۹۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعرنگاری» ثبت شده است

روز سعدی شیرین سخن

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۱ ارديبهشت ۹۵
  • ۹ نظر



ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی

دودم به سر برآمد زین آتش نهانی

ای بر در سرایت غوغای عشقبازان

همچون بر آب شیرین آشوب کاروانی

تو فارغی و عشقت بازیچه می‌نماید

تا خرمنت نسوزد احوال ما ندانی...

سعدی جان

آواز دیلمان

استاد محمدرضا شجریان


از اینجا بشنوید


س.ن: دوستان شیرازی امروز بروید سعدیه جای ما را نیز حسابی خالی کنید.


جعلیات-نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد-دکتر علی شریعتی؟

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۳۱ فروردين ۹۵
  • ۳۱ نظر

همه شما طبیعتا شعر "نمیدانم، پس از مرگم چه خواهم شد نمی دانم، نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت..." را خوانده اید یا در جایی شنیده اید( یا نهایتا در این پست خواهید خواند! ) 

شعری که منسوب است به دکتر شریعتی عزیز، و در پشت کتاب های ایشان نیز چاپ می شد.

ولی واقعیت امر این است: این شعر متعلق است به آقای "سید مرتضی موسوی اهری!" که در کتابی به نام "سوتک" از ایشان به چاپ رسیده است! 

ضمن آنکه برای آقای دکتر علی شریعتی گرام ارزش بسیاری قائل بوده و می باشم. تنها دلیلی که اکثر ما گمان میکنیم این شعر از آقای شریعتی است همین چاپ شعر فوق با عکس های ایشان و پشت جلد کتاب هایشان است.


"سوتک"


پس از مرگم چه خواهم شد، نمی دانم

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم که ازخاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش

که او یکریز و پی درپی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد

و خواب خفتگان آشفته و آشفته تر سازد

بدین سان بشکند در من 

سکوت مرگبارم را...

"سید مرتضی موسوی اهری"



زین همرهان سست عناصر دلم گرفت....

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱۶ اسفند ۹۳
  • ۰ نظر

س.ن: باور بکنید یا نه خود حضرت مولانا به بنده حقیر الهام کردند این شعر را، در عالم خواب و رویا بعد از یک روز سخت کاری

( جالبه جمعه همه میرن استراحت ما سختیامون جمعه است!!!!)



"زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
آن‌های هوی و نعره مستانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما
گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست"



آخر نوشت: تقصیر ما نیست جناب مولانا فقط این چند بیت را در ذهن ما جاری ساختند و رخت بر بستند و شتافتند که بیابند آنچه یافت می نشود!!!

اکبر اکسیر

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۴ مهر ۹۳
  • ۰ نظر

من تعجب می کنم

چطور ، روز روشن

دو هیدروژن

با یک اکسیژن ترکیب می شوند

و آب از آب تکان نمی خورد !

 

از : اکبر اکسیر