من درختی کلاغ بر دوشم، "خبرم" درد می کند بدجور!

ساقه تا شاخه ام پر از زخم است، تبرم درد می کند بدجور!

 

من کی ام جز نقابی از ابهام؟ درد بحران هویت دارم

یک اشاره بدون انگشتم، "اثرم" درد می کند بدجور!

 

جنگجویی نشسته بر خاکم، در قماری که هر دو می بازیم

پسرم روی دستم افتاده، "سپرم" درد می کند بد جور!

 

مثل قابیل بی قبیله شدم، بوی گندم گرفته دنیا را

بس که "حوّا" هوایی اش کرده، پدرم درد می کند بدجور!

 

هرچه کوه بزرگ می بینی، همگی روی دوش من هستند

عاشقی هم که قوز بالا قوز، کمرم درد می کند بدجور!

 

تو فقط صبر می کنی تجویز، من فقط صبر می کنم، یکریز

بس که دندان گذاشتم رویش، "جگرم" درد می کند بدجور!...

مرتضی خدایگان



س.ن:وقتی کسی از دردهایش می نویسد. وقتی کسی حالش خراب هست. نیایید برایش بنویسید "احسنت-خوب بود-عالی!-موفق باشید! و هزار کوفت و زهر مار دیگر." خواهش می کنم.