- آقاگل
- دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۹۵
در کوی نیک نامی مارا گذر ندادند - حافظ
تفسیر آقاگل:
منظور از گذر در بیت فوق همان گذرنامه است! شاعر در بیت فوق من باب فرهنگ سازی به جای واژه سخیف و انگلیسی پاسپورت از واژه گذرنامه استفاده کرده. و منظورش این بوده چون گذرنامه نداشته در نتیجه به آنجا ( که نمی دانیم کجا بوده و در همین حد مطلعیم که جای خوبی بوده است!) راهش نداده اند!
از هر چه می رود سخن دوست خوش تر است! - سعدی
تفسیر آقاگل:
آنچنان که دیرین شناسان گفته اند در گذشته سخن دوست بر دو نوع بوده است! "سخن خوش تر" و "سخن خوش خشک"! به گونه ای که چند روزی سخن خوش تر را جلوی آفتاب پهن می کرده اند تا خشک گردد! و قابلیت ذخیره سازی درازمدت را دارا شود! چنانکه بتوان در زمستان نیز از آن استفاده کرد!
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت - مولوی
تفسیر آقاگل:
مولوی شناسان معتقدند وی علاوه بر شاعری به علم زیبای کیمیا نیز علاقه وافری داشته است. و انگونه که مشخص است و از این بیت بر می آید منظور از سست عناصر فلزات گروه دوم جدول تناوبی است(کلسیم-منیزیم-باریم-استرانسیم و...) که با آنکه در دسته فلزات قرار می گیرند اما به شدت سست و نرم هستند! و شاعر همرهان خودش را به این فلزات تشبیه کرده است.(مثلا میگفته هی! کلسیم اون آب رو بده بیاد!)
خرم کوه و خرم صحرا خرم دشت - باباطاهر
تفسیر آقاگل:
تفسیر بنده از بیت فوق این است که گویی شاعر خری داشته که هر روز وی را به چرا گاه های متفاوت می برده است. از کوه و دشت گرفته تا صحرا و گلزارها. البته اینکه چرا در قدیم الایام خرها را اینقدر محترم می شمرده اند در حاله ای از ابهام است و این بنده نگارنده اطلاعی از آن ندارم.
ای چرخ فلک خرابی از کینه توست! - خیام
تفسیر آقاگل:
این بیت اثبات می کند ایرانیان اولین اقوامی بوده اند که چرخ و فلک هوشمند ساختند! که البته همین ایده هوشمند سازی کار دسته شان داده و روزی از روزهاه چرخ و فلک ها اعتصاب کرده و از روی کینه و دشمنی تصمیم گرفتند دیگر نچرخند! و چون نچرخیدند ایرانیان آن ها را در کوره های ذوب ریخته و نسل ان ها را منقرض گردانیدند!
با رنگ و بویت ای گل گل رنگ و بو ندارد! - شهریار
تفسیر آقاگل:
این بیت هم در نوع خودش پارادوکس عجیبی است! حتی عجیب تر از پارادوکس گربه شرودینگر! معشوق را به گل تشبیه می کند و بعد می گوید که گل ها رنگ و بو ندارند! بعد خب معشوق خودش هم که گل است پس او هم نباید رنگ و بو داشته باشد! حال شما بیابید سن پرتقال فروش را!
قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب - سهراب
تفسیر آقاگل:
من باب این شعر سهراب جان، این بنده نگارنده چهارسال تمام کاشان بودم! اینکه شاعر در کویر کاشان در پی ساخت قایق بوده و میخواسته بعد از ساختش بیاندازدش به آب حکایتی است بس عجیب! حتی عجیب تر از آن بنده خدایی که در تهران غرق بود ولی تهران دریا نداشت!
باری، این مورد آخر را گفتم تا چنانچه از مطلب بالا خونتان به جوش آمده، آدرنالین تان بالا زده و قصد دارید از فرط خوشی به افق روی آورده جامه بدرید و بانگ بر آورید که "سهراب قایقت جا دارد؟" زهی خیال باطل! بدانید قایق سهراب کشکی بیش نبود!