۹۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعرنگاری» ثبت شده است

التزام شتر و حجره در هر مصرع!

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱۹ آذر ۹۵
  • ۱۷ نظر

اندر بیانات مالکیت معنوی بیان، تا به امروز فکر می‌کردم که کاربرد خاصی نداشته و تنها استفاده مفیدش این هست که شما را مطلع می‌کند که شخصی(که مشخص هم نیست چه شخصی!) در فلان ساعت آمده و فلان مطلب شما را کپی نموده! و بعد هم رفته است. باری، همین عصر امشب بود که دست بر قضا هوس کردم سری به این قسمت بزنم.

 اولین مورد شعری بود از یک پست قدیمی. از زمان‌هایی که اینجا پرنده هم پر نمی‌زد!  شعری که از هلالی جغتایی بوده. و اول بار فکر می‌کنم در کتاب از صبا تا نیما دیده باشمش. قضیه از این قرار است که جناب هلالی ظاهرا با شخصی کل می‌ندازد که شعری بگوید و در همه مصرعات آن کلمات "شتر" و "حجره" را به کار ببرد. این شعر نتیجه تلاش هلالی است. و عجیب‌تر اینکه هیچ یک از ابیات این شعر مشابه یکدیگر نیست. 



شتر کشیدی اگر بار دل ز حجره تن

شدی نزار شتر زیر بار حجره من

شتر بباد رود، حجره نیز خاک شود

گرت شتر بود از سنگ و حجره از آهن


اجل بحجره گیتی عجب شتر جا نیست!

که محمل شتر اوست حجره های بدن

بحجره و شتر ارکان دین چو قایم نیست

قوائم شتر و رخت حجره را بشکن


شتر بحجره بران تا در مدینه، که هست

در آن زمین شتر و حجره رسول زمن

ز حجره و شتر آن جناب منفلعست

کلیم با شتر طور و حجره ایمن


ز دیده زد شتر تو قدم بحجره دل

کزان لبان شتر حجره مراست لبن

سرشک لعل که زد اشترت بحجره چشم

ز حجره داد بمن صد شتر عقیق یمن


بحجره بس که دلم بر شتر زند آتش

شتر بحجره نماید، چو شعله در گلخن

بحجره هیمه ندارم جز استخوان شتر

شتر بحجره جان آورم، دهم روغن

شتر دلم من اگر نه مراست حجره طبل

ز حجره ام شتران بار برده از همه فن

چه معدنست شتر حجره ام؟ که از نظمش

بحجره ها شتران میبرند در عدن


شتر نه هم ملخست و نه حجره خانه مور

شتر چو قصر بهشتست و حجره چون گلشن

خوش آنکه در طلب حجره و شتربانش

روان شود شتر روح ما ز حجره تن

شکاف حجره من چیست؟ چون دهان شتر

بقصد من چو شتر حجره باز کرده دهن

اگر نهد شترش رو بحجره‌ام شب تار

شود چو چشم شتر حجره دلم روشن

ز حجره ام شترش چون بخار قانع شد

بحجره خار شتر خوشتر آید از گلخن

بیمن احمد و اوصاف حجره و شترش

هزار بار شتر حجره می‌توان گفتن

بیاد حجره او بار بر شتر بندم

شتر کنیم ز تابوت و حجره از مدفن

هلالی، از شتر و حجره اش سخن تا کی؟

شتر بحجره مقصود کی رسد بسخن؟

همیشه تا شتر ابر گرد حجره گل

بحجرههای افق چون شتر کند مسکن

فلک پی شتر و حجره باد از سر مهر

بحجره شتر از رشته‌های مهر رسن


"هلالی جغتایی"


+ کف جفت پا را چسبانیده‌ام به بخاری و فکر می کنم سپاس خدای را عز وجل که پست قبل مشاعره بود و لازم نیست کامنت‌ها را جواب دهم! صد و اندی کامنت ثبت شد. مشاعره خیلی خیلی خوب و دلچسبی بود. تشکر از همه دوستانی که همراهی کردید. :)


+ پنت هاوس جان کاهگلی که دعوتمان کرد به صندلی داغ، یکی از سوال‌ها این بود "آهنگ مورد علاقه؟" جوابمان تصنیف طفیل عشق بود. که غزلی است از حافظ، و توسط بچه های دانشگاه کاشان تنظیم و اجرا شده بود. خانم زیزیگولو فرمودند که به اشتراک بگذارید تا ما نیز بشنویم:


تصنیف طفیل عشق از دوستان اهل هنر دانشگاه کاشان در دستگاه ماهور،بشنوید

(خدا رحمت کند استاد محمدرضا لطفی عزیز را، کنسرت بچه‌ها همزمان شد با فوت استاد. یادش گرامی.)




دریافت


مشاعره با تصویر آواتار :)

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۱۷ آذر ۹۵
  • ۱۰۶ نظر

قرض از مزاحمت اینکه حس کردم شب طولانی در پیشه! و بدی شب های طولانی اینه که آدم حوصله‌ش سر میره! گفتم چکار کنم؟ به ذهنم رسید که بیاید مشاعره. ^_^

چه نوع مشاعره‌ای؟ 

این شکلی که تصویر آواتار نفر آخری که کامنت گذاشته‌ رو مشاهده کنید. و در وصفش شعر بگید. و بعد نفر بعدی که میاد آواتار شمارو می‌بینه و در وصف تصویر آواتار شما شعر می‌گه. و همینطوری ادامه دار....

هیچ محدودیتی هم در تعداد دفعات شرکت نیست. 

و اینکه اگه اسم شاعر رو هم در ذهن دارید ذکر کنید.





مثلا این تصویر آخرین کامنت بنده است.(هنوزم جواب ندادم خدا منو ببخشه:دی) تصویر آواتار مشخصه و بنده در وصفش این شعر به ذهنم اومد(طبیعتا سرچ کردم. وگرنه قرار نیست همه شعرارو حفظ باشیما. پس نگین من شعر بلد نیستم و اینا:دی) :


هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست

اینکه در آیینه گیسو می‌گشایی بهتر است

#فاضل_نظری



به یاد قیصر شعر ایران

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۸ آبان ۹۵
  • ۲۹ نظر

۸آبان نهمین سال خاموشی قیصر امین پور عزیز...

 روحش شاد و یادش گرامی.

 

 

چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟
بیایید از عشق صحبت کنیم

تمام عبادات ما عادت است
به بی‌عادتی کاش عادت کنیم

 

چه اشکال دارد پس از هر نماز
دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟

به هنگام نیّت برای نماز
به آلاله‌ها قصد قربت کنیم

 

چه اشکال دارد که در هر قنوت
دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟

چه اشکال دارد در آیینه‌ها
جمال خدا را زیارت کنیم؟

 

مگر موج دریا ز دریا جداست؟
چرا بر «یکی» حکم «کثرت» کنیم؟

پراکندگی حاصل کثرت است
بیایید تمرین وحدت کنیم

 

«وجود» تو چون عین «ماهیت» است
چرا باز بحث «اصالت» کنیم؟

اگر عشق خود علت اصلی است
چرا بحث «معلول» و «علت» کنیم؟

 

بیا جیب احساس و اندیشه را
پر از نُقل مهر و محبت کنیم

پر از «گلشن راز»، از «عقل سرخ»
پر از «کیمیای سعادت» کنیم

 

بیایید تا عینِ «عین القضات»
میان دل و دین قضاوت کنیم

اگر سنت اوست نوآوری
نگاهی هم از نو به سنت کنیم

 

مگو کهنه شد رسم عهد الست
بیایید تجدید بیعت کنیم

برادر چه شد رسم اخوانیه؟
بیا یاد عهد اخوت کنیم

 

بگو قافیه سست یا نادرست
همین بس که ما ساده صحبت کنیم

خدایا دلی آفتابی بده
که از باغ گلها حمایت کنیم

 

رعایت کن آن عاشقی را که گفت:
«بیا عاشقی را رعایت کنیم»*

 

"استاد قیصر امین پور"


شعر خوانی استاد:

دریافت

 

 

+ اگر اشعاری از زنده یاد امین پور به یاد دارید به اشتراک بگذارید.(گوگل هم هست در ضمن) 

زکات شعر خوب نشر اونه. 

 

 

#شب_پنجم

بنویس آی اصفهانی‌ها قصه های مجید کرمانی است!

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۶ آبان ۹۵
  • ۳۵ نظر

ﻣﺠﯿﺪ ﺍﻧﺸﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﺮﺩﻩ ﺷﻮﺭ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ...!

- ﻧﺎﻇﻢ: ﺗﻮ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﯼ، ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﭼِﮑﺎﺭﻩ ﺑﺸﯽ؟

+ ﻣﺠﯿﺪ : ﺁﻗﺎ ﻫﺮﭼﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﺩ آقا... ﻭﻟﯽ ﺧﺐ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺁﻗﺎ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﺑﺸﯿﻢ!

- ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﺑﺸﯽ، ﻗﺼﻪ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ، ﺑﺪﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺩﻡ ... ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ‌ﻫﺎ! ﺁﺧﻪ ﭘﺴِﺮ ﺗﻮ ﻧﯿﻤﯿﺪﻭﻧﯽ ﯾﻪ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺭﻭﺣﯽ ﻟﻄﯿﻒ ﺑﺎﺷِﺪ ...؟ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤِﺶ ﺍﺯ ﻋﺸﻖُ ﮔﻞُ ﮔﯿﺎﻩُ ﻣﺤﺒﺖ ﺣﺮﻑ ﺑِﺰِﻧﺪ؟!

+ ﺁﻗﺎ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﺣﺮﻑ ﺯِﺩﯾﻢ آقا!

- ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻩ ﺷﻮﺭﺍ!

+ ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺩﻩ ﺷﻮﺭﺍﻡ ﺁﺩِﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ.

- ﺣـــــﺮﻑ ﻧﺰِﻥ ... ﺣـــــﺮﻑ ﻧﺰِﻥ ... ﺍِﮔﻪ ﺣﺮﻑ ﺑِﺰِﻧﯽ، ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺗﻮ ﺳﺮﺕ ...! ﮐﺘﺎﺑﻢ ﻣﯿﺨﻮﻧﯽ؟

+ ﺑﻠﻪ ﺁﻗﺎ

- ﺣﺘﻤﺎ ﮐﺘﺎﺑﺎ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺪﺍﯾﺖُ ﻣﯿﺨﻮﻧﯽ؟ ﻫﺎﻥ؟

+ ﻧﻪ ﺁﻗﺎ ﯾﻪ ﺩﻭﻧِﺸﺎ ﺧﻮﻧﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﻧﺼﻔﻪ ... ﺩﯾﺪﯾﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﺣﺎﻟﯿﻤﻮﻥ ﻧﯿﻤﯿﺸﺪ ﺁﻗﺎ ... ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺨﻮﻧﺪﯾﻢ!

- ﺩِ .. ﺍﯾﻨﺲ ﮐﻪ ﻫﻤِﺶ ﺍﺯ ﺗﺎﺑﻮﺕُ ﻧﻌﺶُ ﻣﺮﺩﻩُ ﻣﺮﺩﻩ ﺷﻮﺭ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰِِﻧﯽ ... ﻣﺮﺩﻩ ﺷﻮﺭ ﺭﯾﺨﺘِﺘﺎ ﺑﺒﺮﻥ!

+ ﺁﻗﺎ ﺑﯿﺸﯿﻨﯿﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺁﻗﺎ؟

- ﺷﻮﻣﺎ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻦ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﺑﺸﯿﻦ، ﭼﻪ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﻣﯿﺸِﺪ ﻓﺤﺸﺎ ﺭﺍ ﺗﻮ ﻗﺼﻪ‌ﻫﺎ ﺩﺍﺩ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺩﻡ؟

+ ﺁﻗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ می‌خوایم ﺑﮕﯿﻢ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﯽ ﺗﺮﺑﯿﺘِﺲ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺯﺑﻮﻥ ﺍﻭﻥ ﺗﻮ ﻗﺼﻪ ﻓﺤﺶ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﯿﻢ ﺁﻗﺎ

- ﺑﺎﺭﯾﮏِ ﺍﻟﻠﻪ ... ﭼﺠﻮﺭ ﻓﺤﺸﯽ؟

+ ﻓﺤﺸﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﺑﺪ ﻧﺒﺎﺷِﺪ آقا.

- ﻣﺜﻼ؟

+ ﺁﻗﺎ ﻓﺤﺸﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﺯﺷﺖ ﻧﺒﺎﺷِﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﺁﻗﺎ

- ﻧﻪ ... ﺑﻮﮔﻮ!

+ ﺁﻗﺎ ﺟﻮﻥ ﺑِﭽﺎﺩﻭﻥ ﺑﺰﺍﺭﯾﻦ ﻣﺎ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺸﯿﻨﯿﻢ.

- ﺷﻮﻣﺎ ﺍﻭﻝ ﻓﺤﺸﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﺪ ﺗﻮ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻧﻮﺷﺖُ ﺩﺍﺩ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺩﻡُ ﺑﻮﮔﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﯿﺸﯿﻦ

+ ﺁﻗﺎ ﻣﺎ ﺍﺻﻦ ﻓﺤﺶ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﺁﻗﺎ

- ﭼﻪ ﺑِﭽﻪ ﺧُﺒﯽ ... ﭼﻪ ﺑِﭽﻪ ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﯽ ... ﺩِ ﻓﺤﺶ ﺑﺪﻩ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ!!

+ ﺁﻗﺎ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ ... ﯾﻪ ﻓﺤﺸﯿِﺲ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﺯﺷﺘِﺲ ... ﻫﻢ ﺁﺑﺮﻭﻣﻨﺪِﺱ ﻭ ﻫﻢ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺁﺩِﻣﯽ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥُ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪِﺩ!!

- ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺁﺩِﻣﯽ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻢ؟ ...! ﺩﺭ ﺁﺭ ﮐﻔﺸﺎﺗﺎ!

 

قصه های مجید

 هوشنگ مرادی کرمانی

کارگردان: کیومرث پوراحمد

 

چی شد که یاد قصه های مجید افتادم؟ دلیلش فایل زیر بود که نمی دونم چطور شد امروز به تورم خورد و گوشش دادم و باعث شد کلی خاطره تو ذهنم زنده بشه. خاطره دیدار با آقای مرادی کرمانی در شب شعری داخل دانشگاه کرمان سال نود و سه.(داستان جالبی داشت این دیدار. فکر کنم نوشتمش همینجا.)

 کیفیت فایل ضبط شده پایین هست. ولی اگر دوست دارید بشنوید. سخنان استاد، کمی سوال و جواب و داستان هایی که خواندند.

 


دریافت

 

+ این تصویر و این مثبت و منفی‌ها رو هیچوقت نفهمیدم و هیچوقت اهمیتی هم رایم نداشته است! مثلا اینکه چرا باید فلفل خوردن یک نفر 8تا منفی بگیرد و 6تا مثبت؟ و بعد خب تعبیرش چیست؟ و آیا اگر به نویسنده انتقادی دارید بهتر نیست مستقیم بازگویش کنید؟ باور کنید من خیلی مهربانم!

 

+من درختی کلاغ بر دوشم، "خبرم" درد می کند بدجور! (***)

+ تک بیت های بی مخاطب رو جمعه هفته پیش مجدد به روز کردم! یادم رفته بود ذکر کنم. 

#شب_سوم

می‌گریم و می‌خندم ، دیوانه چنین باید!

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۲۸ مهر ۹۵
  • ۴۴ نظر
پدرم خواست که فرزند مطیعی باشم
شعر پیدا شد و من آنچه نباید شده‌ام!

"محمدعلی بهمنی"

اگه دوست داشتید ادامه بدید.
چطوری؟
اینطوری که اگه دوست دارید با موضوع همین شعر بالا و اگر نه با موضوع شعر کامنت قبلی‌تون. 

مثلا:

شرط پدرت بود مهندس شوم آخر!
ما شاعرکان را چه به سینوس و کسینوس...


و بعد:

پدرش گفت که باید تو مهندس بشوی!
منه دیوانه معلم شدم و شد پسرش شاگردم...

سعی کردم کاری کنم روال مشاعره هم حفظ بشه.ااگر استقبال شد و موافق بودید ان شالله سری بعد یک سری قوانین براش مشخص میکنم از این پست که گذشت. الآن اگر خواستید به شعری جواب بدید نام گذارنده شعر رو با علامت @ بنویسید. و اگه نام برده بیشتر از دو شعر داشت مصرع اولش رو هم ذکر کنید.
مثلا بنویسید @آقاگل بعد شعری که با شعر من هم موضوع هست رو بنویسید.  

مشاعره، شعر و تصویر

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۲۶ مهر ۹۵
  • ۲۳ نظر


چه آمده‌ست سر شهرمان که باغ ندارد

که تک درخت کهن‌سالمان کلاغ ندارد


چه آمده‌ست سر مردمان شهر که دیگر

کسی برای غزل خواندن اشتیاق ندارد...

"مرضیه فرمانی"


یا :


درخت، فصل خزان هم درخت می ماند...

تو پیش فصل بهاری نه اینکه پاییزی!

"فاضل نظری"



دوست داشتید و بیت یا ابیاتی به ذهنتون اومد ادامه بدید:


چای-لیوان-کشک و دیگر هیچ!

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۲۴ مهر ۹۵
  • ۲۲ نظر

چای می‌نوشم که با غفلت فراموشش کنم

چای می‌نوشم ولی از کشک لیوان پر شده است!


ان شالله که جناب فاضل جان بر ما ببخشایند این تعدی به شعرشان را.(ان شالله هرجا هستند دماغشان چاق، کیفشان کوک، سالم، سلامت و برقرار بوده و باشند.)

ولیکن دروغ گفتن ولو در شعر جایز نیست! هست؟ ولله که نیست!

 این بنده نگارنده اگر چه در حال حاضر چایی می‌نوشیدیدندم! که با غفلتیدن چیزی را فراموشیدندم. (چرا همچینی شد؟)

ولی اول که به خوردن چایی با لیوان عادت داریم و نه فنجان!(فنجان مال روشن فکراست! نه ما متحجرین!)

و دوم هم اینکه اشکی در کار نبود! این بود که لیوان با کشک پر کردیدم. از دو جهت!:

- اول از آن جهت که به خویش ثابت کنیم تلاشم نافرجام بوده حتی اگر فلاسک را بنوشیدندم!  پس همان به که نامبرده روم و کشک خویش بسابم!

 و دو آنکه کشک حاوی مقادیر فراوانی پروتئین و کلسیم بوده و برای رفع گرفتگی عروق قلبی بسیار مفید باشد!


 تمت

روز بزرگداشت حافظ شیراز

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۹ مهر ۹۵
  • ۲۰ نظر



+ آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش

 این چراغی است کزین خانه به آن خانه برند


+ جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

+ مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست
دل صنوبریم چو بید لرزان است

+ نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد...


+ تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد
این قدر دانم که از شعر ترش خون می‌چکید


+حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی ان استان بوسد که جان در استین دارد


+ جان بیمار مرا نیست ز تو روی سؤال
ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد


+ دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد کز خزانه غیبم دوا کنند..

+شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است...


با تک بیت‌ها و ابیات شیرینی که از حافظ شیرین سخن به یاد دارید ادامه دهید: