1
تنگ آب اینقدر هم
کوچک نمیآمد به چشم
فکر آزادی نمیکردند
ماهیها اگر!
"فاضل نظری"
2
افسردگی به خسته دلی
از زمانه نیست
افسرده آن دلی است
که از هم نفس گرفت!
"فاضل نظری"
3
خدایا عشق درمانی بهغیراز
مرگ میخواهد!
"فاضل نظری
4
دشمنت را همچو میخ
خیمه میخواهم مدام!
تن به خاک و سر به
سنگ و ریسمان بر گردنش
"صائب تبریزی"
5
احسان هنری نیست به
امید تلافی
نیکی به کسی کن که
به کار تو نیاید
"صائب تبریزی"
6
دیگران را عید اگر
فرداست ما را این دم است
روزهداران ماه نو
بینند و ما ابروی دوست!
"سعدی"
7
مرا.سخن به نهایت
رسید و فکر به پایان
هنوز وصف جمالت نمیرسد
به نهایت!
"سعدی"
8
من از آن روز که
دربند توأم، آزادم!
"سعدی"
9
رفتیم پای
چاه،«عزیز»کسی شویم
نوبت به ما رسید،
برادر تمام شد...!
"فرامرز عرب عامری"
10
کوه میماند
اگرچه با صدای گرگها
دشت میرقصد
اگرچه پا بهپای گرگها
گرگها
گویند : چوپان گلهها را میخورد
سخت میترسم
من از این ادعای گرگها!
"محمود اکرامی"
آخرین
تغییر 20-4-95
11
گفتم
گناه کردم اگر عاشقت شدم؟
گفتی: تو
هم چه ذهنیتی داری از گناه
"نجمه زارع"
12
جانا
حدیث حسنت در داستان نگنجد
رمزی ز
راز عشقت در صد زبان نگنجد
"عطار نیشابورى"
13
سالکی
گفتا چه داری آرزو؟ گفتم سکوت!
معنی صد
نکته را در یک سخن پیچیدهام...
"زندهیاد استاد معینی کرمانشاهی"
14
عطر در
بین لیقه پیچیده، در دواتت سلیقه پیچیده
مثل نِیپیچِ
سبز پیچیده اسم تو در شکوه نستعلیق...
"محمدهادی. ع (طلبه اُ منفی) "
15
هر که را
دیدم از مجنون و عشقش قصه گفت
کاش میگفتند
در این ره چه بر لیلی گذشت...
"حامد تبریزی"
16
ترسم چو
بازگردی از دست
رفته باشم...
"سعدی"
17
چه فارغ
بال میگشتم درین عالم اگر میشد
غم امروز
چو اندیشه فردا میشد فراموشم!
"صائب"
18
طفل میگرید؛ مگر میداند
این دنیا کجاست؟
عمر چون با های
های آمد به هق هق بگذرد!
"فاضل نظری"
19
حریم عشق
را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن
آستان بوسد که جان در آستین دارد
"حافظ"
20
من استغفار کردم از
نگاه تو نمیدانم
اجابت میشود این
توبه کردنهای با اکراه؟
"سید حمیدرضا برقعی"
آخرین
تغییر 25-4-95
21
مرا که
با توأم، از هرچه هست باکی نیست
جناب
عشق، سعدی شیرازی
22
خبر به
دورترین نقطهی جهان برسد
نخواست
او به منه خسته بیگمان برسد
شکنجه
بیشتر از اینکه پیش چشم خودت
کسی که
سهم تو باشد به دیگران برسد ؟
نجمه
زارع
23
شادم که بههرحال
به یاد توأم، اما
خون میخورم
از دست تو و باز غمی نیست!
فاضل
نظری
24
هر که شد
بیسر و سامان کسی، شاعر شد
شاعری،
عاقبتِ بیسر و سامانیهاست!
نیما شکر
کردی
25
چه مبارک
است این غم که تو بر دلم نهادی
به غمت
که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی...
هوشنگ
ابتهاج
26
چنان دلبستهام کردی که با چشم خودم دیدم
خودم میرفتم اما سایهام با من نمیآمد...
لاادری همایونی
27
چندی دگر زمانهی موعود میرسد
ای انتظار! جای تو خالیست بعد از این
جواد شیخالاسلامی
28
چای را من دم میکنم...
میز را تو میچینی
بعد مینشینیم
پشت پنجرههای خودمان...
و به همفکر میکنیم...!
رضا کاظمی
29
جهــــــــــان
آلودهی خواب است و من
در وهمِ خود بیدار...
سهراب سپهری عزیز
30
تو را بر در گذارد او به طراری که میآید!
تو منشین منتظر بر در که این دکان دو در دارد!
مولوی جانان
آخرین
تغییر 1-05-95
31
خرم آن
روز کز این منزل ویران بروم
راحت جان
طلبم وز پی جانان بروم...
حافظ جان
32
حال شاهی
بی پسر دارم که شبها پشت کاخ
رازهای
سلطنت را مینویسد روی خاک!
سید سعید
صاحب علم
33
چون قبلهنما
راه نشان میدهم اما
در دایرهی
شک و یقین در نوسانم......
احسان
افشاری (بهاحتمال فراوان!)
34
سکوت میکنم
این شرح بینهایت را
خودم که سوختهام
خلق را نسوزانم...
لا ادری
همایونی
35
زلف او
دام است و خالش دانهی آن دام و من
بر امید
دانهای افتادهام در دام دوست
حافظ
36
زحال روز
رفیقی سؤال کردم گفت:
"مراد، شکر خدا حاصل است و هستم شاد"
برای عرض
هنر، بچهاش تپق زد و گفت:
" فلک به مردم نادان دهد زمام مراد"!
ابوالفضل
زرویی نصرآباد
37
زین
بیابان گذری نیست سواران را ، لیک
دل ما
خوش به فریبی است ، غبارا تو بمان!
هوشنگ
ابتهاج
38
ذره ذره
تنم را گرفته دلتنگی
تمام
پیرهنم را گرفته دلتنگی
تو خود
حدیث مفصل بخوان از این مجمل
که واژه
و سخنم را گرفته دلتنگی
حضور
خلوت انس است و دوستان...، اما
بهانهی
وطنم را گرفته دلتنگی...
علی
نجاتی
39
در غلغلهی
جمعی و «تنها» شدهای باز
آنقدر
که در پیرهنت نیز غریبی
فاضل
نظری
40
دل نهادم
به صبوری
که جز
این
چاره
ندارم ...
سعدی
جان، با صدای استاد شجریان البته!
آخرین
تغییر 8-5-95
41
دشمنت را
همچو میخ خیمه میخواهد مدام!
تن به
خاک و سر به سنگ و ریسمان بر گردنش
صائب
42
کدخدا
گفته که این دهکده عاشق کده نیست
هرکه
عاشق شده از دهکــــــــده ما برود
کوزه بر
دوش سر چشـمه نیا با این وضع
باید از
دهکده یک دهکده رســـــــوا برود
محمد
سلمانی
43
عمارت کن
مرا آخر
که
ویرانم به جان تو...
مولوی
44
ناله اگر
که برکشم خانه خراب میشوی!
خانه
خراب گشتهام بس که سکوت کردهام
صائب
45
باید از
سمت خدا معجزه نازل بشود!
تا دلم ،
باز دلم ، باز دلم ، دل بشود...
لاادری
همایونی
46
هی پا به
پا نکن که بگویم سفر به خیر
مجبــــور
نیستـــی بمانی ... ولــی نرو!
مهدی
فرجی
47
عشق
قابیل است
قابیلی
که سرگردان هنوز!
کشته خود
را نمیداند کجا پنهان کند
نجمه
زارع
48
صبر بـر درد ، نه از همت مردانهی
ماست
درد از
او، صبر از او، همت مردانه از اوست!
مصاحبی
نائینی
49
شاعری
خرما را با خدا قافیه کرد
تاجران
رحم به حالش کردند
ناقدان
شاعر سالش کردند...
سید حسن
حسینی
50
شرمنده
کرد و آمد و
تیر خلاص زد
تا درد
کمتری بکشم ...مرحبا رفیق!
لاادری
همایونی
آخرین
تغییر 15-5-95
51
من گنگ خواب دیده و
عالم تمام کر
من عاجزم ز گفتن و
خلق از شنیدنش!
حاج میرزا محمدخان(+)
52
ما را تو به خاطری
همه روز
یک روز تو نیز یاد
ما کن...
سعدی
53
من بی تو دمی قرار
نتوانم کرد
احسان تو را شمار
نتوانم کرد.
گر بر تن من زفان
شود هر مویی!
یک شکر تو از هزار
نتوانم کرد!
ابوسعید ابوالخیر
54
گفتی که رفته رفته
چو عمر آیمت به سر
عمرم ز دیر آمدنت
رفته رفته رفت...
محتشم کاشانی
55
مادرم قرصهای رنگی
مصرف میکند
من، شعرهای سپید
مادرم داروخانهای است
که یک تیمارستان به
دنیا آورده!!...
زینب صابر
56
لحظه لبخند، مانند،
شبیه، مثل یک ....
وای من، اصلاً ولش
کن، نقطهچینتر میشوی....!!!
لادری همایونی
57
لبخند و اشک، شادی و
غم، رنج و آرزو
از ما به دل مگیر،
همین است زندگی!
فاضل نظری
با صدای حجت اشرف زاده بشنوید!
58
سپردهام به خدا هر چه داشتم اما!
خدای گله خداوند گرگها هم هست...
لاادری همایونی
59
مثل نسیم نیمهی
مرداد ماه گرم
در ظهر چشمهی جوانم
وزیده ای
من گم شدم درست
زمانی که آمدی
تو از کدام سمت ِ
جهانم وزیده ای؟
مثل بهار، آمدنت
ناگهانی است
در من بدون آنکه
بدانم وزیده ای!
مژگان عباسلو
60
پاسخ بده از اینهمه
مخلوق،چرا من!
تا شرح دهم از همهی
خلق، چرا تو...
محمدعلی بهمنی
آخرین تغییر 23-5-95
61
یکبار به ما قرعه
عاشق شدن افتاد
یکبار دگر... بار
دگر .... بار دگر... نه...
فاضل نظری
62
قرآن به سر گرفتم و
گفتم سلام عشق!
یعنی بهجز تحریم تو
بر من حرام عشق
با خون وضو بگیر و
دو رکعت غزل بخوان
آن دم که اذان میدهد
از روی بام عشق
ترسم که در سماع
کشانم قنوت را
وقتیکه قبلهگاه تو
باشی، امام عشق
از رکعت نخست درافتادهام
به شک
در سجده کفر گفتهام
و در قیام عشق
سی پارهی حضور مرا
چله بست شو
قرآن به سر بگیر و
بگو والسلام عشق...
علیرضا بدیع
63
بعدازاین هرچه
بگویید،جوابم شعر است
شاکیام از همه و
حرف حسابم شعر است
من همان خستهی بیحوصلهی
غمزدهام
آدم بدقلقی که رگ
خوابم شعر است
مرجان بیگی فر
64
کتاب و غزل چاره بیحوصلگیهاست
یک شعر بمان پیشم اگر حوصله داری!
(تحریفی جات فرهنگی)
65
عمری به بلندای ازل میطلبد
شرح زلفش شیخ اجل میطلبد!
بس نیست دو بیت مختصر، حوصله کن
این قصه دراز است، غزل میطلبد!
امیدمهدی نژاد
66
نتوانم از خجالت که برِ تو آورم جان
که شنیدم التفاتی نکنی به مختصرها ...
اوحدی
67
نمکنشناس را این نکته سربسته بس باشد
که میگیرید نمک در ابتدا چشم نمکدان را
تبریزی
68
مردم شهر خداحافظتان، من رفتم
کسی از کوچهی غم آمده دنبال دلم
نجمه زارع
69
نشست، طرح بریزد، جهان درست کند
زمین درست کند، آسمان درست کند
از این کمی بزند تا به آن اضافه کند
از این خراب کند، تا از آن درست کند
سرِ کلاف ِ بد و خوب را گره بزند
برای ِچنگ زدن ، ریسمان درست کند
سعید حیدری
70
من خواب دیده ام که تو از راه میرسی
چیزی نمانده است که پر دربیاورم
سعید بیابانکی
آخرین تغییر 29-5-1395
71
ای پیک نامهبر که خبر میبری به دوست
یا لیت اگر بهجای تو من بودمی رسول...
سعدی
72
طوفان درختان را نخواهد برد
از ابرِ بارانزا نترسانم...
هر عابری را کوزه میبینم
زیر لبم خیام میخوانم
احسان افشاری
73
جنگ پایان پدرهای سفرکرده نبود
شور آن واقعه در جان پسرها باقی ست...!
جواد محمد زمانی
74
جواب ناله ما را نمیدهد "دلبر"
خدا کند که کسی "تحبس الدعا" نشود...
75
بگیر دست خودت را که باز گم نشوی
در این شلوغی دلگیر ، لابلای خودت
صدا زدی که کجایم؟ صدا به کوه رسید
و بازگشت به سمت خودت صدای خودت
سَر و تَه همهی جادهها به هم وصل است
تو در خودت نرسیدی به هیچ جای خودت
سعید حیدری
76
حیف! فریادِ مرا بغض به یغما برده
یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم...
لاادری همایونی
77
نمکنشناس را این نکته سربسته بس باشد
که میگیرید نمک در ابتدا چشم نمکدان را!
تأثیر تبریزی
78
هیچ میدانی چرا، چون موج،
در گریز از خویشتن، پیوسته میکاهم؟
زان که بر این پرده تاریک،
این خاموشی نزدیک،
آنچه میخواهم نمیبینم،
و آنچه میبینم نمیخواهم.
شفیعی کدکنی
79
چکیدند از ورای ناودان پایین!
قطار قطره بارانها
گهی بر عرش و گه بر فرش! انسانها...
شعر سه گانی-لاادری همایونی
80
هنر آن است که عکس تو بیفتند در ماه
ماه در آب که همواره فروریختنی است......
فاضل نظری
81
برگرد برای قهر کردن زود است
برگرد که آسمان غبار آلود است
انکار مکن که دوستم داشتهای
چون کلیهی مدارکش موجود است...!
سعید بیابانکی
82
تنها نه زمین که ماه و مریخ پر است
گفتند نریزید که تا بیخ پر است
عمری است که بوی گند میآید و بس
از بس که زبالهدان تاریخ پر است....!
سعید بیابانکی
83
دو چشمت باغ باداماند انگار
دو صبح خفته در شاماند انگار
دو کافر کیش در ظاهر مسلمان
رباعیهای خیاماند انگار....!
سعید بیابانکی
84
از راه رسید و ریخت از من گل و برگ
من مثل درخت بودم او مثل تگرگ
رفتم که به او بگویم : ای گل بنشین
چون قافیه پا نداد گفتم : بتمرگ...!
سعید بیابانکی
85
ای گوزنی که
ای گوزنی که در
ای گوزنی که با
ای گوزنی که تا
ای گوزنی که به
ای گوزن خفته به خارای نتاریده
پدرم تنها با گلولهای
تو را از اینهمه حرف اضافه خلاص کرد!
کورش کیانی
86
من که اصرار ندارم تو خودت مختاری
یا بمان
یا که نرو
یا نگهت میدارم...
لا ادری همایونی
87
هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر
مجبــــور نیستـــی بمانی ... ولــی نرو!
مهدی فرجی
88
شادم که به هر حال به یاد توأم، اما!
خون میخورم از دست تو و باز غمی نیست
فاضل نظری
89
عشق را شکل جاده میدیدیم؛
سرعت ما که رفت بالاتر
جاده پیچید و ما نپیچیدیم.
"شعر سه گانی"
سعید سلیمان پور
90
من همان خستهی بیحوصلهی غمزدهام!
آدم بدقلقی که رگ خوابم شعر است...
لا ادری همایونی
آخرین تغییر 12-6-95
91
دردم
دهی به فصلی
درمان کنی به وصلی
مانم
که بر چه اصلی؟
درد
و دوایم از توست ...
حسین منزوی
92
آنکس که تو را
شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و
خانمان را چکند؟
دیوانه کنی هر دو
جهانش بخشی!
دیوانه تو هر دو
جهان را چه کند؟
مولوی جانان
93
با من بودی منت نمیدانستم
یا من بودی منت نمیدانستم
چون من شدم از خودم
برون دانستم
تا من بودی منت نمیدانستم!
ابوسعید ابوالخیر
94
یک نیم رخت الست
منکم ببعید
یک نیم دگر ان عذابی
لشدید
بر گرد رخت نبشته
یحی و یمیت
من مات من العشق فقد
مات شهید
ابوسعید ابوالخیر
(اشاره به حدیثی از
پیامبر اکرم(ص ) : "من عشق و عف ثم کتم و مات، مات شهیدا" )
95
ای در میان جان و
جان از تو بیخبر
از تو جهان پر است و
جهان از تو بیخبر
نقش تو در خیال و خیال از تو بینصیب
نام تو بر زبان و زبان از تو بیخبر...
عطار
96
سر خاک شد و نقش خیال تو نرفت
خون گشت دل و شوق وصال تو نرفت
هرچند ز هجران تو زنگار گرفت
ز آینهی دل عکس جمال تو نرفت
کاشانی
97
من گرفتار و تو در بند رضای
دگران
من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران...
هلالی جغتایی
98
آمدمت که بنگرم
باز نظر به خود کنم
سیر نمیشود نظر
بس که لطیف منظری
سعدیِ جان
99
پاسبان حرم دلشدهام شب همهشب!
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم...
حافظ جان
این بیت رو استاد شجریان جانان در فیلم دلشدگان میخوانند و در ادامه
هم گریزی میزنند به شعر فریدون مشیری، فوقالعاده است! فوقالعاده:
یارم به یک لا پیراهن خوابیده زیر نسترن
ترسم که بوی نسترن مست است و هوشیارش کند
ای آفتاب آهسته نه پا در حریم یار من
ترسم صدای پای تو خواب است و بیدارش کند
حافظ جان
100
درون آینهی روبرو چه میبینی ؟!
تو ترجمان جهانی بگو چه میبینی ؟!
تویی برابر تو چشم در برابر چشم
در آن دو چشم پر از گفتوگو چه میبینی ؟
تو هم شراب خودی ، هم شرابخوارهی خود
سوای خوندلت در سبو چه میبینی
حسین منزوی
آخرین تغییر 26-6-95