی عجب جانی

عجب حلوای قندی تو...

دیوان شمس

(احمدرضا)


2

ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست...
جال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست...
حافظ
(آبان دخت)

3

ما هردو می رویم ازین رهگذر،ولی
تو می روی به حجله و من می روم به گور
هوشنگ ابتهاج
(گربه بنفش)

4
من آن پیرم ک شیران را به بازی بر نمی گیرم
تو آهو وش چنان شوخی که با من می کنی بازی...
شهریار
(N.K)

5
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم

که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم...
سعدی
(خورشید)

6
توی آینده ای رقم خورده
می نشینی و جات "مفعول" است
بعدِ یک عمر زندگی کردن
می شوی "فاعلی که مجهول است!"
پرتو پاژنگ
(خورشید)

7
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
مولوی
(کامران نیرومند)

8
روزگاری شدو کس، مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست…
هوشنگ خان ابتهاج
(فاطمه)

9
تپیدن ، سوختن، در خاک و خون غلطیدن و مردن
بحمدالله که درد عاشقی تدبیرها دارد…
(سمیرا)

10
کودتایی شده در من ، غزلی گُل کرده

گره یِ روسری اش را  نَکُند شُل کرده

"رنگ رُخسار خبر میدهد از سِرِّ درون"
دختری قَلبِ مرا سخت چَپاوُل کرده

سعیدشیروانی

(واران)


11

چه خواهد کرد با ما عشق؟!پرسیدیم و خندیدی

فقط با پاسخت پیچیده تر کردی معما را
فاضل نظری
(گربه بنفش)

12
ملکا مها نگارا صنما بتا بهارا
متحیرم ندانم ک تو خود چ نام داری
سعدی
(N.k)

13
متن خبر ک یک قلم بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست
شهریار
(N.K)

14
بیش از این دیوانه هارا محو لبخندت نکن
گونه ات با این وجاهت،چال می خواهد چه کار...؟
لاادری همایونی
(سمیرا)

15
گفته بودی بشوم مست و دو بوست بدهم
وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک
حافظ
(سمیرا)

16
با آن همه دلداده دلش بسته ی ما شد
ای من به فدای دل دیوانه پسندش
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت..
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
مولوی
(سمیرا)

17
دور گردون گر دوروزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور...
حافظ
(N.K)

18
زندگی عالی عالیست اما دراین بین..
حال من مثل درختی است که هیزم شده است
لاادری همایونی
(سمیرا)

19
سایه ها زیر درختان در غروب سبز می گریند..
شاخه ها چشم انتظار سرگذشت ابر،
و آسمان چون من، غبارآلود دلگیری.
باد بوی خاک باران خورده می آرد.
سبزه ها در رهگذار شب پریشانند.
آه، اکنون بر کدامین دشت می بارد؟
باغ، حسرتناک بارانی ست،
چون دا من در هوای گریه ی سیری.. 

استاد عزیز جان و دل.. سایه
(خورشید)

20
من دهان باز نکردم که نرنجی از من 
مثل زخمی که لبش باز به لبخند نشد.... 
فاضل نظری 
(ف.ع)

21
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ...
ابری که در بیابان بر تشنه‌ ای ببارد 
سعدی 
(سوژه نگار)

22
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد
حافظ
(سمیرا)

23
عاشقی،کار دل مصلحت اندیشان نیست
قدم اول این راه،جگر می خواهد...
قاسم نعمتی
(N.K)

24
تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است
اصلا تمام قرص ها جز تو ضرر دارند
امید صباغ نو
(سمیرا)

25
شیطنت های من دیوانه را جدی نگیر
پشت این لبخندها سی سال غم دارم رفیق
امید صباغ نو
(سمیرا)

26
ما اختلافات ظریفی داشتیم، اما
از ماجرای تلخ مان دنیا خبر دارد
ای کاش تیم هسته ای هنگام برگشتن
تحریم های بین ما را نیز بردارد!
لاادری همایونی
(سمیرا)

27
ﺧﺪﺍ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﻫﺴﺖ
ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺳﺮﺥ ﺗﺮﯾﻦ ﺳﯿﺐ ،ﺳﯿﺐ ﻣﻦ ﺑﺎﺷـﺪ
ﺣﺴﻮﺩ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﮐﺴﯽ به غیر ﺧﻮﺩﻡ
ﻏﻠﻂ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺨــﻮﺍﻫﺪ ﺭﻗﯿﺐ ﻣﻦ ﺑﺎﺷــﺪ....
لاادری همایونی
(سمیرا)

28
تو تقصیری نداری؛ من زیادی عاشقت هستم
همین باعث شده با هر نگاهی زود می لنگم
لاادری همایونی
(سمیرا)

29
خدای من حواسش را به "من" داده که ننویسد
گناه گاه گاهم را به پای عده ای دیگر!
کنارم هستی و من با حضورت دلخوشم، اما-
نمی دانم که میسوزد کجای عده ای دیگر!
لاادری همایونی
(سمیرا)

30
دمی با دوست در خلوت ب از صد سال در عشرت
من آزادی نمی خواهم ک با یوسف ب زندانم...
سعدی
(N.K)

31
آن که می گوید قیامت برنمی خیزد کجاست؟
تا در آن مژگان تماشای صف محشر کند؟!
صائب
(منتظر اتفاق های خوب)

32
سپردم هرچه داشتم را به خدا اما...
خدای گله خدای گرگ ها هم هست
لاادری همایونی
(سمیرا)

33
کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرش
ولی آهسته می گویم الهی بی اثر باشد...
لاادری همایونی
(N.K)

34

پیری و طفل مزاجی به هم آمیخته ایم

تا شب مرگ به آخر نرسد بازی ما

صائب تبریزی

(خورشید)


35

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش..

حافظ

(خورشید)


36

عجب آمدم که: بعضی ز تو غافلند، مردم

مگر از ره بصارت خللیست در بصرها؟

اوحدی

(خورشید)


37

چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد

من نه انم که زبونی کشم از چرخ فلک!
حافظ
(سمیرا)

38
گفتم چشمم... گفت به راهش می‌دار...
گفتم جگرم... گفت پر آهش می‌دار...

گفتم که دلم... گفت چه داری در دل؟...
گفتم غم تو... گفت نگاهش می‌دار....

ابوسعیدابوالخیر
(خورشید)

39
شبیه قطره بارانی که آهن را نمی فهمد ...
دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی فهمد!

زنده یاد نجمه زارع ...
(سوژه نگار)

40
بخدا در دل و جانم نیست
هیچ جز حسرت دیدارش
سوختم از غم و کی باشد
غم من مایه آزارش 
 فروغ فرخزاد
(سمیرا)

41
لحظه ها را دریاب
چشم
فردا کور است
نه چراغیست در آن پایان
هر چه از دور نمایانست
شاید آن نقطه نورانی
چشم گرگان بیابانست  
 فروغ فرخزاد
(سمیرا)

42

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

حافظ
(خورشید)

43

ته که نوشم نه‌ای نیشم چرایی

ته که یارم نه‌ای پیشم چرایی

ته که مرهم نه‌ای بر داغ ریشم

نمک پاش دل ریشم چرایی

باباطاهر

(خورشید)


44

بیزدن ده بیر موْمکوْن اوْلسا یاد ائله‬

‫آچیلمیان اوْرکلرى شاد ائله

شهریار

(خورشید)

45
باید گریست در غمِ شهری که اندر آن،
مشتی اسیر گریه به آزاده ای کنند

حسین جنتی
(خورشید)

46
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که دراز از ره مقصد و من نوسفرم
حافظ
(م.ش)

47
+این جا که منم قیمت دل هر دو جهان است
آنجا که تویی در چه حساب است دل ما؟
صائب
(م.ش)

48


+چه حسن اتفاقی اشتراک ما پریشانی است
 که هم موی تو هم بغض من اینک شانه میخواهد
سجاد رشیدی پور
(م.ش)

49

+راهی به خدا دارد خلوتگه تنهایی
آنجا که روی از خود آنجا که به خود آیی
شهریار
(م.ش)

50
چنین که یخ زده تقویم ها اگر هر روز
هزار بار بیاید بهار کافی نیست
فاضل نظری
(شکوفه)

51
کاش فصل پنجمی در راه بود
کاش نامش فصل وصل ماه بود
افشین یداللهی
(شکوفه)

52

خوانیست درین خانه، گسترده به خون دل

لوزینهٔ او وحشت، پالودهٔ او سودا

اوحدی
(خورشید)

53
ای تپیدن بعد مرگم آنقدر همّت گمار
کز غبار خود صدای بال بسمل بشنوم
مولوی
(کازیمو)

54
دلم تپید، چه بهتر؛ نبود و گوش نداد
به این پرنده که آوازش از حصار گذشت

رسید رود به دریا، خزید در بغلش
ولی نگفت چه در هول آبشار گذشت.
لاادری همایونی
(سمیرا)

55
یوسف من نکن گله از غم و درد بی کسی ...
قافله پشت قافله در سر چاه میرسد.... 
(گندوم)

56

ای آفتاب، ای آسمان، ای دریا، ای باران، 

ای درخت، و ای پرندگان

 

شما را به که سوگند دهم، که من در افقِ

پنجره‌ی این کلبه‌ی تاریک هیچ زورقی را

در ساحل دریای خروشان شعر و شاعری، برای خود نمی‌بینم

 

من این سیب تلخ حقیقت را با نرگسم، هزاران بار، در باغچه‌ی تنهای دلم

به نظاره نشسته ام...

باران

(باران)


57

من 
مفاتیح الجنان را 
زیرو رویش کرده ام
نیست 
یک حرز و دعا 
اندر دوامِ وصلِ تو...
لاادری همایونی
(منتظر اتفاقات خوب)

58
من تماشای تو می کردم و غافل بودم
کز تماشای تو خلقی به تماشای من اند

سایه
(خورشید
)

59

دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم

و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم

از دل تنگ گنهکار برآرم آهی

کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم

مایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاست

می‌کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم

حافظ

(خورشید)


60

من از برای مصلحت در حبس دنیا مانده ام

حبس از کجا، من از کجا، مال که را دزدیده ام؟
مولانا
(خورشید)

61
گفتا تو از کجایی کاشفته می نمایی؟
گفتم منم غریبی از شهر آشنایی

خواجوی کرمانی
(خورشید)

62
به کسی ندارم الفت ز جهانیان مگر تو
اگرم توهم برانی، سر بی کسی سلامت

رضایی کاشی
(خورشید)

63
گفتم بعد از آن همه دلها که سوختی،
کس می خورد فریب تو؟ گفتا هنوز هم..

رهی معیری
(خورشید)

64
ای جان و ای دو دیده بینا چگونه‌ای
وی رشک ماه و گنبد مینا چگونه‌ای
ای ما و صد چو ما ز پی تو خراب و مست
ما بی‌تو خسته‌ایم تو بی‌ما چگونه‌ای؟!
مولوی
(در انتظار اتفاقات خوب)

65
در کوی عشق جان را
در کوی عشق جان را
در کوی عشق..‌ جانرا باشد خطر اگرچه
جایی که عشق باشد، آنجا خطر نباشد

سلمان ساوجی
علیرضا قربانی..
(خورشید)

66
مستان زقید شنبه و آدینه فارغند
رو در پیاله، پشت به ایام کرده اند

صائب
(خورشید)

67

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم

 گرگ دهن آلوده یوسف ندریده

ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند

 افسانه مجنون به لیلی نرسیده

در خواب گزیده لب شیرین گل اندام

 از خواب نباشد مگر انگشت گزیده

سعدی

(آرورا)


68

دانی که آه سوختگان را اثر بود

مگذار ناله ای که برآید ز سینه ای...
سعدی
(خورشید)

69
من اگر مستم اگر هوشیارم
بنده چشم خوش آن یارم
بی خیال رخ آن جان و جهان
از خود و جان وجهان بیزرام...

مولانای جان
(منتظر اتفاقات خوب)

70
ما شیشه ایم و باک نداریم از شکن
شیشه هر آنچه می شکند تیزتر شود
ناصر موسوی
(منتظر اتفاقات خوب)

71
طلوع ناگهان‌ها، زیر آوار
غروب قهرمان‌ها، زیر آوار
کماکان می‌تپد با عشق مردم
دل آتشنشان‌ها زیر آوار
میلاد عرفان‌پور
(خورشید)

72

چشم بادامی و شیرین و خوش و بانمکی 

چینی و تازی و ایرانی و هندوی منی 

گوش تا گوش به صحرا بخرام و نهراس 

شیرها خاطرشان هست که آهوی منی
مهدی فرجی
(آرورا)

73
من را به تو این نذر و دعاها نرسانند 
ای کاش مهیا بشود، گاه گناهی ...
حامد عسکری
(آرورا)

74
در ازای نجات هم‌وطنش 
زیر آوار سوخت جان و تنش 
ضد آتش که بود اما کاش 
ضد آوار بود پیراهنش

علی جلیلی
(N.K)


75

باش تا جان برود در طلب جانانم
که به کاری به از این باز نیاید جانم
سعدی
(نیمه سیب سقراطی)

76
 عطر تو دارد این هوا
سر به هوا ترین منم 
مریم قهرمانلو
(نیمه سیب سقراطی)


77
 هر کس آزارِ منِ زار پسندید ولی
نپسندید دلِ زارِ من آزارِ کسی
شهریار
(نیمه سیب سقراطی)

78

من خسته چون ندارم، نفسی قرار بی‌تو

به کدام دل صبوری، کنم ای نگار بی‌تو

ره صبر چون گزینم، من دل به باد داده

که به هیچ وجه جانم، نکند قرار بی‌تو

سعدی

(خورشید)


79

حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش

در لشکر دشمن پسری داشته باشد...
حسین جنتی
(آرورا)

80
خسته ام مثل پسر بچه که درجای شلوغ
بین دعوای پـدر مـادر خود گـم شده است
خستـه مثل زن راضـی شده به مهر طلاق
که پس از بخت بدش سوژه ی مردم شده است

خسته مثـل پـدری کـه پسر معتـادش
غـرق در درد خمـاری شـده فـریـاد زده
مثل یک پیرزنی که شده سرباز عروس
پسـرش پیـش زنـش بـر سر او داد زده

خسته ام مثـل زنی حامله که ماه نهم
دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است
مثل مردی که قسم خورده خیانت نکند
زنش اما به قسم خوردن آن مشکوک است

خسته مثل پدری گوشه ی آسایشگاه
کـه کسـی غیـر پـرستار سراغش نرود
خستـه ام بیشتر از پیـر زنـی تنهـا کـه 
عیـد باشد نـوه اش سمت اتاقش نرود

خسته ام کاش کسی حال مرا می فهمید
غیر از این بغض که در راه گلو سد شده است
شـده ام مثل مریضی که پس از قطع امید
در پی معجزه ای راهی مشهد شده است

علی صفری
(N.K)

81
باران خاک گرفته است
زمان خاک گرفته است
خوابم خاک گرفته است
مینویسم: دوستت دارم
و این دوستت دارم
به سرفه ات می اندازد

علیرضا قاسمیان خمسه
(خورشید)

82

زمستان رفت اما :

پس از او نیز نامش را نگهدار  

شکوه صبح و شامش را نگهدار

زمستان پیرمردی سالخورده است 

بهارا ! احترامش را نگهدار

میلاد عرفان پور

(خورشید)


83

خبر داری ک شهری روی لبخند تو شاعر شد؟
چرا این گونه کافرگونه بی رحمانه می خندی..

فاضل نظری

(N.K)


84

شب‌ها که دریا می‌کوفت سر را
بر سنگ ساحل چون سوگواران

شب‌ها که می‌خواند آن مرغ دلتنگ
تنها تر از ماه بر شاخ‌ساران

شب‌ها که می‌ریخت خون شقایق
از خنجر باد بر سبزه‌زاران

شب‌ها که می سوخت چون اخگر سرخ
در پای آتش دل‌های یاران

شب‌ها که بودیم در غربت دشت
بوی سحر را چشم انتظاران

شب‌ها که غمناک با آتش دل
ره می‌سپردیم در زیر باران


فریدون مشیری
(خورشید)

85
عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر
بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر

چه به میخانه چه محراب، حرامم باشد
گر به جز عشق توام هست تمنای دگر

عمادخراسانی
(منتظر اتفاقات خوب)

86
آهای فلک که گردنت از همه مون بلندتره..
به ما که خسته ایم بگو خونه ی باهار کدوم وره؟
عمران صلاحی
(خورشید)

87
زندگی، گرمی دل های به هم پیوسته است
تا در آن دوست نباشد، همه دل ها خسته است.
فریدون مشیری
(محبوبه شب)

88
چه دلیلی دارد؟
که هنوز 
مهربانی را نشناخته است؟
و نمی داند در یک لبخند، 
چه شگفتی هایی پنهان است!
فریدون مشیری
(محبوبه شب)

89

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر

کز آتش درونم دود از کفن برآید

بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران

بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش

نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید

از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم

خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید

گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان

هر جا که نام حافظ در انجمن برآید

حافظ

(خورشید)


90

شبان تیره امیدم به صبح روی تو باشد

و قد تفتش عین الحیوه فی الظلمات

سعدی

(خورشید)


91

آه دکتر! سرِ من درد بزرگی شده است
بره ی لعنتی ام عاشق گرگی شده است

سرد شد از تن من... دل به خیابان زد و رفت
گرگِ من بره نچنگیدهِ به باران زد و رفت...
 
آه دکتر! لبِ او «صبر و ثباتم» می داد
بوش «وقت سحر از غصه نجاتم» می داد!

آه دکتر! نفست گم شده باشد سخت است
نفست همدم مردم شده باشد... سخت است

آه دکتر! سرِ من درد بزرگی دارد
بره ام میل به بوسیدن گرگی دارد...

دکتر این بار برایم نمِ باران بنویس
دو سه شب پرسه زدن توی خیابان بنویس...

مهتاب یغما

(N.K)


92

یک شب چراغ روی تو روشن ولی

چشمی کنار پنجره ی انتظار کو؟

سایه جان
(خورشید)

93
گل ها اگر که 

تک بیت‌هایی طنز از غزلیات سعدی

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۳۱ فروردين ۹۶
  • ۲۰ نظر

اولین روز از اردیبهشت هر سال معروف است به روز سعدی شیرازی عزیز. روزی که این بنده نگارنده بیشتر آن را روز تب سعدی می‌دانم تا روز خود سعدی! چنانچه در سال‌های پیش در روز اول اردیبهشت شاهد این تب سعدی نویسی و سعدی خوانی بوده و امسال پیش بینی می‌کنم با پیشرفت فضای مجازی این تب همه گیرتر از سال‌های قبل شود. الغرض، این بنده نگارنده هم از قدیم مبتلا به این تب بوده و هستم. بر اثر همین تب هم بود که امروز را کلاً با اشعار جناب شیخ اجل به سر بردم و دنبال تک بیت‌هایی گشتم که طنز زیرکانه سعدی را نشان دهند. نتیجه شد ابیاتی که در زیر می‌بینید.

اگر بخوام پیدا کنم باز هم هست، ولی فرصت کم هست و جناب سعدی هم خسته و طولانی شدن مطلب هم شور رو از مزه می‌بره.

برای برخی ابیات هم توضیحی نیاوردم چون به اندازه کافی خودشون گویا بودند.
امیدوارم لذت ببرید از این ابیات. حتی اگر حوصله خوندن همه رو نداشتید حداقل چند مورد رو بخونید

تک بیت‌ ثابت

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۲۸ فروردين ۹۶
  • ۱۹ نظر

بر هر کسی که می‌نگرم در شکایت است

در حیرتم که گردش گردون به کام کیست؟


"طایر شیرازی"


+تک بیت‌های بی مخاطب

++آرشیویجات

تک بیت‌های بی مخاطب- دفتر سوم

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۸ بهمن ۹۵
  • ۰ نظر


آغاز دفتر سوم؛ هشت بهمن95


1

ترک دل و جان کردم تا بی دل و جان گردم 

یک دل چه محل دارد؟ صد دلکده بایستی...

مولوی جان


2

تو هم دیوانه‌ی گنجشک‌ها باش

پری بر شانه‌ی گنجشک‌ها باش

زمستان فصل ویرانی‌ست، ای برف! 

به فکر لانه‌ی گنجشک‌ها باش


"سید حبیب نظاری"


3

حال من حال و روز خوبی نیست 

خسته‌ام، خسته، او نمی‌فهمد

این طبیعی ست ببر زخمی را 

ببر روی پتو نمی‌فهمد...!

"رویا ابراهیمی"


4

از درد سخن گفتن و

از درد شنیدن؛

با مردم بى درد،

ندانى که چه دردى ست. . .

"مهرداد اوستا"


5

من کشیدم از همه، سیگار می‌خواهم چه کار؟

دل بریدم از شماها یار می‌خواهم چه کار؟


من بم‌ام، بر خویش ویرانم ببین ای زندگی

دست بردار از سرم، آوار می‌خواهم چه کار؟

"علی نجاتی"


6

صبح است و شعر حافظ و سعدی فراهم است 

برخیز و چند بیت بخوان با صدای ریز

 

برخیز! صبح سرد زمستان رسیده است

گرمای بیت بیت غزل‌ها تویی عزیز...

"لا ادری همایونی"

(سرعت نت کم بود نشد سرچ کنم و ببینم از کیه!)



7

در پیچ و خم این جدل‌آباد هوس

عمری به تلاش سوخت اندیشه نفس


پیدا نشد آخر چو بساط شطرنج

یک خانه که با هم بنشینند دو کس

"بیدل"


8

در ساحت آرزوی سرخورده‌ی ما

امروز شمایید و دل مرده‌ی ما


دوران گذار است، مگر نه؟ باشد

این پای شماست، این هم از گرده‌ی ما

"امید مهدی نژاد"


9

هم رود خراب و مست راه افتاده

هم کوه عصا به دست راه افتاده


یک لحظه گذشتی از کنار دنیا

دنبال تو هر چه هست راه افتاده

جلیل صفربیگی


10

ای آفتاب ِحُسن!‏ برون آ دَمی زِ اَبر

کآن چهره ی مُشعشع ِ تابانم آرزوست...

"مولوی جانان"

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج


11

هر کس که دیدم از رفیق و یار، می‌لنگد

از بس که خورده از در و دیوار، می‌لنگد


حتی برادر از برادر زخم‌ها دارد

یک جای این دنیای لاکردار می‌لنگد...

"علی نجاتی"


12

ما را فراق نه، که امید وصال کُشت

آری خیال روی تو، 

آری! خیال کُشت...

"علی نجاتی"


13

انگار همیشه جای یک تن خالی‌ست

این بار کسی نیست نه! اصلا خالی‌ست


یک نیمکتِ نشَسته دارم در خود

جای دو نفر همیشه در من خالی‌ست

"جلیل صفربیگی"


14

ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق

برو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این؟!

"حافظ"


15

از شروع این جهان، مرد از پی زن می دوید

از پی مردان دویدن را زلیخا باب کرد!

"شروین سلیمانی"

(شعرش رو کامل سرچ کنید بخونید! خیلی خوبه)


16

در شهر عشق رسم وفا نیست، بگذریم

یارای گفتن گله‌ها نیست، بگذریم


دردیست در دلم که دوایش نگاه توست

دردا که درد هست و دوا نیست، بگذریم


گفتی رقیب با من تنها مگر کجاست؟

گفتم رقیب با تو کجا نیست؟ بگذریم.


ابری که می‌گذشت به آهنگ گریه گفت:

دنیا مکان «ماندن» ما نیست، «بگذریم»


هرچند دشمنم شده‌ای دوست دارمت

بر دوستان گلایه روا نیست، بگذریم

"سجاد سامانی"

(اینقدر خوب بود دلم نیومد تک بیت انتخاب کنم!)


17

پیرانه سر هوای جوانی است در سرم...

"حافظ"

(فال زدم!)


18

نرگس از چشم تو دم زد بر دهانش زد صبا...

درد دندان دارد اکنون می خورد آب از قلم!

"لاادری همایونی"

(به این میگیم سبک هندی، تشبیهات بی شمار و لطیف، شاعر سوراخ بودن ساقه نرگس رو از این جهت میدونه که از چشم معشوق دم زده و باد صبا هم برا همین با مشت کوبیده تو دهنش! الآن دندونش درد میکنه باید با نی آب بخوره)


19

بخیه کفشم اگر دندان نما شد عیب نیست

 خنده می آرد مرا بر هرزه گردی های من!

"لاادری همایونی"

(یک مثال دیگه از سبک هندی، خودتون ببینید شاعر پاره شدن کفشش رو چطوری تفسیر کرده)


20

مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا...

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج


21

سودا به سرم همچو پلنگ اندر کوه

غم بر سر غم به سان سنگ اندر کوه

دور از وطن خویش و به غربت مانده

چون شیر به دریا و نهنگ اندر کوه!

"ابوسعید ابوالخیر"


22

دهخدا     تجربه        عشق      ندارد      ورنه

معنی "مرگ"و "جدایی" به یقین هردو یکیست

    "کاظم بهمنی"


23

وزارت دفاع جلوی دشمن را گرفت

وزارت نیرو جلوی خشکسالی را

صدا و سیما هم فعلا با دروغ درگیر است

خدایا خداوندا

وصیت داریوش ماریوش را ولش!

مرا از آزادی بیان دیگران

محافظت بفرما...


"اکبر اکسیر"

(گزیده شعر فَرا نو از اکبر اکسیر)


24

هر کس که میِ عشق به جامش کردند

از دردی درد تلخ کامش کردند


گویا همه غم‌های جهان در یک جا

جمع آمده بود، عشق نامش کردند!

"هلالی جغتایی "


25

باران باران دوباره باران باران

باران باران ستاره‌باران باران

ای کاش تمام شعرها، حرف تو بود:

باران باران بهار باران باران

"قیصر شعر ایران"

(باران‌های این چند روز کم کم بوی بهار میده)


26

تو هم در آینه حیرانِ حُسنِ خویشتنی 

زمانه‌ای ست که هرکس به خود گرفتار است!

"آصفی هروی"


27

کدام مرد به دردِ عشق دچار بود و دمی آسود؟

حرام باد شبی بی تو اگر به خواب سحر کردم 

"سجاد رشیدی پور"


28

میان جمع رفیقان همیشه حرف تو بوده

تو هر زمان که بیایى حلال زاده حسابى!

"سید سعید صاحب علم"


29

انگار گل سفید مریم گم شد

یا خاتم بی‌بدیل خاتم گم شد


یک فاطمه(س) بود و یک علی(ع)،  فاطمه(س) رفت

یک مصرعِ شاه‌بیت عالم گم شد

"بیژن ارژن"

(به مناسبت ایام فاطمیه بود...)


30

عشق رسوایی محض است که حاشا نشود

عاشقی با اگر و شاید و اما نشود...

...بین زوار که باشم به تو نزدیک ترم

قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود

(این غزل رو خیلی دوست دارم. خیلی...)


هفته آخر بهمن


31

بحمدالله که بازم دیدنِ رویت میسر شد

ز خورشیدِ جمالت دیده‌ی بختم منور شد

(بیت منسوب به حافظ، که گفته میشه در دیوان حافظی که به تازگی در کلکته کشف شده موجود هست و ممکنه به زودی رسما وارد دیوان حافظ بشه!)

32
زیر باران 
و غمی بر سینه...
و جانی که نیست! 
وصف حالم اینچنین گویم که دلتنگی خر است😁
لاادری همایونی!

33
راحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مرده است
در پیله ابریشمش پروانه مرده است

در تُنگ، دیگر شور دریا غوطه‌ ور نیست
آن ماهی دلتنگ، خوشبختانه مرده است

فاضل نظری

34
که بی قرار  توام مثل گاو مشت حسن
به من اجازه بده شهر را طویله کنم
خودت که میدانی، مثل کرم آرامم
ولی خدا نکند موقعی که پیله کنم...

 مرتضی عابدپور لنگرودی

35
همسایه ی رودیم،سرابیم هنوز
بی بهره از آن چشمه ی نابیم هنوز
دنیا شده خوابگاه و ما در دنیا
خوابیم که خوابیم که خوابیم هنوز...

صادق ایزانلو

36
من نخل شدم ، قرار شد خم نشوم
جز با تو و خنده هات ، همدم نشوم
یک سیب دگر بچین و حوایی کن
نامردم اگر ، دوباره آدم نشوم ...!

حامد عسکری

37
زمستان است، اما من قرار دیگری دارم
که قدری دورتر از خود بهار دیگری دارم

نمی‌افتم به پای هر بتی و هر پری‌رویی
جدا از مردمان پروردگار دیگری دارم 

جواد شیخ الاسلامی

38
حال من حال اسیری است که هنگام فرار....
یادش آمد که کسی منتظرش نیست، نرفت!
لاادری همایونی

39
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت

ما بی‌خبر شدیم که دیدیم حسن او
او خود ز حال بی‌خبر ما خبر نداشت

ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم
زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت

خاقانی

40
در تب اندوه ما جوشاند ی شبنم بس است
بستر نرگس بیندازید... بیماریم ما

زنده یاد احمد عزیزی
(خدایش رحمت کناد...)

آخذین تغییر یک هفته مانده به پایان اسفندماه...

41
ابر میبارد و من می‌شوم از یار جدا 
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا
ابر و باران و من و یار ستاده به وداع 
من جدا گریه کنان ابر جدا یار جدا...

امیر خسرو دهلوی
همایون شجریان
آلبوم رگ خواب
قطعه ابر میبارد

(اینقدر که این قطعه رو گوش دادم چند وقت)

42
مثل باران بهاری که نمی‌گوید کی!

بی خبر در بزن و
سر زده از راه برس...

قبل از اینکه عید و بهار از راه برسه و این بیت طبق هر سال بشه نقل و نبات فضای مجازی! بذارید بگم که این شعر نه از #مرحوم_حسین_منزوی است! نه از #سعدی_علیه_رحمه!
شعر فوق از #آرش_مهدی_پور است.

43
حال شاهی بی پسر دارم که شب ها پشت کاخ
رازهای سلطنت را می­نویسد روی خاک

سید سعید صاحب علم

44
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ‌های سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می‌رسد اینک بهار

بهاریه-فریدون مشیری

45
در اتوبان سلوک،
شاعری هروله‌ای کرد و گذشت،
تاجری چپ شد و مرد،
عارفی پنچری روح گرفت...!

سید حسن حسینی

46
خبر دهید دوسه شاخه تبر شده را
که این درخت پر از زخم خم نخواهد شد!

محمد مهدی سیار

47
مثل اسفندی که سی روزست و استثنا شده
گاه گاهی میکنی یاد من؛ از آنی که نیست ...

علی یزدانی

48
تا کی ورق ورق کنم این سر رسید را؟
چون کودکی رسیدن سال جدید را

با دست زیر چانه تو را آه می کشم
چون غنچه ای که آخر اسفند عید را

علیرضا بدیع

49
هر چند مضحک است و پر از خنده های تلخ
بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود

زنده یاد افشین یداللهی

50
آسمان غرق خیال است کجایی آقا؟
آخرین جمعۀ سال است کجایی آقا؟
یک نفر عاشق اگر بود زمین می‌فهمید
عاشقی بی تو محال است کجایی آقا؟

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

51
خلق دلسنگ‌‌اند و من آیینه با خود می‌برم
بشکنیدم دوستان دشنامِ پنهانی بس است...

فاضل نظری

52
توبه‌ات از روزهایم عشقبازی را گرفت
آه از آن زاهد که استغفار یادت داده‌است

سجاد سامانی

53
شادم از اهل جهان، کز اثر صحبتشان
به جهانی ندهم گوشه تنهایی را...

طالب اصفهانی

54
رقیب گفت که: «افتاده ام، مرا بردار»
دعاش کردم و گفتم: «خدات بردارد!»

فرصت شیرازی
(شعرا این شکلی دعا می‌کنند! به این گفته میشه دعای رندانه)

55
بس که در جان فکار و چشم بیدارم تویی
هر که از دور می‌شود پیدا باز پندارم تویی!

جامی

(شعر قبلی رو که نوشتم یاد این بیت از جامی افتادم، میگن وقتی جامی این بیت رو می‌خوند یکی از بدخواهانش گفت حالا اومدیم و یک خری از دور پیدا شد! جامی هم بی‌معطلی بهش گفت:"باز پندارم تویی!" 
خلاصه که با شاعر جماعت نمی‌شه شوخی کرد.)

56
آتش عشق تو در جان خوشتر است
جان ز عشقت آتش‌افشان خوشتر است...

...درد عشق تو که جان می‌سوزدم
گر همه زهر است از جان خوشتر است

عطار نیشابوری

(به مناسبت روز جهانی عطار، پنج بیت بعد رو اختصاص میدم به شیخنا عطار)

57
جانا دلم ببردی در قعر جان نشستی
من بر کنار رفتم تو در میان نشستی
گر جان ز من ربودی الحمدلله ای جان
چون تو بجای جانم بر جای جان نشستی

عطار نیشابوری

58
گفت: «به صحرا شدم؛ عشق باریده بود و زمین تر شده. چنان که پای به برف فرو شود، به عشق فرو می شد.»
تذکرة الأولیاء- ذکر بایزید بسطامی

عطار نیشابوری

(مگه میشه از عطار یادی کرد و از تذکرة الأولیاء حرفی به میان نیاورد؟ حتی اگر تک بیت نباشد. حتی اگر شعر نباشد. شیرین که هست؟ مگر شعر چیزی به جز شیرینی است؟)

59

و گفت: «برادر بى عیب مجویید که نیابید و بى‌ برادر بمانید.»


تذکرة الأولیاء، ذکر ابن محمّد، جعفر الصادق

عطار نیشابوری

60
عشق آمد و آتشی ز دل بر زد
تا دل ز گزاف لاف دلبر زد

آسوده بدم نشسته در کنجی 
آمد غم عشق و حلقه بر در زد...

عطار نیشابوری

(شعر آخر رو از آلبوم عشق آمد استاد اصغر وفایی آوردم. حتماً بشنویدش. فوق العاده است.)

+ به روز رسانی پس از یک وقفه طولانی، 25فروردین




61
تا خرمنت نسوزد احوال ما ندانی...

سعدی جان

62
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی

سعدی جان

63
تو را سریست که با ما فرو نمی‌آید
مرا دلی که صبوری از او نمی‌آید...

سعدی جان
(با نوای استاد شجریان جان بشنوید.)

64
تو را ببینم و خواهم که خاک پای تو باشم 
مرا ببینی و چون باد بگذری که ندیدم!

سعدی جان

65
صبح می‌بوسم تو را، شب توبه می‌گیرد مرا
صبح مشتاقم ولی شب، حال استغفار نیست! 

سعدی جان

66
مردم همه خواب و من از فکر تو مست...

سعدی جان

(ساعت یک و سی دقیقه بامداد.)

67
به تیغ می‌زد و می‌رفت و باز می‌نگریست:

که «ترک عشق نگفتی. 
سزای خود دیدی!»

سعدی جان

68
دریغا که بی ما بسی روزگار
بروید گل و بشکفد نوبهار

بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت
برآید که ما خاک باشیم و خشت

سعدی جان
(بوستان، باب نهم در بیان توبه و‌ راه صواب)

69
تو را ببینم و خواهم که خاک پای تو باشم 
مرا ببینی و چون باد بگذری که ندیدم!

سعدی جان

70
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد...
سعدی جان

+ روز اول اردیبهشت، روز بزرگداشت شیخ اجل


71
شهر آئینه دار می شود با یک گل
پروانه تبار می شود با یک گل
گفتند نمی شود ولی می بینیم
یک روز بهار می شود با یک گل....

هادی فردوسی

72
ظهورکن! که به تنگ آمدیم از تزویر...
ز دستِ منتظرانت خلاص کن مارا!

حسین جنتی

73
از دست غیبت تو شکایت نمی­‌کنم
تا نیست غیبتی، نبوَد لذت حضور

حافظ

74
اشتیاق تو مرا سوخت...
کجایی؟
 باز آ!

وحشی بافقی

75

باز آی
که در دیده 
بماندست خیالت...

سعدی

76
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار، کافی نیست

خودت بخواه که این انتظار سر برسد...
دعای این همه چشم انتظار کافی نیست!

فاضل نظری

77
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست، دوست‌تر از جان ماست...

سعدی

78
ای آفتاب ِحُسن!‏ برون آ دَمی زِ اَبر
کآن چهره‌ی مُشعشع ِ تابانم آرزوست...

مولوی

79
ما را ز تو غیر از تو تمنایی نیست
از دوست به جز دوست نمی‌باید خواست

رهی معیری

80
در هیچ پرده نیست نباشد نوای تو
عالم پر است از تو و خالی است جای تو...
صائب تبریزی

در شب ولادت امام بر پا دارنده عدل و داد، حضرت بقیة الله الاعظم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

81
نی صدرِ وصل خواهم و نی پیشگاهِ قرب
همراهیِ تو یک - دو - سه گامی مرا بس است

وحشی بافقی

82
از تو همین تواضعِ عامی مرا بس است
در هفته‌ای، جوابِ سلامی مرا بس است!

وحشی بافقی

83
گفتم: "نشین به منظر چشمم" به خنده گفت:
"در رهگذار سیل، که بنیاد خانه کرد؟!"

رفعت سمنانی

84
هشدار! 
آب‌های جهان بوی نفت می‌دهند. 
نفت بوی دلار
دلار بوی خون 
خون بوی ایدز 
ایدز، بوی حقارت آدم‌های یکبار مصرف! 
بچه ها، تو را به خدا مواظب باشید
 بنی آدم اعضای 
خود می‌فروشد !

اکبر اکسیر

(کمی هم شعر طنز)
85
حلاج از سربازی به سرداری رسید
من هنوز
در مطب‌های بالای شهر
دنبال معافیت پزشکی هستم!

اکبر اکسیر

86
از آمدن و رفتن ما سودی کو
وز بافته وجود ما پودی کو
در بستر چرخ جان چندین پاکان
می‌سوزد خاک می‌شود دودی کو

خیام
(در هفته‌ای که گذشت روز بزرگداشت خیام نیز بود.)

87
تو با دلم چه کرده‌ای که ناله‌های کوچکش
چنان که می‌نویسمش، چهارپاره می‌شود...

لاادری همایونی
(مگه میشه یک هفته از آقای لاادری همایونی شعر نداشته باشیم؟ من که عاشقش هستم!)

88
ما گنهکاریم، آری، جُرم ما هم عاشقی است
آری اما آنکه آدم هست و عاشق نیست، کیست؟

قیصر امین‌پور

89
تسبیح هم کلافه از این استخاره هاست!
دعوای عقل و عشق چه بالا گرفته است...

علی‌ سلطانی‌وش

90
#یا_صاحب_الزمان

دل من رأی تو دارد، سر سودای تو دارد...

آخرین تغییر، شب انتخابات!


91
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قافِ قرارِ من و من عینِ عبورم...!

قیصر شعر ایران

92
عشق، قابیلی است. قابیلی که سرگردان هنوز
کُشته خود را نمی‌داند کجا پنهان کند...

نجمه زارع

93
گفتم: "نشین به منظر چشمم" به خنده گفت:
"در رهگذار سیل، که بنیاد خانه کرد؟!"

رفعت سمنانی

94
دوشت به خواب دیدم و گفتم که آمدی؟
ای خوش ترین خوش آمده، بار دگر بیا!

هوشنگ ابتهاج

95
اگر وفا به تو نسپرده ام مرنج از من
از اینکه عمر منی، اعتبار نیست تورا

مخلص کاشانی

96
بازآ، که در فراق تو، چشم ِامیدوار
چون گوش ِروزه دار، بر الله اکبر است

سعدی جان
(چندتا تک بیت ماه رمضونی که عجیب حال دلم رو خوب می‌کنه)


97
اگرچه روزه ی خورشید، شود با لمسِ شب افطار
من از افطارِچشمِ تو، سحر تا شام بیدارم!
ناصر پروانی

98
هر شام ز ماه رمضان صبحِ امیدی است
هر روز ازین ماه مبارک شبِ عیدی است ...
صائب تبریزی

99
یک عمر ب سوداى لبش سوختم و آه
روزى ک لب آورد ببوسم, رمضان شد!
لاادری همایونی

100
تو همان جرعه آبی که نشد وقت سحر
بزنم لب به تو و زود اذان را گفتند...
محمد شیخی
اولین هفته ماه میهمانی خدا

پایان دفتر سوم